eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
1.4هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
8.7هزار ویدیو
88 فایل
🌻مشڪݪ ڪارهاے ما اینست ڪہ بـراے رضاے همہ ڪار میڪنم اݪا رضاے خدا . @rafiq_shahidam #شهید_ابراهیم_هادی #رفیق_شهیدم ارتباط با خادم کانال 👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
. حسینی‌بودن ! بھ‌اسم‌نیست ! بھ‌رسم‌است ! رسم‌حسینی‌بودن ! یاحسین‌گفتن‌نیست ! ! باحسین‌بودن ! فقط‌شور‌حسینی‌نیست ! داشتن هم‌است ! باشعوربودن ! تنهادرحرف‌نیست ! در هم‌است ! باعمل‌بودن ! فقط‌دراخلاق‌ورفتارنیست ! در  است ! بایدمبارزه‌ڪرد ! باهرچھ‌کھ‌قابل‌مبارزه‌است !  مثلامبارزه‌با 👊 همچون برادرم ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
کمال زندگی است کمال علم است کمال عمل است کمال نیت است 🍃تلنگر 🌹233🌹: ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت راننده پیاده شد و داد کشید: _"های چته خانم؟ کوری؟ ماشین به این بزرگی را نمیبینی؟" توی تاکسی یک بند گریه کردم تا برسم خانه... آن قدر به این و آن التماس کردم تا اجازه دهند مسئول بنیاد را ببینم. وقتی پرسید: _ "چه می خواهید؟" گفتم: _ "می خواهم همسرم زیر نظر پزشک های خودمان در یک آسایشگاه خوش آب و هوا بستری شود که مخصوص باشد." دلم برای زن های شهرستانی می سوخت که به اندازه ی من سمج نبودند. به همان بالا و پایین کردن های قرص ها رضایت می دادند. نامه ی درخواستم را نوشت. ایوب را فرستادند به آسایشگاهی در بچه ها دو سه ماهی بود که ایوب را ندیده بودند. با آقاجون رفتیم دیدنش زمستان بودو جاده یخبندان. توی جاده گیر کردیم. نصف شب که رسیدیم، ایوب از نگرانی جلوی در منتظرمان ایستاده بود. آسایشگاه خالی بود. توی آن فصل برای مناسب نبود. ایوب بود و یکی دو نفر دیگر.. سپرده بودم کاری هم از او بخواهند، آن جا هم می کرد. هم حالش خوب شده بود و هم دیگر سیگار نمی کشید. مدت شمال زندگی کردیم، ولی همه کار و زندگیمان بود. برای های ایوب تهران می ماندیم. ایوب را برای که می بردند من را راه نمی دادند. می گفتند: _"برو، همراه مرد بفرست" کسی نبود اگر هم بود برای چند روز بود. هر کسی زندگی خودش را داشت و زندگی من هم بود. کم کم به بودنم در بخش عادت کردند. پاهایم باد کرده بود از بس سر پا ایستاده بودم. یک پایم را می گذاشتم روی تخت ایوب تا استراحت کند و روی پای دیگرم می ایستادم. عصبانی می شدند: _"بدن های شما استریل نیست، نباید این قدر به تخت بیمار نزدیک شوید." اما ایوب کار خودش را می کرد. می داد که کسی نیاید. آن وقت به من می گفت روی تختش دراز بکشم.. به روایت همسر شهید ایوب بلندی شهلا غیاثوند
خدایا!! عشق به انقلاب اسلامی و رهبرکبیر انقلاب  چنان در وجودم شعله‌ور است که اگر تکه تکه‌ام کنند و یا زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار گیرم، او را تنها نخواهم گذاشت این قسمتی از وصیتنامه هست👆 حالا ببینید چطور آرمان علی وردی در به وصیتنامه هادی عمل کرد @rafiq_shahidam https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
خدایا!! عشق به انقلاب اسلامی و رهبرکبیر انقلاب  چنان در وجودم شعله‌ور است که اگر تکه تکه‌ام کنند و یا زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار گیرم، او را تنها نخواهم گذاشت این قسمتی از وصیتنامه هست👆 حالا ببینید چطور آرمان علی وردی در به وصیتنامه هادی عمل کرد @rafiq_shahidam https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
21.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا!! عشق به انقلاب اسلامی و رهبرکبیر انقلاب  چنان در وجودم شعله‌ور است که اگر تکه تکه‌ام کنند و یا زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار گیرم، او را تنها نخواهم گذاشت این قسمتی از وصیتنامه هست👆 حالا ببینید چطور آرمان علی وردی در به وصیتنامه هادی عمل کرد @rafiq_shahidam https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
21.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا!! عشق به انقلاب اسلامی و رهبرکبیر انقلاب  چنان در وجودم شعله‌ور است که اگر تکه تکه‌ام کنند و یا زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار گیرم، او را تنها نخواهم گذاشت این قسمتی از وصیتنامه هست👆 حالا ببینید چطور آرمان علی وردی در به وصیتنامه هادی عمل کرد @rafiq_shahidam https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9