eitaa logo
کانال ابراهيم هادی (رفیق شهیدم )❤️
4.5هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
14.3هزار ویدیو
177 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🏴🏴🏴🏴 🌺🦋 ✅ این را هرگز فراموش نکنید تا خود را نسازیم و تغییࢪ ندهیم، جامعه ساخته نمی شود. 👈 پس توجھ کن هࢪ وقت خواستی ڪسی ࢪا اࢪشادکنی اول خود ࢪا دࢪست ڪن 🌻 یعنۍ چھ↻ 🍂یعنی عامل به عمل باش ، یعنی اول عملت ࢪا دࢪست ڪن ، تا بتوانی اࢪشاد ڪنۍ و جامعھ ࢪا بسازے🌹 🖤🖤🖤🖤 @ebrahimh 🖤🖤🖤🖤🖤 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
از‌شهـدا‌مَدد‌بگیرید مدد‌گرفتن‌از‌شهدا‌رسمِ دست‌به‌خاک‌قبر‌شهدا‌بگذاریم بگیم‌ به‌حق‌این‌شهدای‌خودت‌به‌ما‌نگاه‌کن واسطه‌قرار‌بدیم‌شهدا‌رو🕊 💔 🖤🖤🖤🖤 @ebrahimh 🖤🖤🖤🖤🖤 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🌹 دوست داخل زندگی همه افراد خصوصا سنین نوجوانی خیلی نقش مهمی داره. ‌. . ! در انتخاب دوست دقت کنید☝🏻 با هرکس بشی مثل اون میشی از عقاید و افکارت تا ظاهر(: حدیث میگه: "المرء علی دین خلیله" یعنی: انسان به دین دوستشه! اگر اهل گناه داری یا کمکشون کن هدایت بشن🌱 یا اگه در توانت نیست فاصله بگیر. . . حدیث میگه: تنهایی بهتر از همنشین بد است:)🌹 و این فاصله مساوی با دوستان خوب و زندگی بهتر میشود🌹🖇 *خادم الشهدا*🌹 🖤🖤🖤🖤 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c 🖤🖤🖤🖤🖤 @ebrahimh
🏴🏴🏴🏴🏴 قبل از مطلع الفجر بود. جهت هماهنگی بهتر، بین و جلسه ای در محل گروه برگزار شد.🌻🦋 من و ابراهیم و سه نفر از فرماندهان ارتش و سه نفر از فرماندهان سپاه در جلسه حضور داشتند. تعدادی از بچه ها هم در داخل حیاط مشغول آموزش نظامی بودند. اواسط جلسه بود، همه مشغول صحبت بودند که ناگهان از پنجره اتاق یک نارجک به داخل پرت شد!🌴🤯 دقیقا وسط اتاق افتاد. از ترس رنگم پرید. همینطور که کنار اتاق نشسته بودم سرم را در بین دستانم قرار دادم و به سمت دیوار چمباتمه زدم!😧 برای لحظاتی نفس در سینه ام حبس شد! تااینکه لحظات به سختی می گذشت، اما صدای نیامد! خیلی آرام چشمانم را باز کردم. از لابه لای دستانم به وسط اتاق نگاه کردم. 🌼🌷 صحنه ای که می دیدم باورکردنی نبود! خیلی آرام چشمانم را باز کردم. از لابه لای دستانم به وسط اتاق نگاه کردم. صحنه ای که دیدم باورکردنی نبود! آرام دستانم را از روی سرم برداشتم. سرم را بالا آوردم و با چشمانی که از تعجب بزرگ شده بود گفتم: آقا ابرام ...!🤔 بقیه هم یک یک از گوشه و کنار اتاق سرهایشان را بلند کردند. همه با رنگ پریده وسط اتاق را نگاه می کردند. صحنه بسیار عجیبی بود. در حالی که همه ما در گوشه و کنار اتاق خزیده بودیم، روی نارنجک خوابید بود! در همین حین مسول آموزش وارد اتاق شد. با کلی معذرت خواهی گفت: خیلی شرمنده ام، این نارنجک آموزشی بود، اشتباه افتاد داخل اتاق!🙃 ابراهیم از روی بلند شد، در حالی که تا آن موقع که سال اول جنگ بود، چنین اتفاقی برای هیچ یک از بجه ها نیفتاده بود.گویی این نارنجک آمده بود تا ما را بسنجد.بعد از آن، ماجرای نارنجک زبان به زبان بین بچه ها می چرخید. 🦋🌺 🖤🖤🖤🖤 @ebrahimh 🖤🖤🖤🖤🖤 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c