eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
1.3هزار دنبال‌کننده
13هزار عکس
7.9هزار ویدیو
87 فایل
🌻مشڪݪ ڪارهاے ما اینست ڪہ بـراے رضاے همہ ڪار میڪنم اݪا رضاے خدا . @rafiq_shahidam #شهید_ابراهیم_هادی #رفیق_شهیدم ارتباط با خادم کانال 👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☆ آقا کار خیلی سنگین شده! ☆ امام خمینی (ره) : بذار پس یه چیزی بهتون بگم .. ╔━━━━๑ღ❤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے پرستوی گمنام کمیل @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ❤ღ๑━━━━╝
‍ ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ . . آسید‌ مرتضی آوینی می‌گفت: جان امانتی‌ست کـه باید به جانان رساند اگر خود ندهی می‌ستانند... فاصله هلاکت و شهادت همین "خیانت در امانت" است.🌿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🎋بسم رب الشهدا و الصدیقین 🎋 . . امام خامنه ای(مدظله العالی): امروزفضیلت زنده نگه‌ داشتن نام،یاد و خاطره شهیدان کمتراز شـــ🌷ــهادتـــــ نیست. شهیدان رانیازی به گفتن و نوشتن نیست،آنان نانوشته دیدنی و خواندنی هستند😇 بازهم ساعت به وقت قـرار تپـش قلبــ❤️ـهاست ... برای شنیدن عاشقانه هایی که شهیدان خلق کردند . @rafiq_shahidam96 پیج های مجموعه فرهنگی شهید ابراهیم هادی و فالو کنید و به دوستانتون معرفی کنید ⤵️🌹⤵️🌹⤵️🌹⤵️🌹⤵️ @shahid_rahman_medadian @shahid__mostafa_sadrzadeh1 @shahid__mostafa_sadrzadeh2 @esmaeil_daghayeghi #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #حاج_احمد_متوسلیان https://www.instagram.com/p/CeaZM30odI7/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
شخصی از حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) از قدرت و استطاعت سؤال کرد ✨ ⤵️ ( ) 🌷 ✨در تحف العقول صفحه 468 ضمن حدیث مفصلی از امام هادی (ع) که می‌نماید 📝رساله‌ای است که امام در موضوع جبر و تفویض و عدل به گروهی از شیعیان نوشته است‌1، می‌نویسد : 🧔شخصی از حضرت امیر المؤمنین علی (علیه السّلام) از قدرت و استطاعت سؤال کرد که آیا انسان قدرت و استطاعت دارد و کارها را با قدرت و استطاعت خود می‌کند یا فاقد قدرت و استطاعت است؟ ☝️و اگر قدرت و استطاعت دارد و کارها را با حول و قوّه خود می‌کند، پس دخالت خداوند درکاری که انسان به قدرت و استطاعت خود می‌کند چگونه است؟ ⚠️از متن حدیث چنین استفاده می‌شود که سؤال کننده معتقد بوده که انسان دارای قدرت و استطاعت هست و کارها را با قدرت و استطاعت خود می‌کند؛ بنابر این دخالت تقدیر الهی برایش غیر مفهوم بوده است. 💟امام به او فرمود: سألت عن الاستطاعة، تملکها من دون اللّه او مع اللّه؟ تو از استطاعت سؤال کردی. آیا تو که مالک این استطاعت هستی، به خودی خود و بدون دخالت خداوند صاحب این استطاعتی یا با شرکت خداوند صاحب آن هستی؟ 🤔سؤال کننده در جواب متحیر ماند چه بگوید.. (استاد مطهری ادامه دارد✨) @rafiq_shahidam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ظهور‌آقا‌اتفاق‌می‌افتد ‌ولی‌مهم‌تر‌این‌است‌ڪہ‌ ما‌ڪجای‌این‌ظهور‌هستیم...! 🦋 🌱 ╔━━━━๑ღ❤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے پرستوی گمنام کمیل @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ❤ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام فرمانده از زبان نائب بر حق امام زمان عج😍🍃 🌟اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌟 تعجیل در فرج صلوات🌼 ╔━━━━๑ღ❤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے پرستوی گمنام کمیل @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ❤ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚چه کسی زرنگ است امام صادق علیه السلام: به خوبی نماز بخوانید، و براى آخرت خود كار كنيد، و آنچه را كه به سود شماست انتخاب کنید. گاهى مَردى پيدا مى‌شود كه در امور دنيا، باهوش و زيرك است و دیگران درباره او می‌گویند: [فلانى چقدر زيرك است!] ولی در حقیقت، زرنگ و زيرك، آن كسى است كه در كار آخرت زيرك باشد. 📚امالی شیخ مفید - مجلس ۲۳ شب به عشق امام زمان و به نیت سلامتی و تعجیل در فرج نماز شب بخوانیم. ╔━━━━๑ღ❤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے پرستوی گمنام کمیل @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ❤ღ๑━━━━╝
*🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین* *✨ به روایت همسر* *قسمت 1⃣1⃣ و 2️⃣1️⃣* از من شنید : "تو از طریق همین چشم هات شهید می شوی. " گفت : " چرا؟ " گفتم : " چون خدا به این چشم ها هم کمال داده و هم جمال. " ابراهیم چشم های زیبایی داشت. خودش هم می دانست. شاید به خاطر همین بود هیچ وقت نمی گذاشت آرام بماند. یا سرخ از اشک دعا و توبه بود یا سرخ از روزها جنگیدن و نخوابیدن. می گفتم : " من یقین دارم این چشم ها تحفه یی ست که به درگاه خدا خواهی داد. " همین هم شد. خیلی از همین دختر ها، می آمدند از من می پرسیدند : " این برادر همت چکار میکنه که نمی خوره زمین؟ " آخرش هم یادم رفت ازش بپرسم. شاید یکی از سوال هایی که آن دنیا ازش بپرسم همین باشد. به نظر خودم این خیلی با ارزش ست که آدم حق عضوی از بدنش را این طوری ادا کند، به چهره های مختلف ابراهیم و بخصوص به محبت هایی که فقط شاید به من نشانش می داد. یادم ست یک بار رفته بود ارتفاعات شمشیر برای پاکسازی منطقه. من باز دبیر شده بودم و برای سمینار دبیرهای پرورشی رفته بودم کرمانشاه. وقتی ابراهیم آمده شهر دید من نیستم آدرس گرفت آمد آن جایی که بودم. تا چشمم بهش افتاد گریه کردم، خیلی گریه کردم. گفت : " چی شده؟ چرا این قدر گریه می کنی؟ " می خواستم بگویم، ولی نمی توانستم حتی یک کلمه حرف بزنم، تا این که سبک شدم، و آرام گفتم : " همه اش خواب تو را می دیدم این چند شب. " خواب می دیدم توی یک بیابان تاریک کلبه یی هست که من این ورش هستم و تو آن طرفش. هی می خواهم صدات کنم، هی می گویم یا حسین، یا حسین، ولی صدام در نمی آید. همه اش توی خواب و بیداری فکر می کردم از این عملیات زنده بر نمی گردی. همان شب از مسئولین سمینار و آن ساختمانی که توش مستقر بودیم اجازه گرفت و مرا برد خانه عموش. گفت :" آمدم بهت بگم که اگر خدا توفیق بده می خواهم بروم جنوب برای عملیات. " گفتم : " خب؟ " خندید، بیشتر خندید، گفت : " قول می دهی این حرفی را که می زنم ناراحت نشو ی؟ " گفتم : "قول. " نگاهم کرد، در سکوت، و گفت : "حلالم کن " گفتم :" به شرطی که من هم بیایم. " گفت : " کجا؟ " گفتم : " جنوب، هر جا که تو باشی. " گفت : " نمی شود، سخت ست، خیلی سخت است. " خبر داشت که عملیات بزرگ و سختی در پیش ست. فتح المبین، و دزفول هم نا امن ست. گفتم : " من باید حتماً بیام." دلیل های خاصی داشتم. گفت : " نه،من اصلاً راضی نیستم بام بیایی.،" زمستان بود که رفت. مریض شدم افتادم. سه روز روزه گرفتم. نماز جعفر طیار خواندم. دعا کردم. و استغاثه های فراوان. یکی از برادرها را فرستاد دنبالم برم دارد ببرم دزفول. تا رسیدیم دیدم کنار خیابان ایستاده، همان جایی که با دوست هاش قرار گذاشته بود. تسبیح به دست بود. مرا که دید دوید. دوست هایش بزرگواری کردند از ماشین پیاده شدند. من نشدم. ابراهیم آمد کنار ماشین، نگاهم کرد. 🌷 بسم رب الشهدا و الصدیقین ✨ به روایت همسر قسمت 2⃣1⃣ گفت: "اولین بار است که فهمیدم چشم انتظاری چقدر سخت ست، چقدر تلخ ست. گفتم :"حالا فهمیدی من چی می کشم؟" گفت؟" آره..." شاید یکی از دلیل هایی که باعث شد ابراهیم راحت بگذاره بره جنگ، همین بود،که خیالش از من راحت بود.هر بار که زندگی بهم فشار می آورد، ابراهیم را که می دیدم، فقط گریه می کردم. نه گله یی، نه شکایتی.گاهی نیم ساعت، تا برگردد بهم بگوید : " چی شده، ژیلا؟ " و من بگویم : " هیچی، فقط دلم تنگ شده. " یا بگوید : " ناراحتی من میرم جبهه؟ " تا من بگویم : " نه، به گریه هام نگاه نکن. ناراحت هم نشو. اگر دلتنگی می کنم فقط به خاطر این ست که رزمنده یی. غیر از این اگر بود، اصلاً دلم برات تنگ نمی شد. " بارها بهش گفتم : " همین رفتن های توست که باعث می شود، من اینقدر بی قراری کنم. " نمی گذاشتم از درونم چیزی بفهمد. و بیشتر از همه و همیشه نمی گذاشتم بفهمد در دزفول چه به سرم آمد. به آن دو سه هفته یی که در دزفول ماندم، اصلاً دوست ندارم فکر کنم. از آن روز ها بدم می آید. بعدها روزهای سخت تری را گذراندم. اما آن دو هفته..... چی بگم؟..... آنجا شاید بدترین جای زندگی ما بود. چون جایی پیدا نکرده بودیم. وسیله هم هیچی نداشتیم. رفتیم منزل یکی از دوستان ابراهیم که یادم نمی آید مسوول بسیج بود یا کمیته یا هر چی. زمان جنگ بود و هر کس هنر می کرد فقط می توانست زندگی خودش را جمع و جور کند من آنجا کاملاً احساس مزاحمت می کردم. یک بار که ابراهیم آمد، گفتم : "من اینجا اذیت می شم. " گفت : " صبر کن ببینم می توانم این جا کاری بکنم یا نه. " گفتم : " اگر نشد؟ " گفت : " برگرد برو اصفهان. این جوری خیال من هم راحت تر ست، زیر این موشکباران. " رفتن را نه،نمی توانستم. باید پیش ابراهیم می ماندم. خودم خواسته بودم. دنبال راه حل می گشتم. یک روز رفتم طبقه بالای همان خانه، دیدم
اتاقی روی پشت بام ست که مرغدانی اش کرده اند و اگر تمیزش کنم بهترین جا برای زندگی ماست تا زمانی که ابراهیم فکری کند. رفتم آب ریختم کف آن مرغدانی و با چاقو تمام کثافت ها را تراشیدم. ابراهیم هم که آمد دید چه کاری کردم، رفت یک ملافه سفید از توی ماشینش برداشت آورد، با پونز زد به دیوار، که یعنی مثلا پرده س. هزار تومان پول تو جیبی داشت. رفتم باهاش دوتا بشقاب، دو تا قاشق، دو تا کاسه، یک سفره کوچک خریدم. یادم هست چراغ خوراکپزی نداشتیم. یعنی نتوانستیم، پولمان نرسید بخریم. آن مدت اصلا غذا پختنی نخوردیم. این شروع زندگی ما بود. ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
33.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 *حتما تا آخر ببینید* 🔸کلیپی متفاوت (۴دقیقه بیشتر وقتت و نمیگیره) 🔰 *کاری زیبا از واحدخواهران* 🔸 *هیئت الرضا علیه السلام بهبهان🔸* بمناسبت روز دختر و ولادت حضرت معصومه س ✅پیشنهادمیشه دانلود کنید هیئت الرضا ع بهبهان دهه کرامت ۱۴۰۱ @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 ❤️❤️❤️❤️❤️ https://t.me/+gBO0KhV7I01iYzdk
🌷سلام برشهیدان🌷 همانهائے ڪه نام مبارڪشان قوّت قلب گــ🌷ـل لاله است. ڪسانے ڪه ترنّم گفته هاشان زینت بخش فڪه وطلائیه ولطافت ڪلامشان نوازشگرآسمان شهرمےشد. سلام برشهداے مظلوم وغریب هشت سال دفاع مقدس وشهداے مدافع حرم 📎سلام برآلاله هاے پرپرشده سپاه ❤️بادل وجانم میخوانم:     🕊زیارت "شهــــــداء"🕊 🌺بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌺 🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَااَولِیاءَ اللہ وَاَحِبّائَهُ 🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَااَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ 🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یااَنصَارَدینِ اللهِ 🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یااَنصارَرَسُولِ اللہِ 🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یااَنصارَاَمیرِالمُومِنینَ 🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یااَنصارَفاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ 🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یااَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ 🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یااَنصارَاَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَاُمّے طِبتُم وَطابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم، وَفُزتُم فَوزًاعَظیمًافَیالَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَمَعَڪُم...🍃🌹🍃 🌷«یادی که دردلهاهرگزنمی میردیاد شهیدان است»🌷 ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
همراه با ابراهیم به سمت مقر سپاه میرفتیم تا وسایل لازم را برای رزمندگان تحویل بگیریم. صدای اذان ظهر که آمد، ماشین را در مقابل یک مسجد نگه داشت. گفتم: آقا ابراهیم، بیا زودتر بریم مقر، همونجا نماز رو میخونیم. ما که بیکار نیستیم. داریم کار رزمنده ها رو انجام می‌دهیم. این هم مثل نمازه. با لبخندی بر لب نگاهم کرد و گفت: تموم این کارها بازیه. هدف از جنگ و جبهه و ... اینه که نماز زنده بشه. هدف تمام کارهای ما اینه که ما عبد خدا و اهل نماز اول وقت بشیم. انشاءاللّه اثر اهمیت به نماز اول وقت رو تو زندگی خودت می‌بینی. 📚 کتاب خدای خوب ابراهیم 🌺🌺🌺🌺 @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 ❤️❤️❤️❤️❤️ https://t.me/+gBO0KhV7I01iYzdk
[ اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ ]