eitaa logo
ربط عاشقی 🇵🇸
3.1هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
150 فایل
ربط دل من و تو ربط عاشقی‌ست/اینجا سخن ز کهتر و مهتر نمی‌رود رهبرحکیم انقلاب ۹۲/۲/۲ بانوان ستاد جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان اصفهان ارتباط با ادمین: @jebhe97
مشاهده در ایتا
دانلود
🧤 دستمال‌سر بامزه‌ای بسته بود، دستکش‌های نارنجی ظرفشویی‌ام را پوشیده بود و می‌شست و می‌سابید... زیر لب هم یک‌ریز غر می‌زد «زندگی نیست که میدون جنگه. خوبه نذاشتم سومی رو بیاری... نگاه کن تو رو خدا دیوارا به چه روزی افتادن... گاز که دیگه پیشکش» 💦 چنان چدن‌های گاز را سمباده می‌کشید انگار قرار نیست دیگر آشپزی کنم. مهربان لبخند زدم، سمباده را گرفتم و گفتم: «خواهر من! دستت کنده شد. خب گازه دیگه، دوباره لکه میشه، همینقدر که با سیم و مایع شستم کافیه.» 🏠 وسواس نداشت اما همّ‌وغمش تمیزی خانه بود. کمالِ زن را در برق زدن در و دیوار می‌دید. مشکلش با بچه‌ داشتن هم بیشتر سر همین تمیزی بود. رسیدگی به خانه و زندگی ، جان و توانی برای بچه‌داری‌اش نگذاشته بود. یکی دو بچه را می‌شد کنترل کرد تا مبادا از قوانین و مقرراتش تخطی کنند اما بیشتر را نه! 💢 خودش معتقد بود قوانین غیرمعمول و بی‌جایی ندارد، بالاخره نظافت جزئی از ایمان است، اما در تمام رفتارش هویدا بود که ناخودآگاهِ ذهنش، نمی‌گذارد، دورش را شلوغ‌تر کند تا قوانینش دست نخورده بمانند... 🛁 مثلا آمده بود کمکم خانه‌تکانی کند... اما به نظرم، تا قبل از آمدنش کارم بیشتر پیش رفته بود! حداقل، آرامشم بیشتر بود. ترجیح دادم، الهه‌ی تمیزی را که از سرِ محبت، زورکی آمده بود، کمک کند تا ماراتن تمیزکاری را زودتر به پایان برسانم که مبادا عید شود و خانه‌ای نتکانیده شده باشد! در آشپزخانه تنها بگذارم و خودم سراغ اتاق بچه‌ها بروم... 📚 کتابخانه‌ را که مرتب می‌کردم، چشمم افتاد به کتاب ریحانه بهشتی که موقع بارداری‌ها، رفیق شفیقم بود‌... 💫 جمله‌ی رویش را که خواندم، به یاد خواب دیشب افتادم: "دشت بزرگی پیش رویم بود، از افق تا افق پر بود از گل‌های رنگارنگ و ریز و درشت. سرسبزی و روشنایی آنجا را هیچ کجا ندیده بودم. مردی میانه‌ی دشت ایستاده بود؛ شدت نور اجازه نمی‌داد چهره‌اش را ببینم. گاهی می‌نشست گل‌ها را نوازش می‌کرد. گویی حافظ و نگهبان آن‌ها بود. 💐 دوست داشتم چندتایی گل بچینم و دسته گلی درست کنم. مرد نورانی دو گل چید و به دستم داد... همین که از دلم گذشت که «کاشکی بیشتر می‌داد‌‌»؛ صدایی در گوشم پیچید که «شما خودتون بیشتر نخواستین»" و از خواب پریدم. ⁉️ نمی‌دانم خواب، معنای جمله‌ای بود که بارها خوانده بودم، یا جمله، تعبیر خوابم، هرچه بود، آتش حسرت را در دلم افروخت... 🌸 نوشته بود «فرزند صالح گلی‌ست از گل‌های بهشت» 🖊 عطیه شریف @rabteasheghi