فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفت: #عاشقی راچگونه یاد گرفته ای؟!
گفتم: از آن #شهید_گمنامی که معشوق را حتی به قیمت از دست دادن هویتش، خریدار بود...
شهید ابراهیم هادی🌷
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
خاطرات بسیارشیرین
،زیبا وجذاب برادر علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس از استان قم واز همرزمان شهید دکتر چمران تحت عنوان خاکیان افلاکی
هر روز یک قسمت از خاطرات
قسمت : ( بیست و چهارم)
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
خاطرات برادر علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس واز همرزمان دکتر شهید چمران
👇
🍃قسمت بیست و چهارم: سازماندهی نیروها بعد از عملیات
عملیات نصر تمام شد، ولی یک زهر چشم برای دشمن باقی ماند. بعد از این عملیات، برای نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران با توجه به این که تازه مزه پیروزی انقلاب اسلامی ایران را چشیده بود، می¬توانست مجدداً خطر آفرین باشد.
با توجه به تجربه مجروحیت قبلی که داشتم می¬خواستم هر طوری شده به شهرهای عقب نروم. داخل بیمارستان با عصا به دیدن دکتر چمران رفتم، گفتم: آقای دکتر در این عملیات چه گذشت بر شما؟ گفت: این یک امتحان الهی برای جمهوری اسلامی ایران بود و من و شما باید شکرگزار خداوند باشیم. گفتم: آقای دکتر من تصمیم گرفتم به علت مجروحیت به عقب نروم گفت: بگذار زخم¬هایت خوب بشود گفتم: آقای دکتر من خوبم، هر طوری هست امروز از بیمارستان می¬روم یا با مرخصی و یا بی مرخصی! دست من را گرفته بود، گفت: آفرین بر شما، کجاست؟ آن برادر ارتشی که در جلسه معارفه پوزخند زد؟ ببیند چه رزمنده دلاوری و جانبازی شده علی عاشوری و علی ماهینی! و دکتر مصطفی چمران ادامه داد: حالا این¬قدر بر عزم خودت راسخی؟ گفتم بله آقای دکتر گفت: باشد من می¬گویم شما را مرخص کنند. در ضمن برو تمام نیروها را جمع کن و آمار نیروها را برای من بیاورید. دکتر چمران با رئیس بیمارستان صحبت کرد. بعد از ظهر من را مرخص کردند.
من عصا بدست و یک دست به گردن آویزان به ستاد رفتم. در ستاد جنگ¬های نامنظم چند نفر از رزمندگان ما بودند و چند نفر دیگر هم برگشته بودند به مدرسه شهید جلالی، برادر علی ماهینی هم به شدت مجروح شده بود و او را به عقب برده بودند. من یک راننده از ستاد گرفتم و به مدرسه شهید جلالی رفتم. وقتی وارد شدم همه بچه ها که از عملیات سالم برگشته بودند و چند نفری هم که تازه به اهواز آمده بودند دور من جمع شدند، همه از عملیات نصر می گفتند و از محاصره و از شهادت نیروها و گریه می¬کردند.
بعد از این¬که با هم خوش و بش و احوالپرسی کردیم، با حزن و اندوه رفتیم نمازخانه، تعداد نیروهایی که در نمازخانه از همه شهرها بودند ۱۵۰نفری می¬شدند. رزمندگانی دلاور با روحیه¬ای هم¬چنان قوی و پای¬کار برای خدمت در قالب ستاد جنگ های نامنظم دکتر چمران در نمازخانه جمع شده بودند. مثل: رضا ماشااللهی، محمد جعفرنیا، غلامرضا سلطانی، حسن طیبی، حمید اهوز، لطیفی، میرزایی، حرمی و چندتایی دیگر، من برای نیروها مختصری صحبت کردم و لیست نیروها را گرفتم. در مدارس دیگر هم نیروی مردمی آمده بودند. رفتم آمار آن¬ها را نیز گرفتم. مجموعاً ۴۵۰نفر می¬شدند. رفتم بیمارستان پیش دکتر چمران گفتند: مرخص شده رفته است. برگشتم به ستاد جنگ¬های نامنظم گفتند: دکتر به تهران رفته است. من مؤظف به انجام مأموریت بودم. لذا برای نیروهای تازه وارد کلاس آموزشی گذاشتم. از نیروهای کلاه سبز هم استفاده می¬کردم تا به نیروها آموزش بدهند و خودم هم کلاس می¬رفتم. کم کم حالم رو به بهبودی بود و زخم¬هایم داشت خوب می¬شد.
بعد از چند روز آموزش نظامی نیروها آن¬ها را سازماندهی و تجهیز کردم و مشکل آذوقه¬شان را هم حل کردم. تقربیا آماده شده بودند. آقای دکتر چمران هم از تهران آمده بود. من به ستاد رفتم و گزارش کار ارائه را دادم. ایشان از کارهای انجام شده احساس رضایت می¬کردند. دکتر چمران گفت: فردا ساعت ده صبح جلسه داریم. بیایید تا هماهنگی لازم را انجام دهیم، تا برویم سوسنگرد گفتم: چشم آقای دکتر، من برگشتم پیش نیروهایی که در مدرسه بودند. همه را آماده کردم تا منتقل کنم به مدرسه شهید دلبری که در منطقه کم پول اهواز قرار داشت.
بعد از ظهر نیروها را منتقل کردم. فاصله زیادی با ستاد جنگ¬های نامنظم داشت. بعد از انتقال نیروها به ستاد جنگ¬های نامنظم رفتم. جلسه تشکیل شد. قرار شد به استعداد دو دسته نیرو یعنی ۴۰نفر آماده کنیم تا اعزام بشویم به شهر سوسنگرد، در جلسه تمام هماهنگی¬ها انجام شد. من برگشتم مدرسه، اکثرخودروهایی که اول جنگ استفاده می¬شدند: لندوورآهو که همان سیمرغ است، نیسان، مینی بوس و وانت پیکان بودند. چندتا از این خودروها آمدند. نیروها را به صورت داوطلبانه ۳۰ نفر سوار بر ماشین کردم تا برویم سوسنگرد.
🌺🍃🌺🍃🌺
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
ادامه دارد
فردای سقوط خرمشهر، بعثی ها جسد عریان وبی جان دختری را کنار کارون به تیرکی بستند.
سه شهید دادیم تا جسد پایین آمد وبا احترام دفن شد.
صد پسر در خون بغلتد، گم نگردد دختری
#غیرت_دینی یعنی این !
🚨#خبر_فوری
🕊پیکر مطهر شهید مدافع حرم "#امیر_علی_محمدیان" کشف و شناسایی شد.
💐شادی روح پرفتوح شهید صلوات
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
══════════﷽❀ ⃟⃟ ⃟♥️
خداوندا
پشتِ تمام آرزوهاے من، #تو ايستاده اے 👌
ڪافےست بہ حکمتت ايماڹ داشتہ باشم
تا قسمتم سر راهم، قرار ڪَیرد👏
تو را می خوانم تا اجابتم ڪنے☺️
💠 شروع یک روز نورانی با ذکر
#لا_اله_الا_الله_الملک_الحق_المبین
وسلام به امام وپیشوای منتسب به روز پنج شنبه
🌷السلام علیک یا امام المؤمنین
#یا_امام_حسن_عسکری (ع)
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🇮🇷 گلبانگ تکبیر «الله اکبر» در ساعت ۲۱ روز بیست و یکم بهمنماه طنین انداز خواهد شد
⏰ ساعت ۲۱ شب پیروزی انقلاب اسلامی ایران به شکرانه چهل و سه سال عزت و افتخار به رهبری نایب امام زمان عج ، سراسر ایران خوشبو میشود به ذکر شریف و دشمن شکن الله اکبر✊
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
هدایت شده از کانال شهید مصطفی صدرزاده ♥️
*🔴بسم رب الشهدا و الصدیقین🔵*
🔰 *ختم صلوات به نیابت از شهید ابراهیم هادی*
*♨️ قصد داریم به مناسبت سالگرد شهادت شهید ابراهیم هادی و شهدای گردان کمیل و حنظله، ختم صلواتی رو با کمک شما همسنگران گرامی برگزار کنیم.*
*در صورت تمایل برای شریک شدن در این ثواب، تعداد صلواتی رو که تمایل دارید بفرستید رو در شخصی بنده اعلام کنید که در انتها مجموع صلواتهای فرستاده شده رو در کانال اعلام کنیم.*
👇👇👇
@mis233
*باشد که شهید از ما راضی باشد و *شافع ما در روز جزا باشد.*
*التماس دعا*
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
*🔴بسم رب الشهدا و الصدیقین🔵* 🔰 *ختم صلوات به نیابت از شهید ابراهیم هادی* *♨️ قصد داریم به مناسبت
تعدا صلواتها را به آیدی زیر اعلام کنید👇🏻👇🏻👇🏻
@mis233
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۳۸ سال و ۱۱ ماه و ۲۹ روز ؛💔
معادل۱۴۲۴۴ روز😔
از شهادتت میگذرد ولی هنوز یادت در دلها زنده است و هنوز هادی خیلی هایی!
تنها یک روز مانده به شهادت شهید ابراهیم هادی🖤
#شهید_ابراهیم_هادی❤️
#۲۲بهمن
خاطرات بسیارشیرین
،زیبا وجذاب برادر علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس از استان قم واز همرزمان شهید دکتر چمران تحت عنوان خاکیان افلاکی
هر روز یک قسمت از خاطرات
قسمت : ( بیست و پنجم)
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
خاطرات برادر علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس واز همرزمان شهید دکتر چمران
🍃قسمت بیست و پنجم: نبرد سوسنگرد
در ابتدای حرکت به سمت سوسنگرد، سوار بر خودروها در نزدیکی ستاد جنگ¬های نامنظم شهید دکتر مصطفی چمران ایستادم، رفتم داخل ستاد، دکتر چمران گفت: یک ماشین مهمات هست، چند نفر بیاید سوار این ماشین بشود. در ضمن به جهت این¬که جاده اهواز به سوسنگرد در دید و تیر دشمن است، ستون با فاصله از هم¬دیگر حرکت کند. به محض رسیدن به مقصد، تمام سلاح¬ها را امتحان کنید که سالم باشند. آذوقه هم همان جیره جنگی است، تحویل نیروها بدهید. گفتم: چشم آقای دکتر، دکتر چمران خودش آمد کنار بچه¬ها با همه احوالپرسی کرد و همه از دیدن او بسیار خوشحال شده بودند. سفارشات لازم را کردند و خدا حافظی کردیم.
به سمت سوسنگرد حرکت کردیم، در مسیر گلوله توپ و خمپاره بود که از روی سر ما رد می¬شد و به شهر اهواز اصابت می¬کرد. تا حمیدیه گلوله کمتری روی جاده می¬خورد، از حمیدیه به بعد از روی جاده نمی¬شد برویم، مجبور شدیم از سمت پایین جاده حرکت کنیم. چون بعد از ظهر بود، دید دشمن نسبت به ما زیاد بود. ماشین مهمات به رنگ آبی نفتی بود. برادر غلام سلطانی با یک نفر دیگر در آن قرار داشتند. این خودرو، بین حمیدیه و سوسنگرد مورد اصابت گلوله¬های خمپاره دشمن قرار گرفت و این دو برادر بزرگوار به اتفاق راننده خودرو به شهادت رسیدند و مهمات کمکی ما هم از بین رفت. شدت آتش دشمن در اطراف جاده خیلی زیاد بود.
دشمن با تمام توان به سمت نیروهای مستقر در اطراف جاده حمیدیه- سوسنگرد شلیک می¬کرد. این آتشباری دشمن، حرکت ما را کند کرده بود، هر از گاهی گلوله¬ها "چند تا، چند تا" در اطراف جاده بر زمین می¬خورد و منفجر می¬شد و ترکش¬ها زوه¬کشان از روی سر ما رد می¬شد. چون دشمن نتوانسته بود اهواز را بگیرد، عزمش را جزم کرده بود سوسنگرد را به تصرف خود دربیاورد. به همین خاطر هر چه به سوسنگرد نزدیک می¬شدیم، شدت آتش، زیادتر بود. سلاح های زیادی بودند که رها شده بودند. وقتی از تکاوران کلاه سبز راجع با این سلاح¬های رها شده سئوال می¬کردیم، می گفتند: برای نیروهای ارتشی بوده که در اثر فشار عراقی¬ها محل را ترک کرده و عقب نشینی نمودند. یاد حرف های دکتر چمران افتادم که می¬گفت: در جنگ هر سلاحی که بخواهید می¬توانید بدست بیاورید.
ساعت حدود پنج و شش عصر بود که به سوسنگرد رسیدیم. شهر در زیر آتش سنگین گلوله¬های توپ و خمپاره و بمب باران دشمن بود، طوری دشمن خمپاره منور می¬زد که فضای منطقه از منورها خالی نمی¬شد. صدای شلیک تبربارها هم یک لحظه قطع نمی شد. در یک مدرسه مستقر شدیم. ۷نفر کلاه سبز تکاور دنبال ما بودند. سرهنگ معصومی، سرهنگ همرنگ و چند تای دیگر، شهر سوسنگرد به شهر جنگ زده تبدیل شده بود. از اهالی، کسی به جز افراد انگشت شماری در شهر نبودند. در داخل مدرسه چند تا خمپاره 60 و 80 و 120 بود، سعی کردیم گلوله های خمپاره ها را جمع کرده، در محل امن قرار بدهیم. گویی غیر از ما کسی در شهر نبست. چون هیچ گلوله از سمت ما به سمت دشمن شلیک نمی شد.
یکی از تکاوران کلاه سبز گفت: نیروهای شما با این خمپاره ها بلدند کار کنند؟ گفتم: من بلدم. ولی نیروها خیر، گفت: خوب باشد من الان یادشان می¬دهم و کلاس آموزش خمپاره را بلافاصله با بچه¬ها شروع کرد. گفت: بچه¬ها! خمپاره از سه قسمت تشکیل شده است: لوله، سه پایه و سینی. نحوه نصب قبضه، شلیک با استفاده از دستگاه زاویه¬یاب در برد کوتاه و برد بلند و پوشش تیر محدوده برد در چپ و راست خمپاره را توضیح داد. در عرض کمتر از نیم ساعت خمپاره ها را یاد نیروهای ما دادند. یکی از این تکاوران در شلیک خمپاره در آلمان، زمان شاه ملعون، اول شده بود. می¬گفت: من هدف را در هرمسافتی باشد که در برد خمپاره باشد می¬زنم. این برادر کلاه سبز هم از افتخارات ما بود. هر چه به شب نزدیک¬تر می¬شدیم آتش دشمن و خمپاره منور، زمین و زمان را روشن می¬کردند. شب سخت و پر از انفجاری را داشتیم تجربه می¬کردیم.
شب جلسه تشکیل دادیم، تصمیم¬ها گرفته شد. نیروها را در جاهای حساس سطح شهر مستقر کردیم. در این¬ مأموریت، طبق نظر دکتر چمران، فرمانده ما کلاه سبزها بودند و ما باید اطاعت می¬کردیم. آن¬ها واقعا جنگی و رزمی بودند و از مرگ هیچ هراسی نداشتند، آمده بودند با یک جنگ چریکی از سقوط شهر سوسنگرد جلوگیری کنند. همه نماز مغرب و عشاء را خوانده بودیم. شبانه مهمات به جا مانده از نیروهای قبلی را در بین نیروهای خود تقسیم کردیم. همه نوع سلاحی داشتیم از آر.پی¬جی.۷ تا خمپاره و توپ و انواع ماشین حمل توپ و مهمات، تقریباً تجهیزات کامل بود. دکتر چمران شبانه به سوسنگرد آمد. تک تک به فرمانده¬ها سر می¬زد و می¬گفت: دشمن قراره صبح به سوسنگرد حمله کند. ما باید بعد از نماز صبح به سمت رود کرخه که عراقی¬ها مستقر هستند برویم تا از هجوم دشمن از ورود به شهر جلوگیری کنیم.
همه شبانه به بیرون سوسنگرد رفتیم. با فاصله زیادی از هم مستقر شدیم. خمپاره¬ها را آماده شلیک کردیم و
چند نفر به عنوان سنگر کمین جلوتر از ما مستقر شدند و چند نفر هم سنگر کوچکی کندیم و در آن¬ها پنهان شدیم. همه نماز صبح را در داخل سنگرها خواندیم. لحظه لحظه حماسه بود باید ۳۰ نفر به علاوه تکاوران و چند نفر هم کنار دکتر چمران، مجموعاً ۵۰نفر نمی شدیم. هوا داشت کاملا روشن می¬شد، شدت آتش تهیه و بمب¬باران توپ و خمپاره¬های دشمن داشت خبر از یک حمله بزرگ می¬داد. تا چشم کار می¬کرد تانک بود. حمله دشمن شروع شده بود. صدای شنی تانک¬ها که حرکت می¬کردند به سمت ما بیشتر می¬شد.
من هم در قسمتی قرار داشتم که باید بعد از عبور تانک¬ها از پشت با آر.پی¬جی.7 تانک¬ها را هدف قرار می¬دادم. پشت تانک¬ها نفرات پیاده حرکت می¬کردند. تانک¬ها در حال حرکت شلیک می¬کردند. تانک¬های قسمت ردیف جلویی دشمن داشتند به شهر نزدیک می¬شدند. هنوز آخر تانک¬ها از من رد نشده بودند، درگیری اولیه توسط نیروهای ما آغاز شد. تانک¬ها یکی پس از دیگری منهدم می¬شدند، هلی¬کوپترها هم به کمک عراقی¬ها آمده بودند، همه جا را با راکت و تیربار می¬زدند، آخرین تانک از من رد شد. من بلند شدیم اولین تانک را زدم. چند تا از کلاه سبزها هم از پشت، تانک¬ها را می¬زدند. حالا دشمن از دو طرف مورد هدف قرار گرفته بود. تعداد زیادی از تانک¬ها شکار شدند. دشمن چاره¬ای جز عقب نشینی نداشت. چند تانک هم سالم در نزدیکی سوسنگرد ماند. دشمن در بد مخمصه¬ای افتاده بود. تکاوران تانک¬ها را سوار شدند بردند بر علیه دشمن استفاده می¬کردند. نیروهای چریکی جنگ¬های نامنظم شهید دکتر مصطفی چمران توانستند حمله دشمن را به سوسنگرد دفع کنند. این اولین مرحله هجوم دشمن بود. ما پنج شهید و هفت مجروح داده بودیم.
یکی از تکاوران، با شلیک هر خمپاره¬ای که به سمت دشمن داشت، یک تانک منهدم می¬شد و بعد از سه شلیک، جای خمپاره را عوض می¬کرد. این تکاور اسلام توانست ۷۳تانک را منهدم کند. واقعا این تکاور کاری کرد کارستان. فضای منطقه، از سوختن تانک¬ها دود گرفته بود. دکتر چمران به همراه چند نفری خودشان را به ما رساندند. ۳۰تا گلوله خمپاره با خودش آورده بود. دشمن با از دست دادن تانک¬هایش، چاره¬ای جز عقب نشینی نداشت. حدود ده کیلومتر به عقب رفت. ولی این رزمنده تکاور خمپاره انداز دشمن را رها نکرد، اکثر تانک¬ها را در حال عقب نشینی می¬زد، غوغایی راه افتاد. آن¬جا فهمیدیم ما در مقابل این تکاور هیچی بلد نیستیم. دکتر چمران بازوی این رزمنده را می¬بوسید. و به همه ما خسته نباشید می¬گفت. ما با همین تعداد از سقوط سوسنگرد جلو گیری کردیم و دشمن را از رسیدن به اهدافش مأیوس کردیم.
واقعا کمک خداوند بود، مگر می¬شود با سی - چهل نفر مقابل یک دشمن تا دندان مسلح ایستادگی کرد؟ وقتی به داخل شهر سوسنگرد برگشتیم، ده نفر مجروح و چهار نفر دیگر هم آسمانی شده بودند. دکتر چمران درخواست نیروی کمکی کرد. به ما می¬گفت: شما خسته شده اید باید برگردید اهواز تا استراحت کنید. من گفتم: آقای دکتر ما با شما آمدیم و با شما هم برمی¬گردیم. گرسنگی حسابی اذیت می¬کرد. تا این¬که تمامی نیروهای داخل مدرسه شهید دلبری را شبانه به سوسنگرد آوردند. با آمدن آن¬ها ما روحیه گرفتیم. آذوقه و مهمات هم رسید. سر و صورت¬هایمان خاکی و سیاه شده بود هرکسی را در هر جا رها می¬کردی، خوابش می¬برد. عجب نبردی بود نبرد در سوسنگرد! یادش به خیر.
🌺🍃🌺🍃🌺
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
ادامه دارد
*🔴بسم رب الشهدا و الصدیقین🔵*
🔰 *ختم صلوات به نیابت از شهید ابراهیم هادی*
*♨️ قصد داریم به مناسبت سالگرد شهادت شهید ابراهیم هادی و شهدای گردان کمیل و حنظله، ختم صلواتی رو با کمک شما همسنگران گرامی برگزار کنیم.*
*در صورت تمایل برای شریک شدن در این ثواب، تعداد صلواتی رو که تمایل دارید بفرستید رو در شخصی بنده اعلام کنید که در انتها مجموع صلواتهای فرستاده شده رو در کانال اعلام کنیم.*
👇👇👇
@mis233
*باشد که شهید از ما راضی باشد و *شافع ما در روز جزا باشد.*
*التماس دعا*