{وضعیت سیاهپوستان در امریکا 6{
...کسانیکه با وضعیت امریکا از نزدیک آشنایند، میدانند که در کنار برخی از سیاهان که به پایگاه های بالا و درجات عالی رسیده اند، اکثر سیاهان در شرایط بسیار محنت باری زندگی میکنند و بطور نسبی شانس بسیار کمی برای ارتقاء دارند. در شهر زیبای مدیسون در ایالت شمالی ویسکانسین، مدتهاست که جدایی سیاهان از سفیدان در مدرسه، اتوبوس و... دیگر اجرا نمیشود و شعار "فرصت های یکسان" همه جا، چه در اتوبوس و چه در سربرگ کاغذها و ... به چشم میخورد. با وصف این در حومه شهر، شهرکی سیاهپوست نشین را دیدم: خانه های کوچک به هم چسبیده، با سقف های پوشیده از حلبی و بچه های زیادی مشغول بازی؛ وضعیتی محنت بار، کاملا مشابه وضعیت سیاهانی که در شهرک های حومه شهر ژوهانسبورگ (افریقای جنوبی) مشاهده کردم.
بنابر ین در واقعیت برای اکثریت سیاهپوستان امکان ارتقاء و خروج از وضعیت محنت بار وجود ندارد؛ چه رسد به دستیابی به موقعیت مشابه کریس. اما تصور رویای امریکایی" یک سوپاپ اطمینان و داروی آرام بخش مردم بیچاره است.
تضاد غرب و شرق، ص527
https://eitaa.com/rafipoor
{انتخاب یک رئیس جمهور سیاهپوست و تاثیرات آن}
در این میان، در فرایند وقایع اجتماعی سیاسی امریکا، یک اتفاق دیگر روی داد:
انتخاب یک سیاهپوست به عنوان رئیس جمهور!
البته که این برای اکثریت امریکایی ها، خود یک نمونه از تحقق رویایی امریکایی بود، اما این اتفاق دو پیامد مهم داشت:
اگر تا کنون "رویای امریکایی" برای خاموش نگه داشتن شورش بود با این اتفاق در میان سیاهان، امید و فعالیت در جهت دستیابی به اهداف افزایش یافت؛ مخصوصا با شعار "Yes, we can!" از جانب آقای اوباما!
یعنی چه؟ یعنی حالا در سیاهان این احساس دمیده شد که آنها میتوانند و باید بتوانند از منجلاب بدبختی، خود را نجات دهند. این با "رویای امریکایی" فرق میکرد و گامهای زیادی از آن جلوتر میرفت. این ایجاد یک انگیزه قوی برای حرکت بود.
مخصوصا که آقای اوباما از ابتدا خود انگیزه ای عمیق و بسیار قوی برای اصلاح وضعیت سیاهان داشت:
او پس از ورود به واشنگتن، قبل از مراسم تحلیف! اولین کارش آن بود که صبح زود روز 10 ژانویه 2009، بی سرو صدا، برای ادای احترام به محل یادبود آبراهام لینکن رفت.
گرچه دیگر رؤسای منتخب نیز این کار را میکنند. اما رفتار او با بقیه بسیار متفاوت و با احساس عمیق درونی همراه بود. از این عمل مشخص میشد که آقای اوباما برای لینکن و سیاست ضد برده داری وی ارزش قائل است و در مورد تضییع حقوق سیاهان بی تفاوت نخواهد بود.
به هر میزان که زمان میگذشت و اوباما در موقعیت خود تثبیت میشد، سیاهان امریکا با دیدن رهبر خود، امید و احساس هویت بیشتری بدست می آوردند و به همان نسبت، احساس زیردست بودن و تحقیر شدن برایشان قابل تحمل نبود. لذا اینجا و آنجا (مثلا در شهر فرگوسن) چند باری شورشهایی به چشم خورد که موقتا خاموش شد. اما آتشی عمیق در زیر لایه ِ نازک از خاکستر وجود داشت...
تضاد غرب و شرق، ص527
https://eitaa.com/rafipoor
{سیاهپوستان و تضادهای گسترده در آینده امریکا }
در روز سه شنبه، پنجم ژوئیه 2016 (15 تیر 1395) در شهر Baton Rouge در ایالت لویزیانا چند پلیس سفید پوست یک سیاه پوست دستفروش () و مقبول را بر روی زمین انداختند و یکی از پلیس ها ظاهرا با زانو بر روی او، چند بار به وی شلیک کرد و او را کشت و
دو روز بعد در ژوئیه در شهر Falcon Heights در ایالت مینه سوتا، یک پلیس اسلحه خود را از شیشه اتومبیل یک سیاهپوست پشت فرمان در کنار نامزدش بر سر او گذاشت و با شلیک او را کشت، یک اتفاق پیش بینی نشده روی داد: در لوویزیانا صاحب مغازه ای که التون استرلینگ، جلوی مغازه اش دستفروشی میکرد، تمام وقایع را با موبایلش فیلمبرداری میکند و روی فیس بوک میگذارد. از آن بدتر در مینه سوتا، نامزد آن سیاهپوست تمام مراحل تکان دهنده را زنده با موبایلش پخش کرد. هردوی این فیلمها به سرعت پخش شدند و میلیونها نفر، مخصوصا سیاهپوستان آنرا دیدند و حالا میتوان تصور کرد که چه حالی به آنها دست داده است.
لذا جای تعجب نبود که دو روز بعد در 9 ژوئیه در شهر دالاس ایالت تگزاس، میکا جانسن، جوان 25 ساله سیاهپوست، سرباز باهوش که در جنگ افغانستان شرکت داشت، با اسلحه جنگی خود، با آن چابکی و تردستی 5 پلیس سفیدپوست را کشت.
در اینجا علاوه بر تضاد سفید و سیاه که فقط نژادی نیست، بلکه همراه با نابرابری اقتصادی، اجتماعی و حقوقی است، یک عنصر تشدید کننده جدید وارد معادله شد و آن انتشار وقایع و ظلم ها با موبایل است که برای مسئولان امریکا قابل کنترل نیست و لذا به تشدید مسئله کمک میکند.
در نتیجه به نظر میرسد این وقایع به احتمال بیشتر ادامه و شدت خواهند یافت. در این فرایند مجددا چند عامل تشدید کننده دیگر وارد معادله میشود:
درصد بالایی از سربازان امریکایی را سیاهپوستان تشکیل میدهند که هم فنون نظامی را خوب آموخته و هم به نابرابریهای مذکور خوب پی برده اند.
در بین سیاهپوستان، گروههای مقاوت ممبارز سیاه نظیر Black Riders Liberation Party، African American Defense League و... شکل گرفته است که به سازماندهی شورش در جهت یک جنبش وسیعتر کمک میکند.
از طرف دیگر مدتها است که در امریکا گروه های سفیدپوست "بسیج مانند" شکل گرفته اند که با توجه به آزادی خرید و فروش اسلحه، کاملا مسلح و همواره در حال تمرین هستند. این گروههای سازمان یافته، ماننده گروه های سازمان یافته سیاهپوستان، آمادگی درگیری دارند و اگر این دو به جان هم بیفتند، امریکا را خطر بزرگی تهدید میکند و خدا میداند که ابعاد آن چقدر خواهد بود.
پیروان آقای ترامپ هم اکنون تحریک شده اند و با هر کس که تصور کنند خلاف نظر آنهاست، برخورد میکنند. شهردار نیویورک بعد از انتخاب آقای ترامپ گزارش داد که یکی از پلیس های زن نیویورک که مسلمان و با حجاب اسلامی بود در حالی که با پسر شانزده ساله اش در بروکلین در حال گذر بود، یک مرد سفیدپوست فریاد میکشد "برو گمشو در کشورت. من گردن شما را میبُرم، ای تروریست داعشی!" و بعد سگ تربیت شده خود را به جان آن زن امریکایی مسلمان انداخت.
ادامه دارد
تضادغرب و شرق ص 529
https://eitaa.com/rafipoor
{پیش بینی شورش و تضاد فراگیر}
... خوب این یک فرایند تضاد است که مسیر خود راتا اینجا بصورت فزاینده طی کرده است. برای کاهش این تضاد نظرات متفاوتی وجود دارد:
در حالکیه آقای اوباما در جهت کاهش نابرابری (بیمه فقرا و آموزش بهتر و درآمد بیشتر آنها) تلاش میکرد، جمهوریخواهان که اکثریت مجالس را در دست دارند، با این اقدامات مخالفند. زیرا جمهوریخواهان به کمک دانشمندان خود و آشنایی با تئوریها، خوب میدانند:
"به هر نسبت که وضعیت سیاهان (یا هر گروه دیگر) بهتر شود، سطح توقعات و انتظارات آنها ثابت نمیماند، بلکه حتی بطور نسبی بیشتر از قبل رشد میکند."
در اینجا این تئوری گویاست که انسانها خود را با یکدیگر مقایسه میکنند و در فرایند این مقایسه، احساس محرومیت نسبی بدست می آورند که چرا فلانی دارد و من ندارم.
این قانونمندی را هر امریکایی که کتاب "سرباز امریکایی" را خوانده باشد، میداند که سیاهان ایالات شمالی (با وصف وضعیت بهتر از سیاهان ایالات جنوبی) ناراضیتر بودند. زیرا آنها وضعیت خود را با سفیدپوستان مقایسه میکردند.
بنابراین قاعدتا برای جمهوریخواهان روشن است که با بهبود وضعیت سیاهان، انتظارات آنها در یک نقطه متوقف نمیشود، بلکه روز به روز با شتاب بیشتر سیر صعودی را طی میکند. پایان این فرایند با تردید کم شرایط یک شورش و تضاد فراگیر را فراهم خواهد آورد . اتفاقات فرگوسن، لوئیزانا، مینه سوتا، تگزاس (دالاس) و... نیز این تئوری را تایید کردند.
https://eitaa.com/rafipoor
نقش دکتر بهشتی
"مرحوم بهشتی بر اساس ارزش های اجتماعی ایران با صفت "خوش تیپ" قابل ارزیابی بود. به علاوه شخصیتی کاریسماتیک، با اقتدار و دارای قدرت تفکری هرچند نه در سطح امام، اما کم و بیش در حد یک استاد دانشگاه یا سیاستمدار غربی بود. ایشان به علت اقامت نسبتا طولانی در کشورهای غربی و تفحص در نظام مذهبی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی آن کشورها، (آن هم در سطح یک شخص متفکر)، نه فقط الگویی فکر شده و نسبتا دقیق برای اداره جامعه داشت...، بلکه با شرایط و قالبهای سیاسی بین المللی نیز آشنایی زیادی داشت...
به همین علت آقای بهشتی توانست نقش اساسی در تثبیت نظام جمهوری اسلامی و مشروعیت بخشیدن به آن (بر اساس قواعد بین المللی، با استفاده یک همه پرسی در 12 فروردین 1358)، تدوین قانون اساسی، تاسیس و سازماندهی حزب جمهوری اسلامی و بسیاری دیگر از نهادهای انقلابی ایفا کند
بی دلیل نبود که خانم اسکاچ پل، استاد جامعه شناسی انقلاب در دانشگاه هاروارد، او را "سازمان دهنده ای قدرتمند" (crafty organizer ) و "دولت ساز" (state-builder) که می توانست امکانات مناسب را برای پیروزی انقلاب فراهم آورد ارزیابی می کرد."
توسعه و تضاد، صفحه 121 و 122
https://eitaa.com/rafipoor
{زمینه های شورش سیاهان در امریکا}
... با عدم تصویب اقدامات اصلاحی اوباما، و با اقدامات تند جمهوریخواهان نیز این فرایند {شورش و تضاد فراگیر} خاموش نخواهد شد. زیرا:
از یک طرف آقای اوباما در موقعیت رئیس جمهور بارها بطور واضح و با افسوس گفت که در امریکا تبعیض نژادی وجود دارد. این طرز بیان با افسردگی و افسوس، طبعا خشم سیاهانی که احساس تبعیض نژادی میکنند را بر می انگیزد، مخصوصا آنانی که وضعیت محنت باری دارند.
بنابراین سیاهان در شرایط کنونی به اندازه کافی برانگیخته شده اند، تا اقدامات شورشی را در پیش گیرند. اما قاعدتا آنها نمی خواهند این بهانه را به دست کسی بدهند که بگوید: دیدید انتخاب یک رئیس جمهور سیاهپوست اشتباه بود و او باعث شورش سیاهپوستان گردید...
تضاد غرب و شرق ص 530
https://eitaa.com/rafipoor
اعلام جنگ اوباما به ترامپ بعد از انتخابات
... با انتخاب ترامپ سیاست تبعیض نژادی مجددا آغاز میشد که آقای اوباما از ابتدا از آن بسیار نگران بود و این نگرانی را نیز ابراز کرده است.
او بطور بی سابقه در تاریخ انتخابات امریکا با تمام نیرو در تبلیغات خانم کلینتن (رقیب 8 سال پیش که بینشان تنفر عمیقی بود) شرکت و برای پیروزی وی فعالیت کرد؛
چرا؟
زیرا با انتخاب آقای ترامپ همه آن زحماتی را که اوباما تصور میکرد کشیده است نیست میشد.
آقای اوباما در اولین روز فعالیتش به آرامگاه آبراهام لینکن رفت و در پایان، در آخرین روزهای حکومتش پس از ملاقات با ترامپ در کاخ سفید، به آتن و در آنجا اوج ناامیدی و درد دل خود را بیان کرد که برای پیش بینی وضعیت آینده امریکا فوق العاده مهم به نظر میرسد. لذا بخشهایی از مطالب وی عینا در زیر آورده میشود:
{1} چنانکه شما احتمالا توجه کرده اید، رئیس جمهور بعدی امریکا و من نمیتوانستیم بیشتر از این متفاوت باشیم. ( شدت اختلاف و تضاد)
طرح این تضاد درونی در یک کشور خارجی نشان دهنده عمق و شدت این تضاد است.
و بعد در لابه لای حرفهایش بطور پوشیده؛ تهدید خود را بروز داد: او ابتدا با دموکراسی آغاز کرد:
{2} همین جا بود که در 25 قرن پیش در تپه های صخره ای این شهر یک ایده جدید برآمد: دموکراتیا، با این مفهوم که ما شهروند هستیم و نه نوکر بلکه ناظر و حافظ جامعه مانیم"
بنابراین او انگشت تهدیدش را بلند کرد که ما سیاهان دیگر نوکر نیستیم. سپس به تهدیدش ادامه داد:
{3} "گرچه ما (با ترامپ) نقطه نظرات بسیار متفاوتی داریم، اما دموکراسی امریکا بزرگتر از هر فرد است". یعنی شرایط و امکانات دموکراسی امریکا بزرگتر و قوی تر از آن است که یک فرد مانند ترامپ بتواند خلاف آن حرکت کند.
او ضمن تاکید بر نابرابری ها و بیعدالتی ها در امریکا مطلبی را از مارتین لوترکینگ (کشیش سیاهپوست و رهبر جنبش سیاهان در دهه 1960) را مطرح کرد و ادامه داد:
{4} "در امریکا ... من افراد جوانی را ملاقات کردم که امیدشان بیش از ترس بود و اعتقاد داشتند که میتوانند سرنوشت خود را به خود شکل دهند و مقاومت میکردند که دنیا را به همین گونه که هست بپذیرند" ( = امید به مقاومت، پتانسیل مقاومت، برانگیختن به مقاومت)
{5} " مهمترین مقام هر کشوری، رئیس جمهور یا نخست وزیر نیست. مهمترین عنوان «شهروند» است. قدرت همیشه از «مردم» می آید." ( پایین آوردن جایگاه و قدرت رئیس جمهور، بالا بردن قدرت مردم = تقویت روحیه مقاومت مردمی)
با دقت بیشتر مشخص میشود که اوباما مشابه مطالبی را که مارتین لوترکینگ در جهت مقاومت سیاهان مطرح میکرد را ابراز کرد و این به قول آقای کارستن لوتر یک "اعلام جنگ پوشیده" بود.
تضاد غرب و شرق صفحات 531 تا 534
https://eitaa.com/rafipoor
{اوباما در نقش رهبر سیاهان}
... این خودباوری اوباما باعث میشود که او در آینده ساکت ننشیند و به اقداماتی دست زند، و این از تهدیداتش در آتن نیز بر می آمد.
او در این مسیر از جانب همسرش، میشل اوباما نیز تقویت میشود، که شخصیتی قویتر از شوهرش دارد و محبوبیت نسبتا زیادی (مخصوصا در مقایسه با زن جوان ترامپ، ملانیا که در نقش sexobject رشد کرده است) کسب کرده و لذا او نیز خودباوری بالایی بدست آورده است.
بر این اساس، این احتمال قوی به نظر میرسد که آقای اوباما و همسرش که هردو با قوانین امریکا در حد بالایی آشنا هستند، این بار نه به عنوان شخصیتهای حکومتی و رسمی، بلکه بعنوان رهبران جنبش سیاهان و سازماندهی آنها بطور مستقیم یا غیر مستقیم فعال شوند.
* شورشهای سیاهان در ایالات مختلف که نمونه هایش قبلا آورده شد،
* آراء بیش از 80 درصد سیاهان به کلینتن
* و تظاهرات گسترده بعد از انتخابات آقای ترامپ
نشان میدهد که بشکه های باروت تضاد آماده اند.
حال این بستگی به اقدامات ترامپ دارد که تا چه اندازه در جهت برآوردن انتظارات پیروان تندروی خود پیش رود. اقدامات در مسیر آن انتظارات – که احتمالش بالاست- به معنی انفجار تضادها خواهد بود.
در آن صورت آقای اوباما و خانمش به سوی نقشی احتمالا مشابه مارتین لوترکنیگ سوق داده خواهند شد.
حتی در صورتی که آقای ترامپ بخواهد یک موضع میانه طرفداران خود و سیاهان را بگیرد، باز هم انفجارهای غیر قابل کنترل، محتمل است. زیرا این میانه روی ترامپ هر اندازه که باشد
اولا از سطح انتظارات پیروانش کمتر است و آنها را خشمگین خواهد نمود و
ثانیا برای سیاهان بدتر از سطحی خواهد بود که آقای اوباما آن را ترسیم کرده و مخصوصا با روی کار آمدن او سطح امید سیاهان افزایش یافته بود.
تضاد غرب و شرق ص 534
https://eitaa.com/rafipoor
{آیا اوباما نیز مانند مارتین لوترکینگ ترور و حذف میشود؟!}
... از همین جا مشخص میشود که فراتر از حد تفاوت های معمول بین دو حزب حاکم، جامعه امریکا با سیاست آقای ترامپ فراتر از دو قطبی شدن به سوی یک تضاد و شکاف عمیق سیاسی حرکت میکند. در هر یک از این دو قطب، افراد تندرو و خشونت گرا آنقدر زیادند که جرقه ای کوچک آتش خانمان برانداز بین آنها را خواهد برافروخت.
احتمالا برخی از دست اندرکاران تیم ترامپ بر این تصورند که در صورت لزوم آنها آقای اوباما را همچون مارتین لوترکینگ در سال 1968 به راحتی حذف خواهند کرد و مانند آن زمان، هیچ اتفاقی هم نخواهد افتاد.
در آن زمان مارتین لوترکینگ با زمینه سازی وسیع و پشتیبانی FBI و حکومت و کنگره، کشته شد. نهایتا اتفاق خاصی هم نیفتاد و شورش ها خاموش شدند.
این بار نیز آقای ترامپ و گروهش، FBI را در کنار خود دارند و البته این بار به تصور خود با برنامه ریزی و آمادگی بیشتر با سیاهان برخورد خواهند کرد. به این علت نیز او مجددا یک ژنرال 4 ستاره دیگر، آقای جان کلی که مانند خود آقای ترامپ و تعداد قابل توجهی از افراد تیمش هیچگونه تجربه سیاسی قبلی ندارند، را به عنوان وزیر امنیت داخلی برای این هدف در نظر گرفته است، تا با هرگونه ناامنی و تهدید داخلی مبارزه کند.
اما این فقط آرزواندیشی یک طرف قضیه است. در حالیکه شرایط امروز امریکا با دهه 1960 فرق میکند.؛
* در آنزمان کشور بسیار قوی و یک پارچه بود. در این زمان امریکا دو تکه شده است.
* مخالفان آقای ترامپ در داخل نزدیک به نیمی از مردم را تشکیل میدهند
* و مهمتر آنکه ترامپ برای خود یک دشمن فوق العاده خطرناک مانند CIA تراشیده است.
* در کشورهای دیگر نیز دشمنان او فراوانند.
*این بار اشراف سیاسی آقای اوباما و خانمش بیشتر است.
* در طول این تقریبا نیم قرن بعد از کشته شدن کینگ، موقعیت سیاهان در جامعه امریکا بهتر شده و بسیاری از پستهای مهم دست آنها است. لذا هم نفوذ و توقعات آنها و هم مدافعان آنها در بین سفیدان، هیسپانیک ها و در جهان بیشتر شده است.
بنابر این اگر او بخواهد در مقابل سیاهان بایستد، چه با ابزاری مانند پلیس و چه با ابزار رسانه ای، بعید به نظر میرسد که او بتواند مانع رشد فرایند هویت یابی و حق طلبی سیاهان شود. و این مسئله بزرگ امریکا خواهد بود. این موتوری است که راه افتاده است و میرود تا به شورشی وسیع تبدیل شود؛ نه میتوان با ابزار "رویای امریکایی" جلوی آنرا گرفته و نه با ابزار قهری که به احتمال بیشتر آتش را شعله ورتر خواهد نمود.
تضاد غرب و شرق ص 535
https://eitaa.com/rafipoor
{اتفاقات لبنان و اقدامات فرانسه}
هر تغییری در الجزیره، مراکش، چاد یا نیجر یا هر مستعمره فرانسوی دیگر (فی المثل) باید کاملا زیر نظر فرانسه باشد و سرکشی هر رهبری با مقابله ارتش دستنشانده و کودتای آن روبرو خواهد بود. بیشتر تضادها و درگیریها در کشورهای جهان سوم در بین گروه هایی است که هریک از جانب یک کشور صاحب نفوذ صنعتی (غربی) در رقابت با کشور دیگر قدرتمند غربی یا روسیه و... تقویت میشوند.
این تضادها و جنگهای داخلی، از جمله در سوریه، در واقع بطور غیر مستقیم و پنهان، صحنه جنگ و کارزار ابرقدرتها هستند که در دستیابی به منافع خود با یکدیگر در رقابت و تضادند.
فرانسه میخواهد هر طور که شده به سوریه که مانند لبنان تا قبل از حزب بعث از مستعمراتش بود، مجددا دست یابد و روسیه که با حزب بعث بر آن خطه مسلط شده بود، در مقابل آن ایستاده است. ایران نیز به علل ارزشهای ایدئولوژیکی از سوریه دفاع میکند و امریکا که با روسیه و ایران در تضاد است به فرانسه کمک میکند و ترکیه نیز که سوریه را قبل از فرانسه جزء امپراتوری عثمانی داشت در جبهه فرانسه و امریکا قرار داده است.
تضاد غرب و شرق ص 400
{2 مرداد سفر وزیر خارجه فرانسه به لبنان
13 مرداد استعفای رسمی وزیر خارجه لبنان در اعتراض به دخالتهای فرانسه
14 مرداد انفجار بیروت
16 مرداد سفر رئیس جمهور فرانسه به لبنان و تعیین ضرب الاجل 20 روزه برای اصلاحات ساختاری...}
https://eitaa.com/rafipoor
{اسرائیل، لبنان و حزب الله}
... سیاستمداران اسرائیلی نیز در محیط فرهنگی خود آنقدر غرق شده و غرور شیطانی آنان را آنچنان فراگرفته که چیزی جز یک سراب تسلط بر مسلمانان و مناطق نفتی آنان نمیبینند.
اسرائیلی ها باید بخود آیند و بررسی کنند، از زمانیکه وارد منطقه شده اند، چه بدست آورده اند و چه از دست داده اند؟
از سال 1980 چقدر مجبور شدند، از لبنان عقب نشینی کنند و در مقابل نیروی ایمان حزب الله کوتاه بیایند. آنها با آن همه ادعای قدرت، در حملات چند هفته ای غیر انسانی به نوار غزه، آنچنان ناتوانی خود را در بالاترین حد نشان دادند.
بیش از 25 سال است که آنها نتوانستند هیچ گامی در مسیر اهداف خود پیش بروند، ... تا کی میخواهند در ترس و وحشت زندگی کنند؟
تا کی میخواهند وسیله ای باشند، در دست دیگران برای نابودی کشورهای اطراف، با یک امید واهی دستیابی به مناطق نفتی؟
آیا هزینه های انسانی و روانی و بین المللی که تا کنون داده اند را در نظر میگیرند؟
بنابراین، اینکه اسرائیل بتواند بر منطقه تسلط یابد یک سراب و امید واهی و غیر ممکن به نظر میرسد. اسرائیل چه در سیاسیت داخلی و چه در سیاست خارجیش آنقدر اشتباه کرده و میکند که با خطر جدی متلاشی شدن روبرو است...
تضاد غرب و شرق ص 488
https://eitaa.com/rafipoor
مصاحبه با «گوردون داف» سردبیر «وترنز تودی» که مؤیدات زیادی درباره ماجرای لبنان دارد...
https://www.telewebion.com/episode/2339550
2-4 مصدق و کوشش برای خروج از چهارچوب استعمار
اوج ملی گرایی ایران در جنبش ملی کردن نفت شکل گرفت. انگلستان که بر اساس قرارداد فی مابین میبایست 16% سود را به ایران میپرداخت، نه فقط از آن سر باز زد، بلکه حتی چند میلیون غرامت نیز درخواست کرد که در محاکم بین المللی حق ایران شناخت شد. با وصف این انگلستان عملا فقط در حدود 3% سود را به ایران میپرداخت. در مقابل شرکتهای نفتی امریکایی که با دیگر کشورها کار میکردند، 50% سود را به آن کشورها میپرداختند. این مقایسه باعث شد که هم پایگاه انگلستان در نظام بین المللی تضعیف شود و هم ایران احساس حق بیشتر بکند. در نتیجه مجلس ایران رای به ملی کردن نفت را داد که با مقابله انگلستان روبرو شد. وقتی آقای دکتر مصدق (1261-1346) در نخست وزیریش بر این هدف پافشاری کرد و از مردم کمک خواست و مردم به پشتیبانی او برخاستند، یک جنبش عظیم بوجود آمد. هرچند برخی تصویر نه چندان مثبتی از گذشته آقای مصدق در زمینه تقابل وی با جنبش مشروطه، همکاری وی با محمدعلی شاه، مدارک تحصیلی قابل تردید و ... نشان داده اند، با وصف این باید گفت که اولا انسانها همواره در حال تغییرند و مصدق 30 ساله با مصدق 71 ساله (در سال 1332) متفاوت بوده است و چنین نکات منفی را میتوان در گذشته بسیاری از سیاستمداران یافت. ثانیا بدون تردید آقای دکتر مصدق توانسته بود، در سال 1332 از نظر مردم ایران به یک رهبر ملی قدرتمند تبدیل شود و حرکت ملی شدن نفت ایران را به یک جنبش ضد استعماری تبدیل نماید.
این جنبش میرفت که سرآغاز پیدایش یک حکومت بسیار قوی با پشتوانه عظیم مردمی مبتنی بر اصول دموکراسی شود و سیر افول ایران را بطور بی سابقه تغییر دهد. اما این کاملا مغایر با اهداف استعماری انگلستان و روسیه بود که در مدل استعماری خود، برای ایران یک جایگاه مستعمره زبون و وابسته را در نظر گرفته بودند. لذا روسها به نوبه خود از این جنبش ضد استعماری ایران سوء استفاده کردند و حزب کمونیستی "توده" با آن جنبش همسو و همراه شد و تا اندازه ای نیز در جهت دادن به آن کوشید، تا جاییکه یک مسیر ضد شاهی را نیز در پیش گرفت. این حزب به علت داشن یک سازماندهی بهتر از جانب روسیه، توانست برخی از اهداف ضد حکومتی مردم را بهتر به ثمر برساند.
ادامه دارد...
https://eitaa.com/rafipoor
دریغ است ایران که ویران شود ص 95
{درباره مصدق و کودتای 28 مرداد 2}
در این زمان منزل ما پشت مسجد سپهسالار و در مرکزیت بیشتر رویدادها بود و من در روزهای 21 تا 28 مرداد 1332 از بام یکی از ساختمانهای جنوبی میدان بهارستان به وقایع نگاه میکردم. یادم می آید که در صبح یکی از این روزها، مردم تهییج شده کوشش میکردند با کلنگ مجسمه رضاشاه را به پایین بیندازند، اما موفق نمیشدند. هر کس بالا میرفت و زور خود را می آزمود و بعد ناموفق پایین می آمد. این به یک هدف تبدیل شد و مردم تهییج شده ناکام (!) در آرزوی تحقق این هدف بودند که یک شخص میانسال با بلندگو، به مردم نوید داد که "... ما (حزب توده) تا ظهر این مجسمه را پایین خواهیم آورد. مدتی بعد یک کامیون با جرثقیل وارد میدان شد و یک نفر بالا رفت و سیم بکسل را به گردن مجسمه انداخت. سپس جرثقیل بعد از مدتی گاز دادن زورش به مجسمه رسید و آن را سرنگون کرد.
دریغ است ایران که ویران شود ص 95 و 96
https://eitaa.com/rafipoor
{درباره مصدق و کودتای 28 مرداد 3}
... ورود حزب توده به صحنه یک بهانه خوبی به انگلستان داد تا به امریکا نشان دهد که ایران کاملا در خطر کمونیسم قرار گرفته است و اگر جنبش مصدق سرکوب نشود، کمونیسم با سازماندهی قوی تر بر این حرکت مسلط خواهد شد. در این میان آقای ساموئل فال از کارکنان سیستم اطلاعاتی انگلستان در تهران نقش اصلی را از جانب انگلستان در تقابل با نهضت ایفا میکرد. او توانست سران امریکا، مخصوصا جان فاستر دالس وزیر خارجه و برادرش آلن دالس، رئیس سیا که رابطه ای نزدیک با انگلستان داشتند را برای تقابل با مصدق متقاعد کند. لذا "سیا" کرمیت روزولت -نوه تئودور روزولت- را که نه فقط با نظر ساموئل فال موافق بود، بلکه معتقد بود که امریکا باید به کمک صهیونیسم بر منطقه مسلط شود، به تهران فرستاد. او با نام جعلی "لاکریج" در اواخر خرداد 1332 وارد ایران شد و مدیریت این کودتا را به عهده گرفت (م.ش. گزارش های محرمانه که توسط آرشیو دانشگاه جورج واشنگتن چاپ شده است)
دریغ است ایران که ویران شود ص 96
https://eitaa.com/rafipoor
{درباره مصدق و کودتای 28 مرداد 4}
آقای هنله مینویسد: "... وقتی مصدق شاه را در ژوئن 1953 به خارج فرستاد و یک رفراندوم با 99 درصد بر علیه حکومت سلطنتی رای داد و این تا آن زمان و بعدها تا پایان حکومت شاه، تنها انتخابات آزاد ایران محسوب میشد، واشنگتن تصمیم گرفت که مستقیما وارد شود. رئیس "سیا" آلن دالس با خواهر پرارژی، بی وجدان و بدون کمترین احساس ملی شاه، شاهزاده اشرف و تعداد زیادی ژنرال های رشوه گیر، در سوئیس ملاقات کرد. بعد از این مشاوره مبالغ زیادی دلار از طریق رئیس مشاورین نیروی پلیس ایران، ژنرال شوارتزکیف به جانب فرماندهان ارتش ایران که با اندک پولی قابل خریدن بودند، سرازیر شد. از این طریق "یک شبه" یک گروه متحد از ژنرال ها، شاهزادگان و مالکین بزرگ بوجود آمد که پولهای رشوه خود را در اختیار اوباش تهران قرار دادند تا آنها نوک حمله خیابانی را بوجود آورند."
دریغ است ایران که ویران شود ص 95
https://eitaa.com/rafipoor
[۱۲ شهریور روز مبارزه با استعمار انگلیس]
کشورهای استعمارگر اقدامات زیادی در مستعمرات خود، از جمله در ایران انجام داده اند که برای ما در ابتدا قابل تصور نیست.
نویسنده در دوران نوجوانی در ایران زیاد شنیده بود که اکثر کارها و اتفاقات سیاسی و اقتصادی در ایران با سیاست انگلستان انجام میگیرد، اما از این مساله چیزی نمیفهمید. وقتی پس از پایان تحصیلات دانشگاهی در سال 1353 این مطالب را باز هم می شنید، دیگر نمیتوانست به راحتی آنرا بپذیرد و نیاز به دلیل و شواهد اثباتی داشت.
اما بعد از 22 سال تحقیق، تعمق و بررسی متمرکز درباره مسائل گوناگون جامعه و ریشه ها و روابط علی آنها، نویسنده به این نتیجه رسیده است که اکثر مسائل لاینحل امروز ما ریشه در آن زمان دارد. زیرا آنها فرهنگ ما، یعنی ماهیت ما را تغییر داده اند، و در نتیجه ما بطور درونی همان کارهایی را میکنیم که استعمارگران قدیمی میخواستند یا میخواهند.
توسعه و تضاد ص ۴۹۶
https://eitaa.com/rafipoor
*2-8 تاثیر انقلاب و جنگ بر ایران*
برخی از کسانی که با نظر اقتصادی محدود به مسائل مینگرند و مخصوصا تحت تاثیر خبررسانی های غربی و "شعب داخلی" و به اصطلاح "ملی" آنها میباشند، به منظور نفی بسیاری از اقدامات انقلابی، همواره در پی یافتن دلایلی برای مقابله با آن بوده و هستند. از جمله آنکه جنگ باعث خسارات مالی و جانی زیاد شد و لذا جز بدبختی و پسگرد برای ایران چیزی به همراه نداشت.
اینکه جنگ اساس چیز خوبی نیست و پیامدهای جانی و مالی آن بسیار منفی است و همچنین اینکه جامعه بشری از نظر عقلانیت به جایی رسیده است که قاعدتا باید بتواند مسائل را بطور منطقی حل کند، جای تردید نیست. اما متاسفانه همان محافلی که ما این مطالب را در آنجا آموخته ایم ، خود بیشترین هزینه ها را برای تقویت نیروی نظامی خود میکنند و برای پیشرفت روزافزون کارخانجات تسلیحاتی خود و دور ریختن سلاح های قدیمی و سود بردن نظامیان سرمایه دار، همواره در پی ایجاد جنگ در مناطق مختلف جهان میباشند.
اما اینکه نیروهای صدام – به هر دلیل که باشد- به ایران حمله کردند، یک واقعیت و اینکه ایران در شرایط انقلابی در آشفتگی به سر میبرد و نیروهای نظامیش سازماندهی لازم را برای دفاع نداشتند، واقعیتی دیگر بود.
خودب در این شرایط ایران و جوانانش به پاخاستند و بعد حتی در مقابل تمامی نیروهای جهان ایستادند. این را با چه معیاری ارزیابی میکنید؟ ظاهرا در بین بیشتر تحصیلکرده های متجدد، اصلا علاقه ای وجود ندارد که از ابعاد دیگری جز آنچه استعمار میخواهد به مسئله توجه شود. در حالیکه استعمار خود اتفاقا سخت نگران همین وجود دیگر است!!
یک کشور برای پیشرفتش قبل از داشتن منابع اقتصادی، به بستر مناسب فرهنگی – اجتماعی نیاز دارد. ژاپن و آلمان کدام منبع اقتصادی را داشتند؟ آنها یک نظام منسجم فرهنگی اجتماعی داشتند و اتفاقا جنگ نیز باعث تقویت همان نظام فرهنگی اجتماعی شد.
حالا اگر شرایط ایران را بعد از انقلاب و مخصوصا در زمان جنگ در نظر بگیریم، ملاحظه میشود که ایران در بالاترین حد ممکن شرایط یک جامعه ایده آل را بدست آورده بود.
در زمان جنگ انسجام اجتماعی، همبستگی و تعهد اجتماعی به قدری بود که همه با هم در جهت خدمت، ایثار و فداکاری رقابت میکردند. یک چنین جامعه منسجم و متحد، با این درجه از ایثار و فداکاری را به سختی میتوان در طول تاریخ یافت. این جوانان و مردم از هیچ چیز نمی ترسیدند. جوانان ایرانی بطور بی سابقه در جهان، مشتاق شهادت بودند و پدر و مادر آنها به جای شکوه و نارضایتی، به آن افتخار میکردند. وصیتنامه شهدا گویای این اشتیاق و در طول تاریخ جهان بی سابقه است.
...
انسجام و اتحاد آنقدر زیاد بود که حتی ایرانیان مسیحی با تمام تبلیغات پنهان کلیسا، به جبهه ها رفتند و 21 شهید دادند. کارکنان ایرانی سفارتخانه ها که خارجیها تصور میکردند، جیره خوار آنها باشند تا آنجا که میتوانستند هر خبری را که به نفع کشور ایران بود به افراد خودی میدادند و یا کودتای نوژه از آن طریق کشف شد که یک افسر درگیر، جریان را برای مادرش گفته بود و مادرش آن را به مسئولان کشور اطلاع داده بود...
دریغ است ایران که ویران شود ص ۱۱۲
https://eitaa.com/rafipoor
*هدف استعمار: اقتصاد مبتنی بر واردات*
مدل اقتصادی تدوین و تنظیم شده استعماری برای ما، مانند یک پازل از اجزاء مختلف تشکیل شده است که خلاصه و اصل آن عدم تولید و در پی آن مصرف کالاهای کشورهای صنعتی است. لذا همه ریل های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در این مسیر کار گذاشته شده اند.
بدیهی است که کشورهای صنعتی جهان تمام تلاش خود را خواهند کرد تا این مدل و شرایط فروش کالاهایشان در ایران حفظ شود.
در این قالب، نقش اقتصاد باید مانند گذشته تجارت کالاهای کشورهای صنعتی باشد. به همین دلیل از زمان قاجار "وزارت تجارت" ("وزارت بازرگانی") ایجاد شد که *نقش اصلیش تا به امروز عملا نظارت و تسهیل واردات است.* ارقام صادرات و واردات این مساله را به خوبی نشان میدهد.
*در حالیکه در کشورهای صنعتی کمتر چنین وزارتخانه ای وجود دارد، مگر برای نظارت بر صادرات، یعنی بازرگانی خارجی.*
در این فرایند نه فقط نقش بازار از تولید به مصرف تبدیل شد، بلکه بقیه نقشهای تولیدی نیز به تدریج، یکی بعد از دیگری، از بین رفتند؛ مخصوصا در مورد آن کالاهایی که در کشورهای استعماری تولید میشد و میتوانست در ایران به فروش برسد. لذا نقشهای اقتصادی از "تولیدی" به " تجارتی" و *"نقشهای واسطه ای"* برای فروش به مصرف کننده تبدیل شدند.
*این فرایند بعد از انقلاب تقویت شد.* از یکطرف همه تولید کنندگان داخلی قبلی که طبعا جزء قشر بالای نظام محسوب میشدند و با تغییر نظام حذف شدند. سپس کسانی که از قشر متوسط بجای آنها صعود کردند، نیز بعد از مدت کوتاهی توسط قشر پایین انقلابی برکنار شدند. در نتیجه اینگونه کارخانجات عموما به دست افرادی از قشر پایین و کسانی از حکومت و مذهب افتاد که عموما از تولید اقتصادی، در همه ابعادش کمتر میفهمیدند. اما به تدریج گرفتن سود را ادراک و جستجو میکردند. لذا تعداد زیادی از کارخانه های دولتی شده، جزء اموال و مجموعه های بنیادهای مختلف، از جمله بنیاد مستضعفان درآمدند که بخشهایی از ان به تدریج ورشکسته شدند...
ادامه دارد
دریغ است ایران که ویران شود ص 749
https://eitaa.com/rafipoor
کانال واتس اپ
https://chat.whatsapp.com/HQK9KCEZd914gkhhfbQ795
هدف استعمار؛ اقتصاد مبتنی بر واردات
{قسمت دوم}
... از سال 1368 با تحولات همه جانبه ای که با تردید کم با نقشه دقیق استعمار و احتمالا بدون ادراک مسئولان روی داد، ریل اقتصادی ایران نیز بطور مشخص به سوی اقتصاد تجارتی، واردات کالاهای خارجی و مصرف گذاشته شد.
این ریل ها در دولتهای بعدی نیز عملا به صورت خودکار عمل میکردند.
آقای دکتر نمازی، وزیر اسبق اقتصاد، در یک سخنرانی در 23/2/89 در فرهنگستان علوم تحت عنوان "واردات بی رویه: یک مشکل عمده تولید کشور" که متن آن بعدا چاپ شد، نشان دادند که صندوق بین المللی پول چگونه اهداف کشورهای غربی را بر ایران تحمیل میکند و با وصف دستور رئیس جمهور وقت، مبنی بر جلوگیری از اقدامات، همان اهداف در برنامه ها گنجانده میشود. در نتیجه واردات کالاهای غربی بطور بی رویه به ایران سرازیر و موجب ورشکستگی صنایع داخلی میگردد...
دریغ است ایران که ویران شود ص 750
https://eitaa.com/rafipoor
کانال واتس اپ
https://chat.whatsapp.com/HQK9KCEZd914gkhhfbQ795
{توافقنامه ای که امضا نشد اما اجرا شد!}
از نیمه سال 1376 به منظور فراهم کردن زمینه گسترش همکاری های اقتصادی بین المللی کشور و نیز امکان استفاده کشور از ۱/۳۵۵ میلیارد دلار وام صندوق بین المللی پول و 1 تا 2 میلیارد دلار وام بانک جهانی (که موکول به پذیرش وام صندوق بین المللی پول شده بود) مجددا موضوع پیشنهاد های صندوق مطرح و نهایتا متن توافقنامه ای با صندوق به تاریخ 9 اردیبهشت 78 در دو نسخه فارسی و انگلیسی مبنی بر پذیرش پیشنهادهای صندوق تهیه شد.
آنچه مربوط به بحث ماست، بند 13 توافقنامه مورد اشاره است که در زمینه:
1- تبدیل لیست کالاهای قابل ورود (لیست مثبت) به لیست کالاهای غیر قابل ورود (لیست منفی)، با این توضیح که تا پایان آذرماه 78 (21 دسامبر 1999) به جای کسب مجوز برای ورود کالا، ورود همه کالاها آزاد شود و در مقابل لیست کالاهای غیر قابل ورود تهیه شود و به تدریج از طریق کاستن از لیست کالاهای غیر قابل ورود محدودیت کالاهای وارداتی کاهش یابد. (یعنی ورود همه کالاها آزاد مگر برخی از آنها)
2- با این اقدام زمینه برای حذف کنترل های مقداری و تبدیل آن به سیاست های مبتنی بر قیمت از طریق اعمال نرخ تعرفه ها (نرخ حقوق گمرکی) آماده گردد.
3- علاوه بر کاهش تعداد تعرفه ها، نرخ تعرفه های باقی مانده نیز کاهش یابد.
4- لیست کالاهای ممنوع الورود طی یک تا دو سال آینده به شدت کاهش یابد و به تعداد قلیلی از کالاها در رابطه با مسائل شرعی، بهداشتی و امنیتی محدود شود.
5- گنجاندن تبصره ای در لایحه بودجه سال آینده که به موجب آن ضمن اصلاح (کاهش) نرخ های تعرفه، مبنای ارزیابی واردات به نرخ ارز واریز نامه ای (3000 ریال) تبدیل شود. (در نتیجه قیمت کالا کمتر ارزیابی شده و از این طریق هم تعرفه کالاهای وارداتی کاهش یابد.) ...
در 8 خرداد 78 وزارت امور اقتصادی و دارایی تحلیلی از توافق نامه مذکور و سؤال هایی پیرامون آن برای رئیس جمهور ارسال داشت.
متعاقب آن رئیس جمهور در پاسخ اجرای طرح ساماندهی اقتصادی منتفی اعلام کرد.
گرچه توافقنامه مذکور به امضاء نرسید، اما محتوای آن عمدتا در رهنمودهای برنامه سوم توسعه اقتصادی کشور پیش بینی شده بود، از جمله بخشی از مفاد بند 13 آن، موارد مربوط به رفع محدودیت واردات در بند های 128 و 144 رهنمودهای مصوبه به این شرح آمده است:
«سیاستهای تجاری فعال در جهت حذف معافیتها و انحصارات، حذف موانع غیرتعرفه ای و کاهش تعدد نرخهای تعرفه طراحی میشود. همچنین قوانین مربوط به تعرفه های گمرکی، مالیات و عوارض جهت کاستن از تعدد، مورد بازنگری و اصلاح قرار خواهد گرفت.»
در واقع چنانکه ملاحظه میشود، مشکلات اصلی اقتصادی کشور، از جمله تولید نه در نحوه پیاده کردن برنامه، بلکه در ماهیت آن است. (نمازی 1390 ص 331-327)
آقای دکتر نمازی در حدود 10 سال قبل (1378) در زمانی که مسئولیت وزارت اقتصاد و دارایی را داشتند، بر نتایج زیانبار سیاست های اقتصادی مبتنی بر پیشنهادهای صندوق بین المللی پول (از جمله تاثیر افزایش نرخ ارز بر محدودیت واردات) نیز تاکید کردند و ادامه همین سیاست از جانب دولت وقت باعث شد که ایشان از دولت کناره گیری کنند...
دریغ است ایران که ویران شود ص 750
https://eitaa.com/rafipoor
https://chat.whatsapp.com/HQK9KCEZd914gkhhfbQ795
{تاجر کردن نیروهای نظامی، علمی و مذهبی!}
... سیاست حاکم بعد از 1368 اکثر بخشهای غیراقتصادی را نیز به سوی تجارت کشید. از آن طریق بخشهای نظامی، شبه نظامی و حتی مذهبی و علمی وارد این حیطه شدند.
در نتیجه و حتی نیروهای جدیدی که صاحب قدرت بودند، اما از اقتصادی ملی در وسعت و عمقش به جز سود فردی کمتر میفهمیدند، افرادی که قبلا در آن زمینه های اقتصادی فعال و به فکر تولید ملی (نیز) بودند را حذف کردند (مثلا در زمینه شکر) و با همان انگیزه افزایش سود فردی، عموما با گرایشی انحصار طلبانه و بدون ملاحظات ملی پیش رفته اند. این در مورد برخی از مؤسسات اقتصادی نهادهای مذهبی نیز مشاهده شده است.
در پی این سیاست ها بوده است که بعد از انقلاب واردات کشورها به ایران افزایش یافته است:
*نسبت واردات به صادرات* (مقایسه سال 1356 با 1388)
آلمان 4/13 برابر
امریکا 2/2 برابر
انگلستان 39 برابر
فرانسه 31 برابر
روسیه 6/2 برابر
کره جنوبی 6/5 برابر
سوئیس 8/88 برابر
ترکیه 4/3 برابر
دریغ است ایران که ویران شود ص ۷۵۲
https://eitaa.com/rafipoor
https://chat.whatsapp.com/HQK9KCEZd914gkhhfbQ795
{چین نابودکننده تولید کشور}
... در این میان چین با 4795 میلیون دلار صادرات به مهمترین صادر کننده کالا به ایران تبدیل شده است.
چین با *دامپینگ*، *قاچاق* و سیاستهای غلط ما تولید داخلی را در آن حداقلی که بوده نیز *نابود* کرده است.
تقریبا هر وسیله ای را که میخواهید، فروشندگان ایرانی بدون کمترین احساس هویت ملی، جنس چینی را جلوی شما میگذارند و وقتی من میگویم آقا این یک گناه است آنها میگویند بر اساس کدام فتوا؟
کدامیک از آقایان علما برای این فتوا داده اند؟
در این شرایط دشمنان ایران خوشحالند اگر ما گول بخوریم و به دلائل سیاسی و بین الملل، برای جذب آراء کشورهایی که در سازمان ملل دارای حق رای هستند، واردات آنها را تسهیل و اجناس آنها را به کشور سرازیر نمائیم...
دریغ است ایران که ویران شود ص 752
https://eitaa.com/rafipoor
کانال واتس اپ
https://chat.whatsapp.com/HQK9KCEZd914gkhhfbQ795
پرفسور فرامرز رفیع پور
برای تکمیل مطلب میتوانید به این منابع مراجعه فرمایید:
_ کتاب *موانع رشدعلمی ایران و راه حلهای آن* صفحات ۲۶۳ تا ۲۶۷
_ کتاب *آناتومی جامعه* صفحات ۳۱۰ تا ۳۱۲
سری جدید برنامه *دریغ است ایران که ویران شود*
بیانات استاد پرفسور رفیع پور
از یکشنبه تا پنجشنبه هر روز بعد از اذان مغرب
شبکه ۴ سیما