محمدرضا کائینی
"به گستره جاودانگی، به وسعت بیکرانگی..."
پایان پرشکوه یک پایمردی، چه پیامی میتواند داشته باشد؟ مردی که سه دهه ایمان و بشارت و متانت و تبسمِ پیروزمندانه را به جان رنجدیدگان روانه ساخت و اینک به بام تاریخ و ستیغ زمان بار یافته است، چه در ادامه خواهد داشت؟ تاریخ اما در این فقره، نشانی جاوید دارد. آنان که بنایی برحق مینهند و زمانه را از بیداری و عزم و شگفتیهای کمتکرار سرشار میسازند، هرگز سر به نیستی و مرگ ننهادهاند. ایشان چون روزی روشن و جانفزا جاری خواهند شد، والصبح اذا تنفس! سید به جرگه پرآوازهترین و ماناترین رهبران معاصر جهان اسلام پیوست. از این پس روایت هایی شگفتیساز از او خواهید شنید و به سختی باور خواهید بُرد، که با چنین اسطورهای همعصر بوده اید..."
*
...همهمه اورژانس و سرگیجه داروها و خلایقی که درد به این نقطه رهنمونشان ساخته، امانم را بُرید. فقط جانِ نوشتن این چند خط را داشتم. اصلاً مگر همه چیز را، باید یا میتوان نوشت؟ آنان که سالها مهرِ سید را به دل داشتهاند و حتی مصاحبش بوده اند، مگر الان تاب نوشتن دارند؟ مگر عمری نگفتیم، که خلوص و خون راه خود باز میکند؟ نکند در این روزها نیز، همچنان اسیر خودخواهی مانده باشم؟ نگاهم به صفحه گوشی می رود، بالاخره خبر را اعلام کردند...
*
آقا، آزمایشاتتان میگوید باید چند روز بستری شوید، وگرنه خطرناک است!... تسلیم تقدیرم، چه میتوان کرد؟ حالا در غروبی به تیرگی و دلگیری یک بیمارستان -که هرگز اینگونه تجربهاش نکرده بودم- جز نگاه سادهای به افق، کار دیگری از من ساخته نیست! اما نه، گو آسمان نیز سخنی برای اهل معنا دارد. امشب دومین شبی است که سید در هماره عمر، انتظارش را می کشید! وصال او نمی تواند تلخ باشد! مائیم که در رهگذر عمر و تنفرسایی، به گوشه جهان دلالت شده و مغموم شدهایم. بر او گوارا باد.
شامگاه شنبه، ۷ مهر۱۴۰۳
♦️http://eitaa.com/r_kaeini
محمدرضا کائینی
✒سروها ایستاده میمیرند!
کسی که گمان میبرد اغلب راهبران دلیر و دریادل، جز با تیغ و ترور از درگاه دنیا میگذرند، ماقبل تاریخ و حتی درک ایستاده است! سرگذشتنامهها جز خون و خطر، برای ایشان نقش نکرده است. بدیهیات ردیف نکنم، اکنون سخن از امر دیگری است.
فقط در این میان از خاطر مبرید که این رادمردان، چه آسان باری سنگین از تهمت و هجو و پلشتیهای تلهویزیونها و نیوزها را به کناری فکندند و رو به معبود نهادند. او که امروز پرچم سوگش در اهتزاز است، متهم بود به اختفاء در هفتتوی پناهگاهها، سپر کردن اُسَرا، افشای اسرار دِگر رهبران و سازش برای آتش بس! آنان که این سروِ افراشته و بلند قامت را تبر زدند، بس بلاهتآمیز بر تاریخ علامت نهادند. تصاویرِ واپسینِ مردی که بینشان، اما در میانه میدان، تا آخرین لحظه سپر نمیاندازد و حتی نگاه دزدانه دشمن را نیز بیجواب نمینهد و پرتابهای نثارش می سازد! برای سَلَف او اما، مگر چنین افسانههایی سرِ هم ندادند؟ در هتلهای ترکیه و قطر مینشیند و با تجمل و تَنَعم قرین است و خلایق را در غزه به کشتن میدهد! سرحساب که شدند، دیدند که اغلبِ ایل و تبار خویش را، نثار همین مصاف ساخته است و آخرالامر، جان خود را به گاه قرائت شبانه قرآن در اقامتگاهی در تهران. یا چرا راه دور برویم؟ سیّدِ ضاحیه نشین، مگر متهم نبود که لبنانگراست و غزه را در حد حرف دارد و عافیتطلبی فرونمینهد. او نهایتا جان بر سر لبنان نهاد یا فلسطین؟ و اگر به کمک باریکه نمی آمد، به حیات نزدیکتر نمیماند؟ خداوند این روزها را، جلوه تدارک آبروی یارانش ساخته است! ملخّص کلام: از یاوهسرایی و هرزهبافی ابناء شیطان نهراسید، که جز پوچی و بیدوامی در بساط نداشته است.
این روزها که دشمن با همه توش و توان برای بودن و ماندن به میدان آمده و البته جز ترور نمیشناسد، نیز می گذرد، لَختی بعد در خواهید یافت که در پس این رذالتها و شلتاقها، چه آرزوهای خاکشدهای پنهان بوده است و چه پایمردیها در برابر بهتانها و انگها.
صبحگاه جمعه، ۲۷ مهر ۱۴۰۳
♦️http://eitaa.com/r_kaeini
محمدرضا کائینی
✒"خودتسکینیِ تبلیغی" یا حمله دردناک؟
این مَثل را قبلا نیز، به مناسبتی دیگر آوردهام. حرامیان به خانه بینوایی هجوم بردند و به غارت مال و همسرش شدند. دورِ صاحبالبیت نیز خطی کشیدند، که اگر پای از آن فراتر نهد، حکم به مرگ خویش کرده است! به گاه اتمام کار و خروج مهاجمان، مردِ دایرهنشین درآمد: "من در طول این مدت، چند بار پای از خط برون نهادم و حرفتان را به گوش نگرفتم!...".
شواهد حاکی از آن است، که به اصطلاح حمله دیشب نتانیاهو به برخی نقاط نظامی ایران، به نوعی "خودتسکینیِ تبلیغی" می ماند، تا پاسخی متناسب به وعده صادقِ دو. دُمِ خروس در این فقره، متعدد است. از عدم تناسب عربدهجویی و رجزخوانیهای رسانهای با آنچه دیشب گذشت، تا خیره شدن گالانت به تصویری فیک در اتاق فرماندهی! تنها استیصال است و دیگر هیچ! با این همه، داستان جنبههایی دیگر نیز دارد، که تذکار بدان بههنگام است:
🔹️یک: ارباب توجیه از دیشب این مستمسک را برداشتهاند، که آمریکا مهاجم را از حمله گسترده بازداشته و محدود ساخته است. این جماعت ناخواسته، به توان بازدارندگی ایران اذعان میکنند. چه عموسام نه از سر علاقه به چشم و اَبروی کشورمان، که از بیم از پیامدِ پاسخ گسترده ایران، به مهارِ توحش دست زده است. در این مرز و بوم توانی خلق شده، که هر فکر رذالت آمیزی را به خودی خود خنثی میکند.
🔹️دو: آنچه گفتیم، هرگز به مفهوم بی ارزش کردن پدافند پرتوان و کارایِ کشورمان نیست. از قضا یکی از عواملی که دشمن را بیشتر به صحنهآرایی و حملات پوچ و تبلیغی سوق می دهد، اطلاع از هرآنچه است که در ایران انتظار آنان را می کشد.
🔹️سه: اکنون حقیقی عریان، خودنمایی میکند. دستان آمریکا لای درب انتخابات است و دستان مهاجم لای درب هراس از حمله گسترده ایران و محدودیت های ایالات متحده. هرگز نباید گذاشت، که این فرصت تاریخی از بین برود و دشمن به شرایط عادی بازگردد. بی تردید جبهه مقاومت، باید ضعفها و حرمانهای آشکار دشمن را، مبنای طراحی نوین راهبردیِ خویش قرار دهد و گام هایی بلند به سوی هدف بردارد. اِنَّ لِرَبِّکُم فی اَیّامِ دهرِکُم نَفَحات، الّا فَتَعَرّضُوا لَها.
🔹️چهار: هرگز نباید اجازه داد که تعرضات محدود و نمایشی به ایران نیز، عادی و مشمول مرور زمان شود. بیشک نوع واکنش ایران به این رویداد، موجد استنتاجات و طراحیهای بعدی دشمنان خواهد بود. هم از این روی باید به دور از تعلّل و شتابزدگی، پاسخی درخور برای نقض حاکمیتملی تدارک نمود. والعاقبه للمتقین.
ظهرگاه شنبه، ۵ آبان ۱۴۰۳
♦️http://eitaa.com/r_kaeini
📚 صدسالگی؛ قضاوت تاریخ درباره جلال آلاحمد
🔸به همت: #محمدحسین_دانایی
🔸تعداد صفحه: ۱۹۲
🔸قطع: رقعی
🔸جلد: شومیز
🔸قیمت: ۱۹۰ هزار تومان
جلال آلاحمد نویسندهٔ پُرکار و پُرجاذبهای بود، با سری پرشور و زندگیای پرماجرا. جمعاً ۴۶ سال زندگی عرفی داشت، ولی تا الآن علیالحساب(!) صد سال است که “زنده” است: زنده در ذهنها، حاضر در دلها و چابک نشسته بر سرِ زبانها و نوکِ قلمها. صدها نفر با او حرف دارند و دربارهٔ افکار و آثارش مینویسند، هزاران نفر آنها را میخَرَند و میخوانند و خرخاکیها هم به قول احمد شاملو: در جنازهاش به سوءظن مینگرند!
با مقالاتی از (به ترتیب الفبا):
احمد افرادی
آراز بارسقیان
عمادالدین باقی
رسول جعفریان
غلامرضا خاکی
مهدی خلجی
محمدحسین دانایی
مرتضی سیدینژاد
امید طبیبزاده
حاتم قادری
محمدرضا کائینی
عبدالجواد موسوی
حورا یاوری
♦️http://eitaa.com/r_kaeini
محمدرضا کائینی
✒این، یک تکرارِ شیرین است...
همه میدانستند و به عبارت روشنتر هر کس که اراده میکرد، در مییافت و تنها کسانی که گوش و چشم از ماوقع برگرفته بودند، از درک آن محروم ماندند، که این انگشت اشارت به سوی حقیقت، در ورای همه ادوار برقرار خواهند ماند، که "قطعا سننتصر". هر چند که صاحب آن، مدتی قبل در عالمی دیگر منزل کرده باشد!
داستان ساده تر از آن است، که بتوان آن را محل تحلیلهای پرافسون و هزارقرائتی ساخت: "بیبی" آمد با شرارت هوایی و شِعر رسانهای و شایعه امروز لبنان فردا ایران، اما پایش به تله "زمین" گیر کرد و برای هزارمین بار معلوم شد که تخریب و ترور از طریق آسمان، جادهای بر اقلیمی نمیگشاید و اگر آنان که بر آن میزیند، به اراده و خلوص بر جای خود نشسته باشند، هیچ نیرویی نمی تواند آنها را بلند کند! حالا او مانده و سونامیِ شمالِ خالی از سکنه و جنوبِ بیسامان و حزباللهی که با صدها گشت و گذار موشکی در کوچه پس کوچههای تلآویو و حیفا و حتی اتاق خواب نتانیاهو، دیگر کِه میتواند جلودارش باشد؟ و تازه در آخرِ کار با دستاوردی چون آوردن و پیشپذیرفتِ آتشبس، درآمده: ما به "تجدید قوا" و "تامین سلاح" و "تمرکز بر ایران" نیاز داریم و هم از این روی، به آتشبسِ شصت روزه می رویم! گو در یک سال اخیر، این سه از کس دیگری سراغ گرفته و او از فردای هشت اکتبر، به سیاحت و عیش و عشرت بوده است!
اصلا داستان تکراری است! قصه صبحی که در سال دو هزار، ساکنان جنوب خود را رها از اشغال دیدند، یا صبحِ دیگری که در دوهزاروشش، با شعف خود را به خانه های ویران شده رساندند و دگربار آنها را برافراشتند. طرف مقابل، به نوعی تکررّ و تسلسل تاریخی فروفتاده است و لبنان هربار از خاکستری که دشمن گمان به عقیم بودنش بُرده، ققنوس وار برمیخیزد و شگفتی میآفریند.
و کلام آخر: دفتر تقابل حقیقت با شرارت تا همواره تاریخ گشوده خواهد ماند، اما طریق پیروزی جز آنچه بدان اشارت رفت، نیست. ملتی که بخواهد بماند و بهایش را نیز بپردازد، حتما میماند!
صبحگاه چهارشنبه، هفتم آذرماه ۱۴۰۳
♦️http://eitaa.com/r_kaeini