کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
. 🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (46) 🌺 . #اسیر 1 (#راوی : آقای محمد تهرانی) . آخر شب بود. #شاهرخ مرا صدا كرد و
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (47) 🌺
.#اسیر 2
#آدمخوارها!!
(#راوی : آقای محمد تهرانی)
.
✍از فرماندهی اعلام شد: نيروهای دشمن از يکی از روستاها عقب نشينی کردند. قرار شد من به همراه #شاهرخ جهت شناسایی به آنجا برويم.🌾 معمولاً هم#شاهرخ بدون سلاح به شناسایی می رفت و با سلاح بر می گشت👋!!ساعت شش صبح و هوا روشن بود. کسی هم درآنجا نديديم. در حين شناسایی و در ميان خانه های مخروبه روستا يک دستشویی بود که نيروهای محلی قبلاً با چوب و حلبی ساخته بودند.#شاهرخ گفت: من نمی تونم تحمل کنم. میرم دستشویی!! گفتم: اينجا خيلی خطرناکه مواظب باش. من هم رفتم پشت يک ديوار و سنگر گرفتم. داشتم به اطراف نگاه می كردم. يکدفعه ديدم يک سرباز عراقی، اسلحه به دست به سمت ما می آيد👀. از بی خيالی او فهميدم که متوجه ما نشده. او مستقيم به محل دستشویی نزديک می شد. می خواستم به #شاهرخ خبر بدهم اما نمی شد.كسی همراهش نبود. از نگاه های متعجب او فهميدم راه را گم کرده. ضربان قلبم به شدت زياد شده بود. اگر #شاهرخ بيرون بيايد؟سرباز عراقی به مقابل دستشویی رسيد. با تعجب به اطراف نگاه كرد. يكدفعه#شاهرخ با ضربه لگد در را باز کرد😂 و فريادکشيد: وايسا!!سرباز عراقی از ترس😲 اسلحه اش را انداخت و فرار کرد.#شاهرخ هم به دنبالش می دويد. از صدای او من هم ترسيده بودم. رفتم و اسلحه اش را برداشتم. بالاخره#شاهرخ او را گرفت و به سمت روستا برگشت.
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
✍سربازعراقی همينطورکه ناله والتماس می کرد می گفت: تو رو خدا منو نخور!!🙄 كمی عربی بلد بودم. تعجب کردم
.
بسم الله
.
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (48) 🌺
.
#آدمخوارها 1
#مشروب_فروش
(#راوی :جمعی از دوستان شهيد)
.
#سيد_مجتبی_هاشمی فرماندهی بسيار خوش برخورد بود. بسياری از کسانی که از مراکز ديگر رانده شده بودند، جذب #سيد می شدند. سيد هم از ميان آنها رزمندگانی شجاع تربيت می کرد.
سيد با شناختی که از #شاهرخ داشت. بيشتر اين افراد را به گروه او يعنی آدم خوارها می فرستاد و از هر کس به ميزان توانایيش استفاده می کرد.
٭٭٭
پدر و پسری با هم به #جبهه آمده بودند. هر دو، قبل از #انقلاب #مشروب فروشی داشتند. روزهای اول هيچکس آنها را قبول نداشت. آنها هم هر کاری می خواستند می کردند. سيد آنها را به شاهرخ معرفی کرد. بعد از مدتی آنها به رزمندگان شجاعی تبديل شدند. الگو گرفتن از شاهرخ باعث شد که آنها اهل نماز و... شوند.
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
. بسم الله . 🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (48) 🌺 . #آدمخوارها 1 #مشروب_فروش (#راوی :جمعی از دوستان شهيد) . #س
#شهید_شاهرخ_ضرغام (49)
#آدمخوارها 2
#مجید_گاوی
(#راوی جمعی از دوستان شهيد)
در آبادان شخصی بود که به مجيدگاوی مشهور بود.
می گفتند گنده لات اينجا بوده. تمام بدنش جای چاقو و شکستگی بود🔪. هرجا می رفت، يک کيف سامسونت پر از انواع کارد و چاقو همراهش بود. 💼🔪می خواست با عراقی ها بجنگد اما هيچکدام از واحدهای نظامی او را نپذيرفتند تا اينکه سيد او را تحويل #شاهرخ داد.#شاهرخ هم در مقابل اين افراد مثل خودشان رفتار میکرد.😉👋 کمی به چهره مجيد نگاه کرد. با همان زبان عاميانه گفت: ببينم، میگن يه روزی گنده لات آبادان بودی.😂 میگن خيلی هم جيگر داری💪، درسته!؟ بعد مکثی کرد و گفت: اما امشب معلوم میشه، با هم میريم جلو ببينم چيکاره ای⁉️!شب از مواضع نيروهای خودی عبور كرديم.🌄 به سنگرهای عراقی ها نزديک شديم🚶♂. #شاهرخ مجيد را صدا کرد و گفت: میری تو سنگراشون، يه افسر عراقی رو میکشی🤨 و اسلحه اش رو مياری✔️. اگه ديدم دل و جرات داری ميارمت تو گروه خودم.🤍🔪مجيد يه چاقو از تو کيفش برداشت و حرکت کرد🚶♂. دو ساعت🕰 گذشت و خبری از مجيد نشد.🥲
به #شاهرخ گفتم: اين پسر دفعه اولش بود.✌️
جلو، هنوز حرفم تمام نشده بود که در تاريکی شب احساس کردم کسی به سمت ما می آيد. اسلحه ام را برداشتم. يکدفعه#مجيد داد زد: نزن منم مجيد! پريد داخل سنگر و گفت: بفرمائيد اين هم اسلحه، #شاهرخ نگاهش کرد و با حالت تمسخرگفت: بچه، اينو از کجا دزديدی!؟مجيد يکدفعه دستش رو داخل كوله پشتی برد و چيزی شبيه توپ را آورد جلو. در تاريکی شب سرم را جلو آوردم. يکدفعه داد زدم: وای!! با دست جلوی دهانم را گرفتم، سر بريده يک عراقی در دستان مجيد بود.👋
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
#شهید_شاهرخ_ضرغام (49) #آدمخوارها 2 #مجید_گاوی (#راوی جمعی از دوستان شهيد) در آبادان شخصی بود که ب
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (50) 🌺
#آدمخوارها 3
#عاقبت_بخیری
(#راوی :جمعی از دوستان شهيد)
#شاهرخ که خيلی عادی به مجيدنگاه می کرد گفت: سر کدوم سرباز بدبخت رو بريدی⁉️
مجيد که عصبانی شده بود😠 گفت: به خدا سرباز نبود بيا اين هم درجه هاش،از رو دوشش کَندم. بعد هم تکه پارچه ای که نشانه درجه بود را به ما داد.#شاهرخ سری به علامت تائيد تکان داد و گفت: حالا شد، تو ديگه نيروی ما هستی.💪
مجيد فردا به آبادان رفت و چند نفر ديگر از رفقايش را آورد.🤝
.#مصطفی_ريش ، #حسين_کره_ای، #علی_ترياکی و... هر کدامشان ماجراهایی داشتند، اما جالب بود که همه اين نيروها مديريت #شاهرخ را قبول کرده بودند و روی حرف او حرفی نمی زدند🙂.
مثلاً #علی_ترياکی اصالتاً همدانی بود. قبل از انقلاب هم دانشجو بود و به زبان انگليسی مسلط بود. با توافق سيد يکی از اتاقهای هتل را داروخانه کرديم✨ و علی مسئول آنجا شد. #شاهرخ هم اسمش را گذاشت؛ علی دکتر!! علی بعدها مواد را ترك كرد و به يكی از رزمندگان خوب و شجاع تبديل شد. علی در عمليات كربلای پنج به شهادت رسيد🕊💐.شخص ديگری بود كه برای دزدی از خانه های مردم راهی خرمشهر شده بود🎥. او بعد از مدتی با سيد آشنا می شود و چون مكانی برای تامين غذا نداشت به سراغ سيد می آيد. رفاقت او با سيد به جایی رسيد كه همه كارهای گذشته را كنار گذاشت🤝🌾. او به يكی از رزمنده های خوب گروه #شاهرخ تبدیل شد
#ادامه_دارد
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (50) 🌺 #آدمخوارها 3 #عاقبت_بخیری (#راوی :جمعی از دوستان شهيد) #شاهرخ که خيلی عاد
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (51) 🌺
#آدمخوارها 4
#بچه_لاتها
(#راوی :جمعی از دوستان شهيد)
✍در گروه پنجاه نفره ما همه تيپ آدمی حضور داشتند، از بچه های لات تهران و آبادان🔪😎 و... تا افراد تحصيل کرده ای مثلاصغرشعل هور که فارغ التحصيل از آمريکا بود. از افراد بی نمازی که در همان گروه نمازخوان شدند تا افراد نمازشب خوان😍. اکثر نيروهایی هم که جذب گروه فدائيان اسلام می شدند علاقمند پيوستن به گروه #شاهرخ بودند🤝
وقتی #شاهرخ در مقر بود و برای نمازجماعت می رفت همه بچه ها به دنبالش بودند. آن ايام #سيد_مجتبی امام جماعت ما بود. #دعای_توسل و #دعای_کميل را از حفظ برای ما می خواند و حال معنوی خوبی داشت🤲. در شرايطی که کسی به معنويت نيروها اهميت نمیداد، سيد به دنبال اين فعاليت ها بود و خوب نتيجه می گرفت.
#ادامه_دارد...
#شهید_شاهرخ_ضرغام
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (51) 🌺 #آدمخوارها 4 #بچه_لاتها (#راوی :جمعی از دوستان شهيد) ✍در گروه پنجاه نفره
.
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (52) 🌺
.#برادر 1
#کباب
(#راوی :آقای رضا كيانپور)
✍با سختی زياد رسيديم به ماهشهر از آنجا با قايق به سمت آبادان حرکت کرديم. بالاخره پس از بيست وچهار ساعت رسيديم به مقصد. سراغ هتل کاروانسرا را گرفتم🌾
ديدن چهره #شاهرخ خستگی سفر را برطرف کرد😍 دوستانش باور نمی کردند که من برادرش باشم. هيکل من کوچک و قدّ من کوتاه بود.😊 برخلاف او.عصرهمان روز به همراه چند رزمنده به روستای سيدان وخطوط نبرد رفتيم. در حال عبور از کنار جاده بوديم. يکدفعه شليک خمپاره های پنج تایی، معروف به خمسه خمسه آغاز شد👋. #شاهرخ که من را امانت مادر می دانست سريع فرياد زد: بخوابيد روی زمين؛بعد هم خودش را انداخت روی من😄✌️!نيت او خير بود. اما ديگر نمی توانستم نفس بکشم.🙃 هرلحظه مرگ را احساس می کردم. کم مانده بود استخوان هايم خُرد شود🤕. با تلاش بسيار خودم را نجات دادم. گفتم: چکار می کنی؟ من داشتم زير هيکل تو خفه می شدم!⁉️🤣
#شاهرخ با تعجب نگاهم کرد. بعدآهسته گفت: ببخشيد، من می خواستم ترکش به تو نخوره. گفتم: آخه داداش تو نمیگی اين هيکل رو ...
دلم براش سوخت.🍃 ديگر چيزی نگفتم. کمی جلوتر مزارع کشاورزی بود که رها شده بود. #شاهرخ شروع کرد به چيدن گوجه فرنگی. بعدهم با ميله ای که زير اسلحه کلاش قرارداشت گوجه ها را به سيخ کشيد و روی آتش گرفت. نان و گوجه پخته شام ما شد. خيلی خوشمزه بود.😋
می گفت: چشمانتان را ببنديد،فکر کنيد داريد کباب می خوريد! 😂
.#ادامه_دارد...
.#شهید_شاهرخ_ضرغام
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
. 🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (52) 🌺 .#برادر 1 #کباب (#راوی :آقای رضا كيانپور) ✍با سختی زياد رسيديم به ماهشه
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (53) 🌺
.#برادر 2
#بيل
(#راوی :آقای رضا كيانپور)
✍وارد خط اول نبرد شديم صدای سربازان عراقی را از فاصله پانصد متری می شنيديم. نيروهای رزمنده خيلی راحت وآسوده بودند. اما من خيلی میترسيدم.🤕 روز اولی بود که به جبهه آمده بودم. #شاهرخ به سنگرهای ديگر رفت. نيمه شب بود که برگشت. با ده تا کمپوت!😋
با همان حالت هميشگی گفت: بياييد بزنيد تو رگ‼️ بچه ها می گفتند اينها را از سنگر عراقی ها آورده!💪
صبح زود بود که درگيری شد. صدای تيراندازی زياد بود🥀👋. شليک توپ و خمپاره هم آغاز شد. يکی از بچه ها توپ ۱۰۶ را آورد. در پشت سنگر مستقر شد. با شليک اولين گلوله يکی از تانکهای دشمن هدف قرارگرفت. #شاهرخ که خيلی خوشحال بود، داد زد: دَمِت گرم. مادرش رو...!!تا نگاهش به من افتاد، حرفش را قطع کرد😇. اعضای گروه مثل خودش بودند. اما بی ادبی بود جلوی برادر کوچکتر... سريع جمله اش را عوض کرد: بارک الله، مادرش رو شوهر دادی
يک موشک از بالای سرم رد شد و به سنگر عقبی اصابت کرد. از يکی ازبچه ها پرسيدم: اين چی بود!؟ جواب داد: موشک تاو (اين موشک سيم هدايت شونده دارد. با سيم از راه دور کنترل می شود تا به هدف اصابت کند. قدش نزديک به يک متر و قدرت بالایی دارد)
بعد ادامه داد: ديروز #شاهرخ اينجا بود، عراقی ها هم مرتب موشک تاو شليک می کردند. #شاهرخ هم يک بيل دستش گرفته بود. وقتی موشک شليک می شد بيل رو میزد و سيم کنترل موشک را منحرف می کرد✌️😉. اين کار خيلی دل و جرات میخواد. سرعت عمل بالای او باعث شد دوتا از موشک ها کاملا منحرف بشه و به هدف اصابت نکنه.🤝
#ادامه_دارد...
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (53) 🌺 .#برادر 2 #بيل (#راوی :آقای رضا كيانپور) ✍وارد خط اول نبرد شديم صدای سربا
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (54) 🌺
.
#یاد_گذشته
(#راوی : آقای رضا كيانپور)
.✍دومين روز حضور من در جبهه بود🌾
تا ظهر در مقر بچه ها در هتل كاروانسرا بودم. پسركی حدود پانزده سال هميشه همراه شاهرخ بود. مثل فرزندی كه همواره با پدر است.😇
تعجب من ازرفتارآنها وقتی بيشترشدكه گفتند: اين پسر، رضا فرزند #شاهرخ است⁉️اما من كه برادرش بودم خبر نداشتم.🤨
عصر بود كه ديدم #شاهرخ در گوشه ای تنهانشسته. رفتم و در كنارش نشستم.🙂
بی مقدمه و با تعجب گفتم‼️: اين آقا رضا پسر شماست⁉️خنديد وگفت: نه، مادرش اون رو به من سپرده.✨ گفته مثل پسر خودت مواظب رضا باش.
گفتم: مادرش ديگه كيه⁉️گفت: مهين، همون خانمی كه تو كاباره بود🌾 آخرين باری كه براش خرجي بردم گفت: رضا خيلی دوست داره بره جبهه. من هم آوردمش اينجا!ماجرای مهين را می دانستم. برای همين ديگر حرفی نزدم.چند نفری از رفقا آمدند و كنار ما نشستند. صحبت از گذشته و قبل از انقلاب شد.🤝🌼#شاهرخ خيلی تو فكر رفته بود. بعد هم باآرامی گفت: مهربونی اوستا كريم رو می بينيد⁉️ من يه زمانی آخرای شب با رفقا می رفتم ميدون شوش. جلوی كاميون ها رو می گرفتيم. اونها رو تهديد می كرديم😯. ازشون باج سبيل و حق حساب می گرفتيم. بعد می رفتيم با اون پول ها زهرماری می خريديم و می خورديم. زندگی ما توی لجن بود. اما خدا دست ما رو گرفت. امام خمينی رو فرستاد تا ما رو آدم كنه. البته بعداً هر چی پول در آوردم به جای اون پول ها صدقه دادم💐.
#ادامه_دارد...
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (54) 🌺 . #یاد_گذشته (#راوی : آقای رضا كيانپور) .✍دومين روز حضور من در جبهه بود🌾
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (54) 🌺
.
#یاد_گذشته
(#راوی : آقای رضا كيانپور).
✍بعد حرف از كميته و روزهای اول انقلاب شد🍃 #شاهرخ گفت: گذشته من اينقدر خراب بود كه روزهای اول توی كميته برای من مامور گذاشته بودند⁉️ فكر می كردند كه من نفوذی ساواكی ها هستم!😄همه ساکت بودند و به حرفهای #شاهرخ گوش می کردند. بعد با هم حركت كرديم و رفتيم برای نماز جماعت. #شاهرخ به يكی از بچه ها گفت: برو نگهبان سنگر خواهرها رو عوض كن.
با تعجب پرسيدم: مگه شما رزمنده زن هم داريد؟! گفت: آره چند تا خانم از اهالی خرمشهر هستند كه با ما به آبادان آمدند. برای اينكه مشكلی پيش نياد برای سنگر آنها نگهبان گذاشتيم.
#ادامه_دارد...
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (55) 🌺
.#گروه_پیشرو 1
(#راوی : جمعی از دوستان شهيد)
✍آمده بودم تهران، برای مرخصی
روز آخر که می خواستم برگردم برادرم را صدا کردم🌾او هميشه به دنبال خلافکاری و لات بازی بود. گفتم: تا کی میخوای عمرت رو تلف کنی⁉️مگه تو جوان اين مملکت نيستی، دشمن داره شهرای ما رو میگيره،😞 میدونی چقدر از دخترای اين مملکت رو اسيرگرفتند و بردند❗️برادرم همينطور گوش می کرد. بعد كمی فكر كرد وگفت: من حرفی ندارم که بيام❗️اما شما مرتب نماز و دعا می خونيد. من حال اين کارها رو ندارم. گفتم: تو بيا اگه نخواستی نماز نخوان فردا با هم راه افتاديم. وقتی به آبادان رسيديم، رفتيم هتل کاروانسرا، سيدمجتبی آمد و حسابی ما را تحويل گرفت. 🤗برادرم که خودش را جدای از ما می دانست🤔کنار در روی صندلی نشست. چند تا مجروح را ديده بود و حسابی
ترسيده بود.من هم رفتم دنبال کارت برای برادرم، هنوز چند دقيقه ای نگذشته بود که دنبالم دويد و با اضطراب گفت: ببين من میخوام برگردم تهرون، من گروه خونم به اينها نمیخوره. کمی مکث کردم و گفتم: خُب باشه، فعلاً همون جا بنشين من الان ميام.گفتم: خدايا خودت درستش کن. کارت را گرفتم و از طبقه بالا به سمت پایين آمدم. برادرم همچنان کنار در نشسته بود. آمدم و کارت را تحويلش دادم. هنوز با هم حرفی نزده بوديم که #شاهرخ و نيروهايش از در وارد شدند.
يک لحظه نگاه برادرم به چهره #شاهرخ افتاد. کمی به صورت او خيره شد و با تعجب گفت: #شاهرخ؟!
#شاهرخ هم گفت: حميد خودتی❗️هر دو در آغوش هم قرار گرفتند. بعد هم به دنبال هم رفتند و شروع به صحبت کردند.ساعتی بعد برادرم خوشحال به سراغ من آمد و گفت: نگفته بودی #شاهرخ هم اينجاست. من قبل انقلاب از رفيقای شاهرخ بودم.
#ادامه_دارد...
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (55) 🌺 .#گروه_پیشرو 1 (#راوی : جمعی از دوستان شهيد) ✍آمده بودم تهران، برای مرخصی
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (56) 🌺
.#گروه_پیشرو 2
(#راوی : جمعی از دوستان شهيد)
✍شب بود که با#شاهرخ به ديدن سيد_مجتبی رفتيم. بيشتر مسئولين گروه ها هم نشسته بودند😊 سيد چند روز قبل اعلام کرده بود: برادر #ضرغام معاون بنده در گروه_فدائيان_اسلام است.😍
سيد قبل از شروع جلسه گفت: آقا #شاهرخ، اگه امکان داره اسم گروهت رو عوض کن😇 اسم آدم_خوارها برازنده شما و گروهت نيست❗️😂
بعد از کمی صحبت، اسم گروه به پيشرو تغيير يافت✌️😉. سيد ادامه داد: رفقا، سعی کنيد با اسير رفتار خوبی داشته باشيد. مولای ما امير_المومنين(ع)سفارش کرده اند که، با اسير رفتار اسلامی داشته باشيد.😊 اما متاسفانه بعضی از رفقا فراموش می کنند.🙂 همه فهميدند منظور سيد، کارهای #شاهرخِ، خودش هم خنده اش گرفت. سيد و بقيه بچه ها هم خنديدند.
سيد با خنده زد سر شانه#شاهرخ و گفت: خودت بگو ديشب چيکار کردی؟!
#شاهرخ هم خنديد😂 و گفت: با چند تا بچه ها رفته بوديم شناسایی، بعد هم کمين گذاشتيم و چهار تا عراقی رو اسير گرفتيم. تو مسير برگشت، پای من خورد به سنگ و حسابی درد گرفت.💔 کمی جلوتر يه در آهنی پيدا کرديم🔪🙄. من نشستم وسط در و اسرای عراقی چهار طرفش را بلند کردند. 🤣🤣🤣مثل پادشاه های قديم شده بوديم😉. نمی دونيد چقدر حال می داد!وقتی به نيروهای خودی رسيديم ديدم سيد داره با عصبانيت نگاهم می کنه، من هم سريع پياده شدم و گفتم: آقا سيد، اينها اومده بودند ما رو بکشن، ما فقط ازشون سواری گرفتيم.🤣🤣🤣 اما ديگه تکرار نمی شه.
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (56) 🌺 .#گروه_پیشرو 2 (#راوی : جمعی از دوستان شهيد) ✍شب بود که با#شاهرخ به ديدن
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (57) 🌺
#بشکه 1
(#راوی : قاسم صادقی)
✍نيروهای دشمن هر از چند گاهی به داخل مواضع ما پيشروی می کردند.🤕 ما هم تا آنجا که توان داشتيم با آنها مقابله می کرديم.💪 در يکی از شب های آبان ماه، نيروهای دشمن با تمام قوا آماده حمله شدند. #سيد هر چقدر تلاش کردکه از#ارتش سلاح سنگين دريافت کند نتوانست😥❗️. همه مطمئن بودند که صبح فردا، دشمن حمله وسيعی را آغاز می کند. نيروهای ما آماده باش کامل بودند،😎 اما دشمن با تمام قوا آمده بود.😬
شب بود. همه در اين فکر بودند که چه بايد کرد. ناگهان #سيد گفت: هر چی بشکه خالی تو پالايشگاه داريم، بياريد توی خط می خواهيم يک كار سامورائی انجام بديم!👋
با تعجب گفتم: بشكه⁉️گفت: معطل نكن. سريع برو ...نيمه های شب نزديک به دويست عدد بشکه در بين سنگرهای نزديک به دشمن توزيع شد.🌄 اما هيچکس نمی دانست چرا! ما بايد جلوی دشمن را می گرفتيم. برای اينكار بايد خاكريز میزديم.
ساعتی بعد #حسين_لودرچی با #لودر موجود در مقر به خط آمد و مشغول زدن خاكريز شد. بچه ها هم با وسايل مختلف مرتب به بشکه ها می کوبيدند. اين صداها باعث شد كه صدای لودر به گوش دشمن نرسد.😅👋 هر کس هم از دور صداها را می شنيد يقين می کرد که اينها صدای شليک است⁉️دشمن فكر كرده بود ما قصد حمله داريم. همزمان با اين کار بچه ها چند گلوله خمپاره و آرپی جی هم شليک کردند♨️چند نفر از بچه های گروه #شاهرخ هم فانوس روشن را به زير شكم الاغ بستند و به سمت دشمن حرکت دادند😂‼️با اينکار دشمن تصور می کرد که نيروهای ما در حال پيشروی هستند.🤝 هر چند #سيد_مجتبی از اين کار ناراحت شد و گفت: نبايد حيوانات را اذيت کرد✌️اما در نهايت ناباوری صبح فردا خاكريز بزرگی از كنار جاده تا ميدان تير كشيده شده بود😊دشمن گيج شده بود😲 آنها نمی دانستند كه اين خاكريز كی زده شده. تمام سنگرهای كه دشمن برای حمله آماده كرده بود خالی بود.
.#ادامه_دارد...
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (57) 🌺 #بشکه 1 (#راوی : قاسم صادقی) ✍نيروهای دشمن هر از چند گاهی به داخل مواضع م
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (58) 🌺
#بشکه 2
(#راوی : قاسم صادقی)
.
شاهرخ با نيروهايش برای پاکسازی حرکت کردند دشمن مهمات زيادی را بر جای گذاشته بود👋👋 من به همراه #شاهرخ و دو نفر ديگر به سمت سنگرهای دشمن رفتيم. جاده ای در مقابل ما بود. بايد از عرض آن عبور می كرديم🚶♂. آرام و در سكوت كامل به جاده نزديک شديم. يکدفعه ديدم در داخل #سنگر آن سوی جاده يک افسر ديده بان عراقی به همراه يک سرباز نشسته اند🤨. افسر عراقی با دوربين، سمت چپ خود را نگاه می کرد. آنها متوجه حضور ما نبودند. ما روبروی آنها در اينطرف جاده بوديم.🍃
#شاهرخ به يکباره کارد خود را برداشت! از جا بلند شد. بعد هم با آن چهره خشن و با تمام قدرت فرياد زد: تكون نخور⁉️ و به سمت سنگر ديده بانی دويد. از فرياد او من هم ترسيدم😂. ولی بلافاصله به دنبال #شاهرخ رفتم.
وارد سنگر دشمن شدم. با تعجب ديدم که افسر ديده بان روی زمين افتاده و غش کرده❗️🧐 سرباز عراقی هم دستانش را بالا گرفته و از ترس می لرزيد😩. بالای سر ديده بان رفتم. افسری حدود چهل سال بود. نبض او نمیزد. سکته کرده و در دم مرده بود❗️دستان سرباز را بستم. ⏱ساعتی بعد ديگر بچه های گروه رسيدند.
اسير را تحويل داديم. با بقيه بچه ها برای ادامه پاکسازی حرکت کرديم. ظهر، در کنار جاده بوديم که با وانت ناهار را آوردند. يک قابلمه بزرگ برنج بود😋. قاشق و بشقاب نداشتيم😂. آب برای شستن دستمان هم نبود. با همان وضعيت ناهار خورديم و برگشتيم😂🌾
.#ادامه_دارد...
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (58) 🌺 #بشکه 2 (#راوی : قاسم صادقی) . شاهرخ با نيروهايش برای پاکسازی حرکت کردند
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (59) 🌺
.
#آمبولانس 1
(#راوی : مصطفی باغبان)
توی خط بودم.سيد تماس گرفت و پرسيد:⁉️ #شاهرخ هست⁉️گفتم: نه، سيد ادامه داد: ده نفر نيروی جديد از تهران آمدهفرستادم پيش شما، الان می رسند✌️. در مورد نحوه نبرد و ديگر مسایل اينها را توجيه کن.چند دقيقه بعد رسيدند. يک ساعتی برايشان صحبت کردم و در مورد کارهايمان توضيح دادم😇. بعد گفتم لباس های شما رنگی است. اولين کاری که می کنيد اين است که لباس خاکی بپوشيد تا دشمن شما را تشخيص ندهد. بعد هم کمی صحبت کردم و رفتم داخل #سنگر چند دقيقه بعد يکی از بچه ها آمد و گفت: ببين اين نيروهای جديد چيکار می کنن!آمدم بيرون، همه آن ده نفر وسط دشت و جلوی ديد دشمن، ايستاده بودند. يک بيل را هم در زمين فرو کرده بودند. بعد هر کدام چاقوی خودش را دست گرفته بود و به سمت دسته بيل پرت میکرد!❗️🔪
جای #شاهرخ خالی بود. زبان اين افراد را خوب می فهميد. می دانست چطور برخورد كند. از اينها بدتر را هم آدم كرده بود.👌😊
مسابقه راه انداخته بودند😃هر چه داد زدم بيایيد تو سنگر، الان شما رو میزنن، بی فايده بود. با سيد تماس گرفتم و ماجرا را گفتم. در جواب گفت: توی اينها يکی هست که همه از او حساب می برن، #گنده_لات اينهاست، قد و هيکلش از همه درشت تره، صداش کن بياد پشت گوشی...
.#ادامه_دارد...
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (59) 🌺 . #آمبولانس 1 (#راوی : مصطفی باغبان) توی خط بودم.سيد تماس گرفت و پرسيد:⁉️
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (59) 🌺
.
#آمبولانس 2
(#راوی : مصطفی باغبان)
رفتم و صدايش کردم خيلی بی تفاوت گفت:
ما فعلاً کار داريم🤫 بايد روی اينها رو كم كنم⁉️ به آقا سيد بگو اگه میخواد خودش بياد اينجا😂🤝. نمی دانستم چه کار کنم. هر کاری کردم نتوانستم آنها را به داخل سنگر بياورم.
يکدفعه صدای سوت خمپاره آمد✔️. محل انفجار دورتر از ما بود اما يک ترکش ريز به شکم همان آقا اصابت کرد.🥲 با فرياد من، همه آنها ترسيدند ورفتند داخل سنگر، با خودم گفتم: بايد اين آقا رو بفرستيم عقب.🤕به يکی از بچه ها گفتم: برو سريع از پشت سنگر آمبولانس رو بيار آمبولانس قبلاً خراب شده بود اما قابل استفاده بود.✔️ هر چه آن آقا می گفت: بابا من حالم خوبه، هيچی نيست. اما من می گفتم تو مجروح شدی بايد بری بيمارستان!
روی آهن کف آمبولانس خوابيد🙂. من و يک نفر ديگر از بچه ها کنارش نشستيم. ماشين حرکت کرد. چند دقيقه بعد يكدفعه داد زد: آی، کمرم داره
می سوزه،💔 میخوام پياده شم.🗣 اما ما دو نفر برای اينکه فرار نکند محکم او را گرفته بوديم. نمی گذاشتيم از جا بلند شود.
من در جوابش گفتم: اين درد تو به خاطر ترکشه،😥 الان داره میره سمت نخاع، اصلاً تکون نخور🤕💔 اون بيچاره هم ترسيد و حرفی نزد. چند دقيقه بعد، داخل ماشين بوی گوشت سوخته پيچيد💔❗️ راننده گفت: رسيديم جلوی بيمارستان جوان يکدفعه از جا پريد و رفت بيرون. با تعجب ديدم روی کمرش چهار سوراخ ايجاد شده و غرق خون است. به کف ماشين که نگاه کردم ديدم لوله اگزوز به کف پوسيده ماشين چسبيده و هر چهار پيچ آن خونی است💔❗️
به راننده گفتم: تا اين بابا برنگشته سريع فرار کن!!
#ادامه_دارد...
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (59) 🌺 . #آمبولانس 2 (#راوی : مصطفی باغبان) رفتم و صدايش کردم خيلی بی تفاوت گفت:
.
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (60) 🌺
.
#چایزه 1
#غول_آدمخوار
(#راوی : )
درآبادان بودم به ديدن دوستم در يكی از مقرها رفتم. کار او به دست آوردن اخبار مهم از راديو تلويزيون عراق بود🌾. اين خبرها را هم به سيد و فرمانده ها می داد👋
تا مرا ديد گفت:يازده هزار دينار چقدر می شه⁉️ با تعجب گفتم: نمی دونم، چطور مگه⁉️
گفت: الان عراقی ها در مورد #شاهرخ صحبت می کردند❗️❗️با تعجب گفتم:
#شاهرخ خودمون❗️ #فرمانده_گروه_پيشرو⁉️
گفت: آره حسابی هم بهش فحش دادند. انگار خيلی ازش ترسيده اند😫
گوينده عراقی می گفت: اين آدم شبيه غول می مونه.😂اون #آدمخواره هر کی سر اين جلاد رو بياره يازده هزار دينار جايزه می گيره💔❗️
دوستم ادامه داد: تو #خرمشهر که بوديم برای سر #شهيد_شيخ_شريف جايزه گذاشته بودند. حالا هم برای #شاهرخ، بهش بگو بيشتر مراقب باشه🍂
صحبت دوستم كه تمام شد گفتم: راستی پاشو بريم پيش سيد، امشب عروسی داريم🌾
چشماش از تعجب گرد شده بود.🧐با تعجب گفت: عروسی، اون هم توی آبادان محاصره شده⁉️
گفتم: آره يکی از دخترهایی که توی خرمشهر همه خانواده اش رو از دست داده و در آشپزخانه، به همراه ديگر زنان برای رزمندگان غذا درست می کنه، قراره با يکی از بچه های گروه ما به نام علی توپولف ازدواج کنه. پدر و مادر علی با سختی از تهران آمده اند و امشب مراسم عروسی داريم...
.#ادامه_دارد...
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
. 🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (60) 🌺 . #چایزه 1 #غول_آدمخوار (#راوی : ) درآبادان بودم به ديدن دوستم در يكی ا
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (61) 🌺
.
#چایزه 2
#سید
(#راوی : )
✍سوار شديم و رفتيم سمت #هتل_کاروانسرا، توی راه گفتم: اين #آقا #سيد_مجتبی خيلی آدم بزرگيه👌 هرکسی با هر اخلاق و رفتار که باشه جذب ايشون میشه.😍
#سيدفقط حرف نمیزنه 😇بلكه با عمل بچه ها رو به كار درست دعوت می كنه. مثلاً در مورد نمازجمعه خودش هميشه تو نمازجمعه #آبادان شركت می كنه.
يكبار هم برای ما گفت: #امام_صادق(ع) فرموده اند: قدمی كه به سوی نمازجمعه برداشته می شود. خدا آتش را بر او حرام می كند. برای همين تاثير كلام ايشان بسيار بالاست. بعد گفتم: میدونی تو #گروه_فدائيان_اسلام چند نفر اقليت مذهبی داريم. با تعجب گفت: جدی میگی⁉️
گفتم: يکی از بچه ها به اسم ارسلان هست كه امشب میبينيش از #مسيحی های تهرانه كه داوطلب آمده #جبهه بعد از مدتی هم به خاطر برخوردهای سيد #مسلمان شد. چند نفر هم #زرتشتی در گروه ما هستند. ما توی جنگ به فرماندهانی مثل سيد مجتبی خيلی احتياج داريم. بعد ادامه دادم: وضع مالی سيد خيلی خوب بوده اما به خاطر تامين هزينه های جنگ و گروه فدائيان اسلام مجبور شده چند تا از مغازه هاش رو بفروشه!بعد گفتم: سيد با اخلاق اسلامی خودش بيشترين تاثير رو در شخصيت #شاهرخ و بچه های #گروه_پيشرو داشته. هميشه هم برای ما صحبت می كنه و بچه ها رو نصيحت می كنه.
#ادامه_دارد...
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (61) 🌺 . #چایزه 2 #سید (#راوی : ) ✍سوار شديم و رفتيم سمت #هتل_کاروانسرا، توی راه
#شهید_شاهرخ_ضرغام(62)
#دعا
#سید
(#راوی:)
برای دریافت آذوقه رفتیم#اهواز رسیدم به #استانداری سراغ#دکترچمران را گرفتم گفتند:داخل جلسه هستند.لحظاتی بعد درب #ساختمان بازشد.#دکترچمران به همراه اعضای جلسه بیرون آمدند.#سید_مجتبی_هاشمی و#شاهرخ و#برادر ارومی از معاونین #سید بودکه در حمله #حجاج در سال ۶۶به شهادت رسید پشت سر#دکتر بودند جلو رفتم وسلام کردم.#شاهرخ را هم از قبل می شناختم.یکی از رفقا من را به #شاهرخ معرفی کردوگفت:آقا#سید از بچه های محل هستند#شاهرخ دوباره برگشت ومن را در آغوش گرفت وگفت:مخلص همه #سادات هم هستیم.کمی با هم صحبت کردیم.بعد گفت:#سید ما تو #ذوالفقاری هستیم.وقت کردی یه سر به ما بزن.من هم گفتم :ما تو منطقه دبحردان هستیم شما بیا اونجا خوشحال می شیم.گفت:چشم به خاطر بچه های #پیغمبر هم که شده می یام
چند روز بعد در سنگرهای خط مقدم نشسته بودم.یک #جیپ
نظامی از دوربه کاملا در تیررس بود.خیلی ترسیدم.اما با سلامتی به خط سمت ما می آمد.رسید با تعجب دیدم#شاهرخ با چند نفر از دوستانش آمده.خیلی خوشحال شدم بعد از کمی صحبت کرد من را از بچه ها جدا کرد گفت#سید یه خواهش از شما دارم
#ادامه_دارد…
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
#شهید_شاهرخ_ضرغام(62) #دعا #سید (#راوی:) برای دریافت آذوقه رفتیم#اهواز رسیدم به #استانداری سراغ#دک
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام(62)
#دعا2
#سید
(#راوی:)
✍با تعجب پرسیدم :چیشده❗️هر چی بخوای نوکرتم سریع ردیف می کنم .کمی مکث کرد وبا صدائی بغضآلودگفت😥:می خوام برام#دعا کنی.تعجب من بیشتر شدمنتظر هر حرفی بودم به جز این دوباره گفت :تو#سیدی مادرشما #حضرت_زهراست(س)خدا دعای شما رو زوتر قبول میکنه #دعا کن #من_عاقبت_بخیربشم!
کمی نگاهش کردم و گفتم :شما همین الان تو جبهه هستی یعنی #عاقبت به خیر شدی !گفت:نه #سیدجون خیلی ها می یان اینجا و هیچ تغییری نمی کنند.خدا باید دست مارو بگیره .بعد مکثی کردو ادامه داد برای #من_عاقبت_خیری اینه که #شهید بشم .من می ترسم که #شهادت رو از دست بدم شما حتما#دعا کن .
ایستاده بودم کنار سنگر و دورشدن جیپ #شاهرخ را نگاه می کردم واقعا نفس مسیحائی #امام با او چه کرده بود.آن شاهرخی که من می شناختم کجاواین#سرداررشید#اسلام کجا
#ادامه_دارد
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام(62) #دعا2 #سید (#راوی:) ✍با تعجب پرسیدم :چیشده❗️هر چی بخوای نوکرتم سریع ردیف می
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام(63)🌺
#روزهای_آخر
#سید
(#راوی:)
نیمه شب بود.وارد مقر نیروها در هتل شدم .همه ی بچه ها بیدار ونگران بودند.💔با تعجب پرسیدم :چیشده⁉️یکی از رفقا گفت:#سید_مجتبی چند ساعت پیش رفته شناسایی و هنوز نیامده.الان رادیو عراق اعلام کرده که ما #سید_مجتبی_هاشمی را به اسارت گرفتیم.🥀پاهایم سست شد.زدم توی سرم فکر همه چیز را می کردم الا اسارت😭#سید با نارحتی گفتم:تنها رفته بود؟ادامه داد:نه ،#شاهرخ باهاش بوده 💔.نمیداستم چی بگم ،خیلی حالم گرفته شد.رفتم در گوشه ای نشستم .یادخاطراتی که با آنها داشتم لحظه ی از ذهنم خارج نمیشد😥.نمیتوانستم جلوی گریه های را بگیرم😭.#ساعتی بعد از فرط خستگی با #چشمانی اشک آلود خوابم برد هنوز ساعتی نگذشته بود که با سر وصدای #بچها بیدار شدم .به جلوی درب هتل نگاخ کردم تعداد زیادی از #بچه ها در ورودی هتل جمع شده بودندو#صلوات می فرستادند.در میان بچه ها#سید ودرکنار او#شاهرخ را دیدم!اول فکر کردم خواب میبینم اما خواب نبود از جا پریدم وبهسمتشان رفتم. همه ی بچه ها باآنها #روبوسی میکردند😍.
#ادامه_دارد
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (64) #وصال2 ✍اســلحه ام را برداشتم تا به سمت عقب حركت كنم. همين كه برگشتم ديدم
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام(65)
#وصال۲
(#راوی:)
ّداخل چالهاي ســنگر گرفتيم هلي کوپتربالاي ســرماآمد وبه سمت خاکريزنيروهاي ما شــليک ميکرد. نميتوانستم حرکتي انجام دهم. ارتفاع هلي کوپترخيلي پائين بودودرب آن باز بود. حتي پوكه هاي آن روي سرما مي ريخت. فكري به ذهنم رسيد.نارنجک اندازرا برداشــتم. بادقت هدفگيريكردم و گلوله را شليك كردم.
باور كردني نبود. گلوله دقيقاً به داخل هلي کوپتررفت. بعد هم تکان شــديدي
خوردوبه ســمت پائين آمد. دو خلبان دشــمن بيرون پريدند. آنهارا بهرگباربستم. هردو #خلبان را به هلاکت رساندم.دست اســيررا گرفتم وبا قدرت تمام به سمت خاکريزدويديم. #دقايقي بعدبه خاكريزنيروهاي خودي رســيديم. ازبچه ها ســراغ #آقاسيد را گرفتم. گفتند:
خود#سید
مجروح شــده گلوله تيرباردشمن به دستش خورده واستخوان دستش ردکرده.اسـيررا تحويــل يكي از#فرمانــده هادادم. به هيچ يك ازبچه ها از #شــاهرخ حرفي نزدم. #بغض گلويم را گرفته بود. عصربود كه به #مقربرگشتيم
#ادامه_دارد
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام(65) #وصال۲ (#راوی:) ّداخل چالهاي ســنگر گرفتيم هلي کوپتربالاي ســرماآمد وبه سمت خ
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (66)
#گمنامی
(#راوی:)
#نيروي کمکي نيامد#توپخانه هم حمايــت نکرد. همه نيروها به عقب آمدند. شب بود که به هتل رسيديم.# آقاسيد راديدم. درد شديدي داشت. اما تا مراديد با لبخندي برلب گفت: خســته نباشي دلاور، بعد مکثي کردوبا تعجب گفت⁉️
#شاهرخ کو⁉️#بچه هاهم در كنارما جمع شــده بودند. نفس عميقي کشيدمو چيزي نگفتم.
قطرات اشــک از چشمانم سرازير شد😭#ســيد منتظر جواب بود. اين را از چهره
نگرانش مي فهميدم.💔كسي باورنمي كرد كه #شاهرخ ديگردربين ما نباشد💔😭خيلي ازبچه ها بلندبلندگريه ميکردند. #سيد را هم براي مداوا فرستاديم بيمارستان.
روزبعد يکي ازدوستانم که راديو تلويزيون #عراق رازيرنظرداشت سراغ من آمد. نگران و با تعجب گفت: #شاهرخ شهيد شده⁉️💔
گفتم: چطورمگه؟! گفت: الان #عراقيها تصوير جنازه يك شــهيد روپخش کردند😥 بدنش پراز تيروترکش وغرق در خون بود. ســربازاي #عراقي هم درکنار پيکرش از خوشــحالي هلهله ميکردند. گوينــده#عراقي هم ميگفت: ما
#شاهرخ، جلاد حکومت ايران را کشتيم
#ادامه_دارد
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (67) #گمنامی ديگــرنتوانســتم تحمل كنم. گريه امانــم نمي داد💔. نميدانســتم بايد چ
🌺🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام(68)
#گمنامی
( #راوی:)
از#خداخواسته بودهمه را پاك كند.
همه #گذشــته اش را. مي خواســت چيزي ازاونماند. نه#اسم. نه #شهرت نه قبرو #مزار و نه هيچ چيزديگرامــا ياداوزنده اســت. ياداون فقط دردل #دوســتان بلكــه درقلوب تمامي
#ايرانيان زنده اســت. او#مزاردارد. مزاراوبه وســعت همه خاک هاي سرزمين
#ايران است.اومرد ميدان عمل بود او سرباز اسلام بود. او مريد امام بود. #شاهرخ مطيع بي
چون و چراي #ولايت بود و اينان تا ابد زنده اند
#ادامه_دارد
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (67) #گمنامی ديگــرنتوانســتم تحمل كنم. گريه امانــم نمي داد💔. نميدانســتم بايد چ
#شهید_شاهرخ_ضرغام
#مادر
(#راوی:)
✍چند روزي از #شــهادت #شــاهرخ گذشــت
جلوي درمقرايستاده بودم🍃يك يك #پيرزن
پياده شــد. راننده كه ازبچه هاي خودرونظامي جلوي درايســتادوقبلا هم ســاکن#آبادان بوده. ميگه#ســپاه بود گفت: اين #مــادرازتهران اومده ببين ميتوني #کمکش کني. #پسرم تو #گروه #فدائيانگفتم: من همه بچه هاراميشناسم. اسم پسرت چيه جلورفتم. باادب سلام کردم و
گفت: ميتوني #شاهرخ #ضرغام روصداکنيد⁉️
تاصداشکنم. پيرزن خوشحال شدوفعلاگفتم:
#َسرم يکدفعه داغ شد. نميدانســتم چه بگويم. آوردمش داخل وبنشينيد اينجا رفته جلو، هنوز برنگشته چندعصــربود که برادر #کيان پور(برادر #شــاهرخ که ازاعضاي گروه بودوروزقبل مجروح شده بود) ازبيمارستان مرخص شد. يک روزآنجا بودند. بعدهم مادرش را با خودش به تهران برد.🍂
قبــل ازرفتن، مــادرش ميگفت: چند روزپيش خيلي نگران #شــاهرخ بودم. گريه ميکنم😥 #شاهرخ آمد. باهمان شــب خواب ديدم که دربياباني نشسته ام وگفت: مادر چرا نشستي پاشو بريم. گفتم: پسرم کجائي،باادب دستم را گرفت ونميگي اين مادرپيردلش برا پســرش تنگميشه؟مرا کناريک رودخانه زيباگفت: همين جا بنشين وبه پشت خاکريزرفت. ازپشت خاکريزدو #سيد نوراني به بعد به ســمت يک سنگرو
ميخنديد. استقبالش آمدند. #شاهرخ باخوشحالي به سمت آنهارفت. ميگفت وبعدهم درحالي كه دستش دردستان آنهابودگفت: مادرمنرفتم. منتظرم نباش!سال بعد وقتي محاصره #آبادان ازبين رفت،دوباره اين مادربه منطقه #ذوالفقاري
آمد. قرار شــد محل شهادت #شاهرخ را به اونشــان دهيم
#ادامه_دارد
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
#شهید_شاهرخ_ضرغام #مادر (#راوی:) ✍چند روزي از #شــهادت #شــاهرخ گذشــت جلوي درمقرايستاده بودم🍃يك ي
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (69)
#مادر
(#راوی:)
✍من به همراه چند نفرديگربه محل حمله شانزده آذررفتيم🦋 داخل جاده خاكي به دنبال
نفربر سوخته 🍃 قبل ازاينکه من چيزي بگويم مادرش سنگري را نشان دادو
درپشــت سنگرنفربررا پيدا🍃اينجا #شــهيد شــده درسته⁉️با تعجب جلو رفتم ورو
كردم.گفتم: بله، شما از کجا ميدونستيد⁉️
همينطور كه به سنگر خيره شده بود گفت: من همينجارادر خواب ديدم🥰آن دو جوان نوراني همينجا به استقبالش آمدند❗️❗️ اصلا احســاس نميکنم که شهيدبعد ادامه داد🌻 باور کنيد بارها اوراديده ام. شده. مرتب به من سرميزند. هيچوقت من را تنها نمي گذارد❗️خانه اي مناسب در شمال مدتي بعد به همراه بچه هاي گروه پيگيري كرديم وتحويل داديمروزبعد مادر
خانواده اش مهيا كرديم. وتهــران براي اين مادرو
ازعلت اين سند خانه را پس فرستاد. باتعجب به منزلشان رفتم و#شاهرخ كليد وكار سوال كردم. خانم عبدالهي خيلي باآرامش گفت: شاهرخ به اينكارراضي نيست. مي گه من به خاطراين چيزها جبهه نرفتم! ماهم همين خانه برامون بسه.
ســالها بعد از جنگ هم که به ديدن اين مادررفتيم. ميگفت.
اصلا احساس دوری پسرش را نمیکند .میگفت مرتب به من
پسرش هم می گفت :مادرم را بارها دیده ام .بعدا از نماز سر سجاده می نشیند وبسیار عادی با پسرش حرف می زند .انگار #شاهرخ در مقابلش نشسته .
#پایان
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》