eitaa logo
منبع رفیق شهید من🍁
2 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
564 ویدیو
23 فایل
*بسم رب الشهدا و الصدیقین* رهبر معظم انقلاب: امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. لینک کانال در گوگل: https://eitaa.com/rafigh_shahide_man ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16688739822343
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ضامن اهو
اگر دنبال یه کانال هستی که تو ایام تعطیلات کلییییی رمان جذاب و خفن بخونی این کانالو به شدت بهت پیشنهاد میکنم👌🏻😍 رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥ فکرشو بکن رسولو عطیه باهم خواهر برادرن😐😂 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 عطیه: داشتم آماده میشدم که با رسول برم سایت... همونظور که دکمه های لباسمو میبستم کلمه محمد نظرمو جلب کرد.. یکم دقت کردم صدای مامان بود، سریع مقنعمو سر کردمو پشت در گوش وایسادم.. افروز: رسول تو فقط میتونی نظرتو بگی نه اینکه تصمیم بگیری برا آینده خواهرت... محمد پسر خوبیه.. پاکه.. نجیبه رسول: تعجبم از اینه کسی که مثل داداشم بوده الان میخواد خواهرمو بگیره! افروز: عیبی داره؟ اتفاقا اینجوری بیشتر میشناسیش..میدونیم چجور آدمیه.. الانم برو دیگه دیرت میشه.. رسول: چشم خدافظ برگشتم که برم مامان صدام زد دوباره برگشتم سمت مامان... جانم! افروز: نری اونجا آبروزیری راه بندازی رسول: مامان مگه بچم آخه افروز: زیرلب گفتم: اره رسول: مامان😐😂💔 افروز: برو دیکه به کارت برس😌😂 عطیه: سریع چادرمو سر کردم کیفمو برداشتمو از اتاق خارج شدم.. بدون هیچ حرفی پریدم بغل مامان بوسیدمشو خداحافظی کردم... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 رمان هایی که اینجاستو هیچ جا دیگه پیدا نمیکنی😍👌🏻 بدووو عضو شووو الان پاک میکنمااااا😱 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شعبه دوم در روبیکا👇🏻 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400
هدایت شده از ضامن اهو
اگر دنبال یه کانال هستی که تو ایام تعطیلات کلییییی رمان جذاب و خفن بخونی این کانالو به شدت بهت پیشنهاد میکنم👌🏻😍 رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥ فکرشو بکن رسولو عطیه باهم خواهر برادرن😐😂 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 عطیه: داشتم آماده میشدم که با رسول برم سایت... همونظور که دکمه های لباسمو میبستم کلمه محمد نظرمو جلب کرد.. یکم دقت کردم صدای مامان بود، سریع مقنعمو سر کردمو پشت در گوش وایسادم.. افروز: رسول تو فقط میتونی نظرتو بگی نه اینکه تصمیم بگیری برا آینده خواهرت... محمد پسر خوبیه.. پاکه.. نجیبه رسول: تعجبم از اینه کسی که مثل داداشم بوده الان میخواد خواهرمو بگیره! افروز: عیبی داره؟ اتفاقا اینجوری بیشتر میشناسیش..میدونیم چجور آدمیه.. الانم برو دیگه دیرت میشه.. رسول: چشم خدافظ برگشتم که برم مامان صدام زد دوباره برگشتم سمت مامان... جانم! افروز: نری اونجا آبروزیری راه بندازی رسول: مامان مگه بچم آخه افروز: زیرلب گفتم: اره رسول: مامان😐😂💔 افروز: برو دیکه به کارت برس😌😂 عطیه: سریع چادرمو سر کردم کیفمو برداشتمو از اتاق خارج شدم.. بدون هیچ حرفی پریدم بغل مامان بوسیدمشو خداحافظی کردم... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 رمان هایی که اینجاستو هیچ جا دیگه پیدا نمیکنی😍👌🏻 بدووو عضو شووو الان پاک میکنمااااا😱 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شعبه دوم در روبیکا👇🏻 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400