✍ سلام عزیزِ مامان... سلام دختر ناز و مهربانم... سلام نور چشمم... امروز دقیقا سه سال و سه ماه و سه روزت شده است... چقدر زود گذشت این سه سال و اندکی ماه... چند وقتیست که فرصت نکردم برایت بنویسم... امروز دوباره دست به قلم شدهام... شب از نیمه گذشته اشت... از نیمه که چه عرض کنم نزدیک سحر شده است و تازه توانستم در این جنگ تن به تن، شما را مقهور و مغلوب خواب کنم...
📿 برای اینکه نماز صبحم را حفظ کنم، به زور خودم را بیدار نگه داشتهام... به یُمن وجودت در زندگیمان، بیشتر وقتها میتوانم نماز صبحم را اول وقت بخوانم... الحمدلله... الحمدلله به نعمت وجودت عزیزکم...
💭 یاد خاطراتم میافتم... یادش بخیر!! روزهایی که کاملا فانتزی و رویایی به بچه و بچهداری نگاه میکردم... فکر میکردم مثل توی این فیلمها، شبها موقع خواب، بچه مثل فرشتهای آرام روی تختش دراز میکشد و مادر بالای سرش با شادی و سرور عجیبی نشسته و داستان کدو قلقله زن میخواند و داستان هنوز تمام نشده بچه آرام به کما میرود و مادر با لبخند ملیحی لپ کودکش را میبوسد، چراغ اتاق را خاموش میکند و در را میبندد و میرود پی زندگی خودش!!!...
🌙 اما خوب واقعیت چیز دیگری است... ماجراهایی دارد این خوابیدن شما...چه شبها که بعد از خواندن چندین جلد کتاب قصه همچنان چشمانت چون نگهبان شب باز است و هر چند دقیقه یکبار به بهانه چند قلپ آب مرا راهی آشپزخانه میکنی!!!
🥀 بگذریم... دلم میخواست کمی برایت بنویسم... درد و دل کنم... با دختر عزیزم، محرم اسرارم، بوی بهشتم، میوه دلم، کمی مادرانه حرف بزنم... این چند وقت دلم گرفته بود... خیلی محزون و غصهدار بودم... علتش را نمیدانم... واقعا نمیدانم... راستش گاهی میشود ما بزرگترها بیعلت غصه دار میشویم... به تمام نداشتههایمان فکر میکنیم و مدتها برایش ماتم میگیریم... یا برای آنچه از دست دادهایم غصه داریم و تمام و کمال برایش عزاداری میکنیم... شاید از دید معصومانه تو خندهدار به نظر برسد ولی در عالم بزرگترها کاملا حقیقت دارد... وقتی کم کم گرفتار و اسیر دنیا بشوی، حرفهای مرا بهتر میفهمی... دیروز سر کلاس درس، استاد میگفت اگر از زاویه دید حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) به زندگی نگاه کنید دیگر خیلی از این حزنها، نگرانیها، دغدغهها از بین میروند... استاد میگفت دنیا را از این زاویه ببینید که...
يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ﴿۱۵﴾
💢 فقط و فقط خداست که داراست و هیچکس در این عالم چیزی ندارد... ما مالک هیچ چیزی نیستیم...
شاید بگویی علمم، داراییهایم، پولم، زندگیام، فرزندانم، دستم، چشمم ولی در نهایت میبینی که مالک هیچ کدام اینها نیستیم... اگر ما را بگیرند باز اینها هستند و به کس دیگری داده میشوند... اینها همه اعتباریاند... مالکیتی که قابلیت سرپیچی، قابلیت جابهجایی، قابلیت عوض شدن دارد چه مالکیتی است؟! ما حتی مالک دست و پای خودمان هم نیستیم که چه بسیار بیماریهایی که ممکن است در آنی همه اینها را از ما بگیرند... خداوند متعال مالک همه هستی است... همه چیز برای خداست... آن به آن.. لحظه به لحظه!!!
✨ این حرف وجود مقدس حضرت زهرا
(سلاماللهعلیها) است... به هیچ چیز دل نبندید... چقدر با این نگاه، زندگی کردن زیبا میشود! حزنها از بین میرود! غمها زایل میشود و تو رها و آزاد زندگی میکنی... عبد و عبید هیچ بنیآدم و هیچ احدی جز پروردگار کریم نیستی... باور کن دخترم ما هیچ چیزی در این عالم نداریم... فقیریم و این فقرمان را باید بفهمیم و باور کنیم... آن موقع است که چون اصحاب بهشت میگوییم...
وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ ﴿۳۴﴾
و مى گويند سپاس خدايى را كه اندوه را از ما بزدود به راستى پروردگار ما آمرزنده [و] حقشناس است (۳۴)
🖊 ز . ک
📌 برداشتی از جلسات تدبر #استاد_چیتچیان
#زندگی_با_قرآن
#سوره_مبارکه_فاطر
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪
💢 تو اگر مرا دوست داشتی، حتما تاریخ تولد من یادت بود!! و بعد با عصبانیت گوشی را قطع میکند! هیچوقت آبجی نرگس را اینطور ناراحت ندیده بودم! نمیگویم حق ندارد ناراحت باشد ولی چرا اینقدر یک تاریخ تولد باید مهم شود!؟ چرا یک روز، یک مناسبت، یک هدیه اینقدر برایمان مهم میشود تا بهترین و شیرینترین روزهای زندگیمان، را مثل جهنم کنیم!!...
🥣 به آشپزخانه میروم تا برای کارهای افطاری به مادرم کمک کنم!! از بد روزگار آشپزخانه هم دست کمی از اتاق نرگس نداشت! آنجا هم فضا سنگین و نفسگیر بود! مهمان حبیب خداست ولی در خانهی ما آمدنشان همیشه با بحث و جدل همراه است... همانطور که دیسهای سالاد را با چند نوع میوه رنگارنگ تزیین میکنم با صدایی مملو از خشم و عصبانیت میگویم: چرا ما برای هر بار که مهمان میخواهد به خانهمان بیاید، اینقدر باید به دردسر بیفتیم!؟ چرا چند نوع غذا؟ چند نوع میوه؟ واقعا سفرهای به این رنگ و لعاب... هنوز جملهام تمام نشده، مادر با جدیتی که میخواهد تنگی وقت و کارهای نیمهتمام را گوشزد کند، میگوید: همه همین کار را میکنند! اگر اینطوری نباشی تازه برایت حرف در میآورند و... وسط حرف مادرم میپرم و میگویم: همه!!؟ توجیه قشنگیست مادر من!! و بعد مادر با طمانینهای میگوید: از قدیم گفتند، خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو...
📛 در خانه به من میگویند اژدهای دهه هشتادی! میگویند به همه چیز اعتراض دارم! گندهتر از سنم حرف میزنم!! دیگر کسی با من وارد بحث نمیشود! به چالش نمیکشاندم!! خسته شدم خانم حسینی!!...
💬 خانم حسینی؛ معلم مهربان ریاضی میخندد و میگوید: البته پر بیراه هم نمیگویند!! صابون شما به تن ما هم خورده لیلا جان...!
🔻 گونههایم از خجالت سرخ میشود! سرم را پایین میاندازم و میگویم: ببخشید! واقعا دست خودم نیست!! خانم حسینی با همان مهربانی همیشگی دستش را روی شانهام میگذارد و میگوید: هیچوقت این پرچم مطالبهگری و آرمانخواهی را پایین نگذار... مطالبهگری به حق، مستدل و درست که البته با شیوه و روش درستی هم مطرح میشه...
📿 نماز جماعت مدرسه شروع میشود و حرفهای من و خانم حسینی ناتمام میماند!! در بین نماز، حاج آقای مسجد مدرسهمان روی صندلی سبز رنگی مینشیند و طبق روال روزهای قبل یک نکته قرآنی برایمان میگوید:
أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ ۖ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا ۖ وَلَا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (۵)
ای مردم! بیتردید وعده خدا حق است، پس این زندگی دنیا، شما را نفریبد و شیطان فریبنده، شما را به خدا مغرور نکند.
⭕️ دختران من، حیات دنیا ممکن است ما را فریب دهد. غرور، قوانین کاذب هنجار شده در جامعه است. قوانین کاذبی که جزء تعاریف جامعه قرار گرفته و مردم آنها را بدیهی میدانند. عزیزانم! تعاریف زندگیمان را باید اصلاح کنیم. هنجارهایی که مردم درست کردهاند، برای شما هنجار نباشد. مواظب باشید حرف مردم برای شما معیار و میزان ایمان و اعمالتان نشود.
إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا ۚ إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ(۶)
بی تردید شیطان، دشمن شماست، پس او را دشمن خود بگیرید. [او] گروهش را فقط [به این سبب به فسق و فجور] دعوت می کند که اهل آتش سوزان گردند...
⚠️ شیطان دشمن شماست، لطفا و خواهشا او را به عنوان دشمن فرض کنید... شیطان حزب درست میکند. یک شِبه جریان ایجاد میکند تا فرد به نسبت جمع، کار میکند و عمل میکند و بعد میگوید مگر میشود این همه آدم کار اشتباه کنند؟! این حربه شیطان است که شبه جریان جمعی ایجاد میکند و تعریف را در دل آن قرار میدهد که ببین همه اینگونه زندگی میکنند! همه اینکار را میکنند... مراقب حربه شیطان باشیم...
🖊 ز . ک
📌 برداشتی از جلسات ختم مفهومی استاد اخوت
#زندگی_با_قرآن
#سوره_مبارکه_فاطر
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪