eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
4.6هزار دنبال‌کننده
23.1هزار عکس
14.5هزار ویدیو
182 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺موشک فوق پیشرفته و کمتر دیده شده ایران به نام سومار 🔹موشکی کروز که میتواند قلب اروپا را هدف قرار دهد با برد 3هزار کیلومتر #انتقام_سخت 👊 #سپاه بیخود نیست ترامپ و ترامپهای داخلی دارن میسوزن ❤️❤️❤️❤️ @ebrahimh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴بهترین فرصت‌ برای خلاصی از سپاه! 🔹 شبکه وهابی-سعودی: اکنون بهترین فرصت برای خلاصی از #سپاه پاسداران است! پ.ن: وقتی میگیم برخی #پیاده_نظام_ترامپ هستند، برخی تعجب می‌کنند.❤❤❤❤❤ https://chat.whatsapp.com/D1piDdTrLPzD1AJfckeApk
🏴🏴🏴🏴🏴 قبل از مطلع الفجر بود. جهت هماهنگی بهتر، بین و جلسه ای در محل گروه برگزار شد.🌻🦋 من و ابراهیم و سه نفر از فرماندهان ارتش و سه نفر از فرماندهان سپاه در جلسه حضور داشتند. تعدادی از بچه ها هم در داخل حیاط مشغول آموزش نظامی بودند. اواسط جلسه بود، همه مشغول صحبت بودند که ناگهان از پنجره اتاق یک نارجک به داخل پرت شد!🌴🤯 دقیقا وسط اتاق افتاد. از ترس رنگم پرید. همینطور که کنار اتاق نشسته بودم سرم را در بین دستانم قرار دادم و به سمت دیوار چمباتمه زدم!😧 برای لحظاتی نفس در سینه ام حبس شد! تااینکه لحظات به سختی می گذشت، اما صدای نیامد! خیلی آرام چشمانم را باز کردم. از لابه لای دستانم به وسط اتاق نگاه کردم. 🌼🌷 صحنه ای که می دیدم باورکردنی نبود! خیلی آرام چشمانم را باز کردم. از لابه لای دستانم به وسط اتاق نگاه کردم. صحنه ای که دیدم باورکردنی نبود! آرام دستانم را از روی سرم برداشتم. سرم را بالا آوردم و با چشمانی که از تعجب بزرگ شده بود گفتم: آقا ابرام ...!🤔 بقیه هم یک یک از گوشه و کنار اتاق سرهایشان را بلند کردند. همه با رنگ پریده وسط اتاق را نگاه می کردند. صحنه بسیار عجیبی بود. در حالی که همه ما در گوشه و کنار اتاق خزیده بودیم، روی نارنجک خوابید بود! در همین حین مسول آموزش وارد اتاق شد. با کلی معذرت خواهی گفت: خیلی شرمنده ام، این نارنجک آموزشی بود، اشتباه افتاد داخل اتاق!🙃 ابراهیم از روی بلند شد، در حالی که تا آن موقع که سال اول جنگ بود، چنین اتفاقی برای هیچ یک از بجه ها نیفتاده بود.گویی این نارنجک آمده بود تا ما را بسنجد.بعد از آن، ماجرای نارنجک زبان به زبان بین بچه ها می چرخید. 🦋🌺 🖤🖤🖤🖤 @ebrahimh 🖤🖤🖤🖤🖤 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
و سیما/ فرمانده کل پاسداران خطاب به رئیس جمهور آمریکا هشدار داد: وعده انتقام ما از سردار سلیمانی؛ قطعی، جدی و واقعی است. سردار سرلشکر حسین سلامی امروز در مراسم صبحگاه مشترک ستاد فرماندهی کل سپاه تاکید کرد: آقای ترامپ از انتقام ما شک نکنید، زیرا کاملا قطعی و جدی است. وی افزود: ما اهل شرف و جوانمردی هستیم و جوانمردانه و عادلانه انتقام می‌گیریم به همین علت هم بود که در عین الاسد سربازان شما را هدف قرار ندادیم. سلامی گفت: ما کسانی را هدف قرار می‌دهیم که در شهادت سردار بزرگ سپهبد حاج قاسم مستقیم یا غیرمستقیم نقش داشتند. فرمانده کل سپاه پاسداران خطاب به دولتمردان امریکا افزود: شما فکر می‌کنید ما در قبال خون برادر شهیدمان یک سفیر زن را در آفریقای جنوبی می‌زنیم؟ سردار سلامی همچنین تصریح کرد: امریکایی‌ها بدانند هر کسی را که در ماجرای ترور ناجوانمردانه سردار سلیمانی نقش داشته است، می‌زنیم و این یک پیام جدی است. فرمانده کل سپاه گفت: شما در حالی که به شدت گرفتار مشکلات داخلی خود هستید ما را تهدید به حمله هزار برابری می‌کنید، اما زمانی که عین الاسد را زدیم، فرض و پیش بینی ما این نبود که شما جواب نمی‌دهید، بلکه کاملا فرضمان این بود که پاسخ می‌دهید و همان موقع صد‌ها موشک را آماده شلیک کرده بودیم که اگر پاسخ دهید اهداف مورد نظر را ویران کنیم. وی افزود: امروز هم همین است و اگر تار مویی از سر یک ایرانی کم شود، کرک و پشم شما را به باد می‌دهیم. فرمانده کل سپاه گفت: این تهدید‌ها جدی است و ما جنگ لفظی نمی‌کنیم و همه چیز را به میدان عمل واگذار می‌کنیم. 🏴🏴🏴🏴 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
﴾﷽﴿ هرروز از 1 رنگے میترسد: 1روز از لباس سبز 1روز از لباس خاکی 1روز از سرخے خون 1روز از جوهر آبے انگشتمان پس از رای ولی هر روز از سیاهے تو میترسد✌️ 🖤🖤🖤🖤 @ebrahimh 🖤🖤🖤🖤🖤 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
با لو رفتن صوت و تخریب و ، راز دیدار (سه هفته قبل از شهادت سردارسلیمانی)، با یک افسر بلندپایه سابق بنام «میکی برگمن» که در جنوب لبنان هم ، بیشتر از پیش آشکار میشود! ❌انتقام سخت، یعنی حذف داخلی 👈فرد وسط: بیل (پای ثابت گردهمایی های در ) 👈شخص مشخص شده: میگی برگمن(افسر امنیتی ) ۱۴۰۰ . ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 ❤️❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
با لو رفتن صوت و تخریب و ، راز دیدار ظریف (سه هفته قبل از شهادت سردارسلیمانی)، با یک افسر بلندپایه سابق ارتش اسراییل بنام «میکی برگمن» که در جنوب لبنان هم جنگیده، بیشتر از پیش آشکار میشود! ❌انتقام سخت، یعنی حذف خائنین داخلی 👈فرد وسط: بیل ریچاردسون(پای ثابت گردهمایی های منافقین در آمریکا) 👈شخص مشخص شده: میگی برگمن(افسر امنیتی موساد) ۱۴۰۰ .
*🚩 سالروز شهادت مردی است نابغه.. از فرزندان خمینی. که همه ایرانی ها و همه منطقه ما مدیون اوست..*👌🏻🕊️🌷 🍃او که گفت بر سنگ مزار پاکم بنویسید: « اینجا مدفن کسی است که می‌خواست اسرائیل را نابود کند.».🤲🏻 *🍃به امید روزی که آرزوی او را محقق سازیم💚 شادی روح پاک شهید حسن تهرانی مقدم صلوات 💚* *✨ * *✨* *✨* 🕊️🌷🕊️ 🌹🌹🌹 @rafiq_shahidam96 @sadrzadeh1 @rafiq_shahidam 🕊🕊🕊 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑♡♥♡๑━━━━╝
خواستگاری اومد گفت: من تا دارم اول با ازدواج کردم بعدبا بعدبا آخرش با ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
🇮🇷 🖼 خدمات پاسداران انقلاب اسلامی به کشور و مردم ایران @rafiq_shahidam96
من متعلق به آن سپاهی هستم که نمی‌خوابد و نباید بخوابد. تا دیگران در آرامش بخوابند. بگذار آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند.  ❣حاج قاسم سلیمانی ┄┅┅┅┅❀💟❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 @shahidmedadian
همزمان که یک عده زیر پتو دارن نیروهای نظامی کشور رو میکوبن و بهشون فحاشی می‌کنند ارتشیا و سپاهیامون باز زودتر از همه رفتن کمک مردمشون، اونم تو سرما و برف
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (67) #گمنامی ديگــرنتوانســتم تحمل كنم. گريه امانــم نمي داد💔. نميدانســتم بايد چ
(:) ✍چند روزي از گذشــت جلوي درمقرايستاده بودم🍃يك يك پياده شــد. راننده كه ازبچه هاي خودرونظامي جلوي درايســتادوقبلا هم ســاکن بوده. ميگه بود گفت: اين اومده ببين ميتوني کني. تو : من همه بچه هاراميشناسم. اسم پسرت چيه جلورفتم. باادب سلام کردم و گفت: ميتوني روصداکنيد⁉️ تاصداشکنم. پيرزن خوشحال شدوفعلاگفتم: يکدفعه داغ شد. نميدانســتم چه بگويم. آوردمش داخل وبنشينيد اينجا رفته جلو، هنوز برنگشته چندعصــربود که برادر پور(برادر که ازاعضاي گروه بودوروزقبل مجروح شده بود) ازبيمارستان مرخص شد. يک روزآنجا بودند. بعدهم مادرش را با خودش به تهران برد.🍂 قبــل ازرفتن، مــادرش ميگفت: چند روزپيش خيلي نگران بودم. گريه ميکنم😥 آمد. باهمان شــب خواب ديدم که دربياباني نشسته ام وگفت: مادر چرا نشستي پاشو بريم. گفتم: پسرم کجائي،باادب دستم را گرفت ونميگي اين مادرپيردلش برا پســرش تنگميشه؟مرا کناريک رودخانه زيباگفت: همين جا بنشين وبه پشت خاکريزرفت. ازپشت خاکريزدو نوراني به بعد به ســمت يک سنگرو ميخنديد. استقبالش آمدند. باخوشحالي به سمت آنهارفت. ميگفت وبعدهم درحالي كه دستش دردستان آنهابودگفت: مادرمنرفتم. منتظرم نباش!سال بعد وقتي محاصره ازبين رفت،دوباره اين مادربه منطقه آمد. قرار شــد محل شهادت را به اونشــان دهيم ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄ 《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت یازدهم : قهرمان ✔️راوی : حسين الله كرم 🔸مسابقات قهرماني 74 کيلو باشگاهها بود. همه حريفان را يکي پس از ديگري شكست داد و به نيمه نهائي رسيد. آن سال ابراهيم خيلي خوب کرده بود. اکثر حريفها را با شکست داد. 🔸اگر اين مسابقه را ميزد حتماً در ميشد. اما در نيمه نهائي خيلي بد کشتي گرفت. بالاخره با يک امتياز بازي را واگذار كرد! آن سال ابراهيم مقام سوم را کسب کرد. اما سالها بعد، همان پسري که حريف نيمه نهائي ابراهيم بود را ديدم. آمده بود به ابراهيم سر بزند. آن آقا از خاطرات خودش با ابراهيم تعريف ميکرد. همه ما هم گوش ميکرديم. 🔸تا اينکه رسيد به ماجراي آشنائي خودش با ابراهيم و گفت: آشنائي ما بر ميگردد به نيمه نهائي کشتي باشگاهها در وزن 74 کيلو، قرار بود من با ابراهيم بگيرم.اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند ابراهيم بحث را عوض ميکرد! آخر هم نگذاشت كه ماجرا تعريف شود! روز بعد همان آقا را ديدم وگفتم: اگه ميشه قضيه کشتي خودتان را تعريف کنيد. او هم نگاهي به من کرد. نَفَس عميقي کشيد و گفت: 🔸آن سال من در نيمه نهائي حريف ابراهيم شدم. اما يکي از پاهايم شديداً ديد.به ابراهيم که تا آن موقع نميشناختمش گفتم: رفيق، پاي من آسيب ديده هواي ما رو داشته باش. ابراهيم هم گفت: باشه داداش، چَشم. بازيهاي او را ديده بودم. توي كشتي بود. با اينکه شگرد ابراهيم فنهایي بود که روي پا ميزد. اما اصلاً به پاي من نزديک نشد! ولي من، در کمال نامردي يه خاک ازش گرفتم و خوشحال از اين پيروزي به رفتم. ابراهيم با اينکه راحت ميتونست من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولي اين کار رو نکرد. 🔸بعد ادامه داد: البته فكر ميكنم او از قصد كاري كرد كه من بشم! از شکست خودش هم ناراحت نبود. چون قهرماني براي او تعريف ديگه اي داشت.ولي من خوشحال بودم. خوشحالي من بيشتر از اين بود که حريف فينال، بچه محل خودمون بود. فکر ميکردم همه، مرام و داش ابرام رو دارن. 🔸اما توي فينال با اينکه قبل از مسابقه به دوستم گفته بودم که پايم آسيب ديده، اما دقيقاً با اولين حرکت همان پاي آسيب ديده من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روي زمين و بالاخره من ضربه شدم. آن سال من دوم شدم و ابراهيم سوم. اما شک نداشتم ابراهيم قهرماني بود. از آن روز تا حالا با او رفيقم. چيزهاي عجيبي هم از او ديد هام. را هم شکر ميکنم که چنين رفيقي نصيبم کرده. 🔸صحبتهايش که تمام شد خداحافظي کرد و رفت. من هم برگشتم. در راه فقط به صحبتهايش فکر ميکردم. يادم افتاد در مقر گيلان غرب روي يكي از ديوارها براي هر كدام از رزمنده ها جمله اي نوشته شده بود. در مورد ابراهيم نوشته بودند: «ابراهيم هادي رزمنده اي با خصائص پورياي ولي » 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄ 《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت بیست و چهارم : کردستان ✔️ راوی: مهدي فريدوند 🔸 1358 بود. بعد از نماز ظهر و عصر جلوي مسجد سلمان ايستاده بوديم. داشتم با ابراهيم حرف ميزدم که يکدفعه يکي از دوستان با عجله آمد و گفت: پيام امام رو شنيديد؟! با تعجب پرسيديم: نه، مگه چي شده؟! گفت: امام دستور دادند وگفتند بچه ها و رزمنده هاي را از خارج کنيد. 🔸بلافاصله محمد شاهرودي آمد و گفت: من و قاسم تشکري و ناصرکرماني عازم کردستان هستيم. ابراهيم گفت: ما هم هستيم. بعد رفتيم تا آماده حرکت شويم. ساعت چهارعصر بود. يازده نفر با يک ماشين بليزر به سمت کردستان حرکت کرديم. يک تيربار ژ 3، چهار قبضه اسلحه و چند نارنجک کل وسائل همراه ما بود. 🔸بسياري از جاده ها بسته بود. در چند محور مجبور شديم از جاده خاكي عبور كنيم. اما با ياري خدا، فردا ظهر رسيديم به سنندج. از همه جا بي خبر وارد شهر شديم. جلوي يك دکه فروشي ايستاديم. 🔸ابراهيم پياده شد که آدرس مقر سپاه را بپرسد. يكدفعه فرياد زد: بي دين اينها چيه که ميفروشي!؟ با تعجب نگاه کردم. ديدم کنار دکه، چند رديف مشروبات الکلي چيده شده. ابراهيم بدون مکث اسلحه را مسلح کرد و به سمت بطريها کرد. 🔸بطريهاي مشروب خرد شد و روي زمين ريخت. بعد هم بقيه را شکست و با عصبانيت رفت سراغ صاحب . جوان خيلي ترسيده بود. گوشه دکه، خودش را مخفي کرد. ابراهيم به چهره او نگاه کرد. با آرامش گفت: پسر جون، مگه تو مسلمون نيستي. اين نجاستها چيه که ميفروشي، مگه خدا تو قرآن نميگه: «اين کثافتها از طرف شيطانه، از اينها دور بشيد. » جوان سرش را به علامت تأييد تكان داد. مرتب ميگفت: غلط کردم، ببخشيد. 🔸ابراهيم كمي با او صحبت كرد. بعد با هم بيرون آمدند. جوان مقر را نشان داد. ما هم حرکت کرديم. صداي گلول ههاي ژ 3 سکوت شهر را شکسته بود. همه در خيابان به ما نگاه ميکردند. ما هم بيخبر از همه جا در شهر ميچرخيديم. 🔸بالاخره به مقر سپاه سنندج رسيديم. جلوي تمام ديوارهاي سپاه، گونيهاي پر از خاک چيده شده بود. آنجا به يک دژ نظامي بيشتر شباهت داشت! هيچ چيزي از ساختمان پيدا نبود. هر چه در زديم بي فايده بود. هيچكس در را باز نميكرد. از پشت در ميگفتند: شهر دست ضد انقلابه، شما هم اينجا نمانيد، برويد فرودگاه! گفتيم:ما آمديم به شما کمک کنيم. لااقل بگوئيد کجاست؟! 🔸يکي از بچه هاي سپاه آمد لب ديوار و گفت: اينجا امنيت نداره، ممکنه ماشين شما را هم بزنند. سريع از اينطرف از شهر خارج بشيد. کمي که برويد به فرودگاه ميرسيد. نيروهاي انقلابي آنجا مستقر هستند. 🔸ما راه افتاديم و رفتيم فرودگاه. آنجا بود که فهميديم داخل چه خبر است. به جز مقر سپاه و فرودگاه همه جا دست ضد انقلاب بود. سه گردان از سربازان ارتشي آنجا بودند. حدود يک گردان هم از نيروهاي سپاه در فرودگاه مستقر بودند. گلول ههاي خمپاره از داخل شهر به سمت فرودگاه شليک ميشد. 🔸براي اولين بار محمد را در آنجا ديديم. جواني با ريشها و موي طلائي. با چهر هاي و خندان. برادر بروجردي در آن شرايط، نيروها را خيلي خوب اداره ميکرد. بعدها فهميدم فرماندهي سپاه غرب کشور را بر عهده دارد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید 🌷┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄ 《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
A j: ☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت سی ام : شروع جنگ ۱ ✔️ راوی : تقی مسگرها 🔸صبح روز دوشنبه سي و يكم شهريور 1359 بود. و برادرش را ديدم. مشغول اثاث كشي بودند. سلام كردم وگفتم: امروز عصر قاسم با يك ماشين تداركات ميره كردستان ما هم همراهش هستيم. با تعجب پرسيد: خبريه؟! گفتم: ممكنه دوباره درگيري بشه. جواب داد: باشه اگر شد من هم مييام. 🔸ظهر همان روز با حمله هواپيماهاي عراق جنگ شروع شد. همه در خيابان به سمت آسمان نگاه ميكردند. ساعت 4 عصر، سر خيابان بوديم. قاسم تشكري با يك جيپ آهو، پر از وسايل تداركاتي آمد. علي خرّمدل هم بود. من هم سوار شدم. موقع حركت ابراهيم هم رسيد و سوار شد. گفتم: داش ابرام مگه اثاث كشي نداشتيد؟! گفت: اثاثها رو گذاشتيم خونه جديد و اومدم. روز دوم جنگ بود. قبل از ظهر با سختي بسيار و عبور از چندين جاده خاكي رسيديم سرپل ذهاب. هيچكس نميتوانست آنچه را ميبيند باور كند. مردم دست هدسته از شهر فرار ميكردند.از داخل شهر صداي گلوله هاي توپ و خمپاره شنيده ميشد. 🔸مانده بوديم چه كنيم. در ورودي شهر از يك گردنه رد شديم. از دور بچه هاي را ديديم كه دست تكان ميدادند! گفتم: قاسم، بچه ها اشاره ميكنند كه سريعتر بياييد! يكدفعه ابراهيم گفت: اونجا رو! بعد سمت مقابل را نشان داد. 🔸از پشت تپه تانكهاي عراقي كاملاً پيدا بود. مرتب شليك ميكردند. چند گلوله به اطراف ماشين اصابت كرد. ولي خدا را شكر به خير گذشت. از گردنه رد شديم. يكي از بچه هاي سپاه جلو آمد و گفت: شما كي هستيد!؟ من مرتب اشاره ميكردم كه نياييد، اما شما گاز ميداديد! قاسم پرسيد: اينجا چه خبره؟ فرمانده كيه؟! آن هم جواب داد: آقاي بروجردي تو شهر پيش بچ ههاست. امروز صبح عراقيها بيشتر شهر را گرفته بودند. اما با حمله بچه ها عقب رفتند. 🔸حركت كرديم و رفتيم داخل شهر، در يك جاي امن ماشين را پارك كرديم. قاسم، همان جا دو ركعت خواند! ابراهيم جلو رفت و باتعجب پرسيد: قاسم، اين نماز چي بود؟! قاسم هم خيلي با آرامش گفت: تو كردستان هميشه از ميخواستم كه وقتي با دشمنان و انقلاب ميجنگم اسير يا معلول نشم. اما اين دفعه از خدا خواستم كه رو نصيبم كنه! ديگه تحمل رو ندارم! 🔸ابراهيم خيلي دقيق به حرفهاي او گوش ميكرد. بعد با هم رفتيم پيش محمد بروجردي، ايشان از قبل قاسم را ميشناخت. خيلي خوشحال شد. بعد از كمي صحبت، جائي را به ما نشان داد و گفت: دو گردان سرباز آنطرف رفتند و فرمانده ندارند. قاسم جان، برو ببين ميتوني اونها رو بياري تو شهر. 🔸با هم رفتيم. آنجا پر از سرباز بود. همه مسلح و آماده، ولي خيلي ترسيده بودند. اصلاً آمادگي چنين حمله اي را از طرف عراق نداشتند.قاسم و ابراهيم جلو رفتند و شروع به صحبت كردند. طوري با آنها حرف زدند كه خيلي از آنها غيرتي شدند. آخر صحبتها هم گفتند: هر كي مَرده و داره و نميخواد دست اين بعثيها به ناموسش برسه با ما بياد. 🔸سخنان آنها باعث شد كه تقريباً همه سربازها حركت كردند.قاسم نيروها را آرايش داد و وارد شهر شديم. شروع كرديم به سنگربندي. چند نفر از سربازها گفتند: ما توپ 106 هم داريم. قاسم هم منطقه خوبي را پيدا كرد و نشان داد. توپها را به آنجا انتقال دادند و شروع به شليك کردند. با شليك چند گلوله توپ، تانكهاي عراقي عقب رفتند و پشت مواضع مستقر شدند. بچه هاي ما خيلي روحيه گرفتند. 🔸غروب روز دوم جنگ بود. قاسم خانه اي را به عنوان مقر انتخاب كرد كه به سنگر سربازها نزديكتر باشد. بعد به من گفت: برو به ابراهيم بگو بيا دعاي توسل بخوانيم. شب چهارشنبه بود. من راه افتادم و قاسم مشغول نماز مغرب شد. هنوز زياد دور نشده بودم كه يك گلوله جلوي درب همان خانه منفجر شد. گفتم: خدا رو شكر قاسم رفت تو اتاق. اما با اين حال برگشتم. ابراهيم هم كه صداي انفجار را شنيده بود سريع به طرف ما آمد. 🔸وارد اتاق شديم. چيزي كه ميديديم باورمان نميشد. يك تركش به اندازه دانه عدس از پنجره رد شده و به سينه خورده بود. قاسم در حال نماز به آرزويش رسيد! محمد بروجردي با شنيدن اين خبر خيلي ناراحت شد. آن شب كنار پيكر قاسم، دعاي را خوانديم. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید 🌷┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄ 《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
A j: ☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت سی و ششم : گروه شهید اندرزگو ( ۱ ) ✔️ راوی : مصطفی صفار هرندی 🔸مدت كوتاهي از شروع جنگ گذشت. فرماندهي سپاه در غرب كشور جلسه اي برقرارنمود. قرار شد نيروهاي داوطلب و بچه هاي سپاه در مناطق مختلف تقسيم شوند. لذا گروهي از بچه ها از سرپل ذهاب به سومار، گروهي به سمت مهران و صالح آباد و گروهي به سمت بستان رفتند. 🔸طبق جلسه، حسين الله كرم كه از فرماندهان مناطق عملياتي بود به عنواندفرمانده سپاه گيلا نغرب و نفتشهر انتخاب شد. او به همراه چند گروهان از گردانهاي هشتم و نهم سپاه راهي منطقه گيلانغرب شد. كه از دوران زورخانه رفاقت ديرين هاي با حاج حسين داشت به همراه او راهي گيلانغرب شد و به عنوان معاونت عمليات منصوب شد. ٭٭٭ 🔸گيلانغرب شهري در ميان كوهستانهاي مختلف است. در 50 كيلومتري نفتشهر و خط مرزي و در 70 كيلومتري جنوب سرپ لذهاب. عراق تا نزديكي اين شهر و بيشتر ارتفاعات آن راتصرف كرده بود. در اولين روزهاي نيروهاي لشکر چهارم عراق وارد گيلانغرب شدند اما با مقاومت غيور مردان و شيرزنان اين شهر مجبور به فرار شدند.در جريان آن حمله يكي از اين شهر با ضربات داس دو نظامي عراقي را به هلاكت رساند!! 🔸بعد از آن عده اي از مردم شهر از آنجا رفتند. بقيه مردم روزها را به شهر مي آمدند و شبها به سياه چادرها در جاده اسلام آباد ميرفتند. تيپ ذوالفقار هم در منطقه «بان سيران » دراطراف گيلان غرب مستقر شده بود. مدت كوتاهي از فعاليت سپاه گيلانغرب گذشت. در اين مدت كار بچه ها فقط پدافند در مقابل حمله هاي احتمالي دشمن بود و هيچ تحرك خاصي از نيروها ديده نميشد. 🔸جلسه اي برقرار شد. نيروها پيشنهاد كردند همانطور كه دكتر چمران جنگهاي نامنظم را در جنوب و اصغر وصالي جنگهاي چريكي را در سرپل ذهاب انجام ميدهند. يك گروه چريكي نيز در راه اندازي شود. كار راه اندازي گروه انجام شد. بعد هم مسئوليت عمليات گروه را به ابراهيم و جواد افراسيابي واگذار شد. به پيشنهاد بچه ها قرار شد نام دكتر بهشتي را براي گروه انتخاب كنند. 🔸اما در بازديدي كه شخص آيت الله بهشتي از منطقه داشت با اين كار مخالفت كرد و گفت: چون شما كار چريكي انجام ميدهيد، نام گروه را شهيد اندرزگو بگذاريد. چرا كه او بنيانگذار حركتهاي چريكي و اسلامي بود. ابراهيم تصوير بزرگي از امام و آيت الله بهشتي و مقام معظم رهبري را در مقر گروه نصب كرد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید🕊🌹 ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄ 《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢_صحبت های مهم سردار حاجی زاده؛ فرمانده هوافضای پاسداران درباره عامل اصلی مشکلات کشور ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄ 《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
💠 👈لطفا با دقت بخونید و بخاطر حقی که سردار سلیمانی بر گردن تک تک ما داره به دست دیگرونم برسونید تا کنند. 👇 🔴 انقلاب حاج قاسم نابود شد،اما نیومده بود برای نابود شدن! داعش را نساخته بودند که برای یه سال و دو سال و چند سال! داعش شده بود برای ماندن، برای بودن! 🤔 رفته بود زیر نظر موساد ، آموزش سخنوری و دیده بود! اومده بود که کشورداری کنه! 🔻اسمش کشورش دولت اسلامی عراق و شام بود!!! بود یک دولت بزرگ، دقت کن دولت متشکل از چندکشور! دولت نیاز به عقبه فکری و داره! 🔻فقط 50 میلیارد دلار پول نقد داده بود! 🔻 50 میلیارد دلار پول داده بود! 🔻 و و هم همینطور! 🔻غول ترین سرویس های جاسوسی دنیا یعنی از اسرائیل با MI6 # سیا از آمریکا مسئول تغذیه اطلاعاتی و امنیتی داعش بودند! 🔻 محل آموزش اینها بود! 🔻 با ته انسانیش، ۶۰۰۰۰ هزار دستگاه های لوکس داده بود! 🔻 سلاح اتوماتیک میداد! 🔻 مسئول ترانسفر و نقل و انتقالات نیروی انسانی و ادوات بود! 🔻، تجهیزات نظامی تسلیحاتی مستقیم می‌کرد، مخوف ترین تجهیزات از آسمان براشون هلی برد می‌شد! از کجاش بگم؟ 🔻جدیدترین نسل های ضد زره را میدادند، قیمت این موشک ها آنقدر بالاست، گاهی از قیمت اون تانکی که میزدند گرون تر در میومد! با ضد زره تاو، داعشی ها میزدند! میدونید یعنی چی : آدم!؟ فرمانده میدان و خط شکن هاشون ریش قرمزهای بودند! بروید در یکی از این کنسرت ها، صدتا بیاورید به خط کنید یه ریش قرمز چچنی بگذارید جلوشون! از اون اولی تا اون آخری، صد تاشون شلوارهاشونو خیس میکنند! همینایی که فقط دارند و طلبکارند و همش نق میزنند! 🔻در یک فقره عراق، 1700 نفر را در روز سلاخی کردند! داعش این بود! 🔻داعش یه شبه از تو لپ لپ در نیومده بود! 🔻 پیمانکار nsa رسماً گفت: داعش محصول پروژه ای به اسم در سرویس های اطلاعاتی غرب بود! در کتاب گزینه های دشوار، رسماً گفت داعش را ما ساختیم و برای رسمیت دادن به اون شخصا به 120 کشور سفر کردم! رسماً گفت داعش را اوباما ایجاد کرد! 🔺️🔺️داعش این بود! کل دنیای و و نفاق تمام ظرفیت شونو آوردند به میدان ، تا ... یعنی تک تک ایران رو از دم تیغ بگذرانند...!!! اما! 🔻اما فکر اینجاشو نکرده بودید آقای اتاق فکر و اتاق عملیات ! 💪خوردید به سد محکم ایران!✊🏼 خوردید به تور شیر بچه های دلاور مردان دلیران اسلام یلان افغانستان پاکستان تنتون به تن جماعت نخورده بود؟! 🔷️حالا ماییم و نابودی . حالا باید بیشتر بفهمی سردار سلیمانی و چه کردند؟! 🌐باید بفهمی چرا دشمن عقده پاسداران انقلاب اسلامی ما را دارد هنوز؟! یا چرا می‌گویند باید فشار بیاریم تا نیروهاش را از بیاره بیرون. ولی کور خوندند! اولین قدم سوریه، دادن اختیار کامل بندر لاذقیه به ایران بود. یعنی ایران یک بندر داره تو مدیترانه از راه زمینی عراق و سوریه... یعنی تحریم دیگه کاملا دور زدنی میشه واسه ایران انقلابی! ⛔باید بفهمی کل ماجرا از اول تا آخرش زدن دوستان ایران در منطقه بوده تا بعدش نوبت و ایرانی ها برسه.⛔ حالا باید بیشتر بفهمی هر چه در سوریه خرج کردیم ❌نفعش را صدها برابر بردیم ❌ *باید بفهمی تا فریب شایعات دروغ BBC انگلیس را نخوری.* باید به ایران عزیز اعتماد و به افتخار کرد چون ما ایرانی هستیم... چون در حال حاضر یه امپراطوری در خاورمیانه درست کردیم که حافظ ایران و تمام مردم مظلوم در منطقه باشیم.🇮🇷 ☀️نشر دهید بخاطر اسلام و و انقلاب و و و بزرگ ایران نشر دهید تا آنها که غافلند یا فراموش کرده اند بدانند و یادآور شوند. 🌷 روحت شاد با اولیاءالله محشور باشی سردار ، سپهبد شهید جبهه ی مقاومت ، عزیز ✔️ جامعه نیازمند تبیین و آگاهیست فرهنگی_مجازی_هادی_دلها رفیق_شهیدم ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam96 ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾