💫همه همسران رسول خدا
بخش چهارم
همسر شهید و مادر یتیمان
مردمی که از کنار کوه صفا به مسجد الحرام رفت و آمد می کردند چند روزی بود صدای ناله های جانسوز زنی را می شنیدند که در گوشه ای از کوه صفا می نشست و در فراق شوهر و فرزند خردسالش گریه می کرد، شوهرش به مدینه هجرت کرده بود و فرزندش در مکه بود اما قبیله همسرش کودک خردسال را از مادر جدا کرده بودند .
نام این زن هند بود که اینک بخاطر فرزندش سلمه به او ام سلمه می گفتند او و همسرش عبدالله پسر عبدالاسد که پسر عمه رسول خدا هم بود از جوانانی بودند که به دعوت پیامبر مسلمان شده بودند و پس از مدتی برای در امان ماندن از شکنجه های مشرکان مکه به دستور پیامبر به حبشه مهاجرت کردند، مدتی که گذشت به مسلمانان مهاجر در حبشه خبر رسید مشرکان مکه دست از آزار و اذیت مسلمانان برداشته اند و دیگر خطری مسلمانان را تهدید نمی کند، گروهی از مهاجران مانند ام سلمه و همسرش به مکه بازگشتند اما خبر دروغ بود و آزارها ادامه داشت.
اسلام به شهر یثرب راه یافته بود گروهی از مردم شهر در ایام حج با پیامبر پیمان بسته و ایشان را به شهر خود دعوت کرده بودند، پیامبر دستور هجرت به مدینه داد.
عبدالله تصمیم گرفت با زن و فرزندش به مدینه مهاجرت کند ، گروهی از مردان مشرک قبیله ام سلمه راه را بر آنان بسته و گفتند اجازه نمی دهیم دختر ما را از مکه خارج کنی، نزاعی بر پا شد، مردانی از قبیله شوهر به کمک او آمدند، در کشاکش این دعوای قبیله ای سلمه کودک خردسال آسیب دید به گونهای که دستش تا آخر عمر فلج شد .
سر انجام عبدالله توانست از مکه خارج شود ولی بدون زن و فرزند، قبیله شوهر هم به تلافی کار قبیله ام سلمه کودک را از آغوش مادر جدا کرده و با خود بردند .
ناله های جانسوز مادر جوان در کنار کوه صفا پس از مدتی دلها را به رحم آورد ابتداء کودکش را پس گرفت و سپس در پی شوهر راهی سفر مدینه شد، سفری سخت و طاقت فرسا در بیابان های گرم و سوزان سرزمین حجاز ، مدینه شهر پیامبر ام سلمه و خانواده اش را در خود جای داد.
سالهای آغازین هجرت بر مسلمانان بسیار سخت می گذشت خصوصا بر مهاجرانی که از مکه به مدینه آمده بودند و در مدینه خانه و زندگی و اموالی نداشتند ، عبدالله و خانواده اش هم زندگی راحتی نداشتند ولی او که از نخستین یاران پیامبر بود و به گواهی تاریخ یازدهمین فردی بود که اسلام آورده بود با کوشش بسیار در راه پیشرفت اسلام و انجام مأموریت هایی که پیامبر به او می داد تلاش می کرد .
حمله های نظامی دشمنان که شروع شد زندگی را بر مسلمانان سخت تر کرد، جنگی در پی جنگی ، عبدالله در جنگ بدر و احد شرکت داشت و در احد زخمی شد، پس از بهبودی نسبی از طرف رسول خدا به مأموریتی رفت که آخرین سفرش بود، وقتی بازگشت آن زخم کهنه که گمان می رفت خوب شده باشد سر باز کرد و عبدالله را به کام مرگ کشید ، اینک ام سلمه مانده بود با چهار کودک یتیم و زندگی در شهری که هر روز از سوی دشمنان خارجی و منافقان داخلی با دردسرهای تازه ای روبرو می شد که تلخی های فقر و تنگدستی را افزون می کرد .
تحمل بار زندگی در این شرایط برای زن جوانی که هنوز بیش از بیست و پنج بهار از عمرش نگذشته بود سخت و طاقت فرسا بود ولی ام سلمه با ایمانی استوار داغ مرگ شوهر را تحمل کرد و با دلی شکسته دعایی را که شوهرش از رسول خدا آموخته و به او یاد داده بود بر زبان جاری ساخت و یقین داشت خداوند یاری اش خواهد کرد .
روز ها از پی هم می گذشتند تا روز اجابت دعای ام سلمه فرا رسید ، قاصدی از سوی رسول خدا راه خانه ام سلمه را در پیش گرفته بود، خبرهای خوشی در راه بود .
ادامه دارد ......
#محمد_رسول_الله #ازدواج #همسران #مدینه #ام_سلمه
@Rabbanaa