❣ #سلام_امام_زمانم❣
#جمعه ها
حس عجیبی ست
میان #من و دلـ❤️
دل آواره
به تکرار #تو_را میخواند !
🌷تعجیل در فرج، پنج #صلوات
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌷
🌹 @ebrahimh
خدایا...
به آبروی اونایی که خودشونو از گناه حفظ کردن، هرچی گناه کردیم ببخش و بیامرز
خدایا...
تقوای قوی به همه ی ما عنایت بفرما...
خدایا...
زمینه های گناه(که نداشتن شغل، همسر، رفیق خوب و... هست)رو از جامعه دور بفرما...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
آمین فراموش نشه رفیق!
و من الله توفیق
💫💫💫💫
@ebrahimh
💫💫💫💫
#من-ماسک-میزنم
💫💫💫💫
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
از آیت الله #انصاری_همدانی سؤال شد
چه کنیم آدم شویم؟فرمودند؛کاری ندارد،هر چه خدا گفته بکن,انجام بده و هر چه خدا گفته نکن ،ترک کن
🖤🖤🖤
#خادم الجهاد
#من ماسک میزنم😷
#به عشق رهبرم❤️
💫💫💫
@ebrahimh
💫💫💫
#شهیدانه🍃✨🌹
بارها به مَـن میگـفـتند: این چـه فرمانده لشـکـری اسـت کـه هـیچ وقت زخمی نِـمـیشـه؟
برای خودم هم سؤال شده بود، از او میپُـرسیدم: تو چرا هیچ وقت زخمی نمیشی
؟
میخندید، حـرف تو حـرف مـیآورد و چیزی نمیگـفـت، آخر شب تولد مصطفی رازش را به من گفت: پیش خدا کنار خانـهاش، از او چند چیز خواستم:
اول: تـو را
بعد: دو پسر از تـو تا خونَـم باقی بماند،
بعد هم اینکه اگر قرار است بروم زخمی یا اسیر نشوم، آخرش هم اینکه نباشم توی مملکتی که امامـش تـوش نفـس نکشد.
همین هم شد.
🌹✨شهید حاجمحمدابراهیم همت✨🌹
+ماشهادت دادیم که #شهادت زیباست↓
#من ماسک میزنم😷
#به عشق رهبرم❤️
💫💫💫
@ebrahimh
💫💫💫
#قویترین
✍️حضرت پيامبراکرم (ص) بر گروهى گذشتند كه سنگى را بلند مى كردند . فرمودند : اين چه كارى است؟ گفتند : با اين كار ، نيرومندترين و محكم ترينِ خود را مى شناسيم .فرمودند : آيا به شما خبر دهم كه محكم ترين و قوى ترينِ شما كيست؟ گفتند : بلى اى پيامبر خدا !
فرمودند : محكم ترين و قوى ترين شما ، كسى است كه هر گاه خشنود شود ، خشنودى اش او را به گناه و باطل نكشاند ، و هر گاه خشمگين شود ، خشمش او را از سخن حق ، بيرون نبرد ، و هر گاه به قدرت رسيد ، به آنچه برايش حق نيست، دست نزند.
📚 معاني الأخبار ، ص 366
#من ماسک میزنم😷
🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾❤️شهید جهاد مغنیه❤️✾••• https://chat.whatsapp.com/KdjbMyu4k1iJsyr6JgxKNv
💫💫💫
@ebrahimh
💫💫💫
#استاد_قرائتی
حاج آقا قرائتی تعریف میکردند که:
فردی گناهکار بود و به او تذکر دادم
او هم جواب داد و گفت:
ای بابا حاج آقا فکر کنم تو خدا را نمیشناسی
خدا خیلی خیلی بخشنده و کریمه!!!
استاد قرائتی هم که الحق و والانصاف استاد
مثال هستند پاسخ داد:
بانکم خیلی خیلی پول داره
ولی تو بری بگی بده میده؟ نه نمیده...!
👈چون حساب و کتاب داره..!!
#من ماسک میزنم😷
#به_عشق_رهبرم❤️
💫💫💫
@ebrahimh
💫💫💫
کانال ابراهيم هادی (رفیق شهیدم )❤️
پدر و مادرم عبد علی و خودم عبد بچه های علیم
💚💚💚
سرود:
با نوای کربلایی حسن عطایی
💚💚💚💚
#پیشنهاد دانلود برای غدیر
#من ماسک میزنم😷
#به_عشق_رهبرم❤️
#خادم الجهاد
🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰
❤️ شهید جهاد مغنیه❤️
https://chat.whatsapp.com/KdjbMyu4k1iJsyr6JgxKNv
💫💫💫
@ebrahimh
💫💫💫
...من از اون پرستار خجالت
ميكشم:)
(مؤمن ،بچه انقلابى نبايد باعث
خجالت زدگى رهبرش بشه🙃🖐🏻)
+آقا جان درد و بلات بخوره تو
سر اونايى كه ميگن شما بفكر
اين روزاى مملکت نيستى.😔🌱
ما خجالت زده ى مهر شماييم
پدر❤️
#مقام_معظم_دلبرى😍
#من _ماسک😷_میزنم
#به_عشق_رهبرم
💠 #حدیث_روز 💠
🔰 قالَ رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله:
🕋 يقُولُ اللّه ُ تَبارَكَ وَ تَعالى:
📜 يا ابْنَ آدَمَ! ما تُنْصِفُنى، اَتَحَبَّبُ اِلَيْكَ بِالنِّعَمِ وَ تَتَمَقَّتُ اِلَىَّ بِالمَعاصى، خَيْرى عَلَيْكَ مُنزَلٌ وَ شَرُّكَ اِلَىَّ صاعِدٌ، وَ لا يَزالُ مَلَكٌ كَريمٌ يَأْتينى عَنْكَ كُلَّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ بَعَمَلٍ قَبيحٍ.
✍ خداوند متعال مى فرمايد:
📝 اى فرزند آدم! با من انصاف نمى كنى! من با نعمت ها نسبت به تو دوستى و محبّت مى كنم، ولى تو با گناهان با من دشمنى مى كنى. خير من بر تو نازل مى شود، ولى از تو بدى به طرف من بالا مى آيد، و پيوسته فرشته اى بزرگوار، هر روز و شب، گزارش كارى زشت را از تو براى من مى آورد.
📚 بحارالانوار، ج 74، ص 19
#من ماسک میزنم😷
#به_عشق_رهبرم❤️
#خادم ابراهیم💚
❤️❤️❤️
*ابراهیم هادی❤️ هادی دلها❤️4*
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
کانال ایتا☝️
کانال واتساپ👇
https://chat.whatsapp.com/B96ojOyTtwGFGgkEa6H8S3
💠 #حدیث_روز 💠
🔰 امام هادی علیه السلام :
💢 مَنْ اَطاعَ الخالِقَ لَمْ يُبالِ سَخَطَ المَخْلُوقينَ وَ مَنْ اَسْخَطَ الخالِقَ فَلْيَيْقَنْ اَنْ يَحِّلَ بِهِ سَخَطُ المَخْلُوقينَ؛
✍ كسى كه از آفريدگار پيروى كند از خشم آفريـده ها بـاكى نـدارد. و كسى كه خــدا را به خشـم آورد، بايد باور كند كه مردم بر او خشم خواهند آورد.
📚 تحف العقول، ص ۴۸۲
#من ماسک میزنم😷
#به_عشق_رهبرم❤️
#خادم ابراهیم💚
❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
کانال ایتا☝️
کانال واتساپ👇
https://chat.whatsapp.com/B96ojOyTtwGFGgkEa6H8S3
و تنها نام کسانی بر زمین ماندگار می شود که دل به دیده شدن در بین مردمان روزگارشان نبستهاند و ستارههای آسمان بینشانیاند.
آن ها که فارغ از سواری بر موج نام و مقام و #شهرت و جایگاه،
به خدمت مخلصانه فکر میکنند...
به اینکه همین خرده نام های باقیمانده را هم پاک کنند،
و از بین خیل ادعا و هیاهو و شهوت دیده شدن و طلب محبت از مردمان،
فقط بخواهند رفیق باشند...
یک بلندای آرام در سکوت محض، که بی صدا بیایند و دلهای گرفتار در تاریکی و ناامیدی را تعمیر کنند و بروند...
بی نام... بی هرآنچه آدمی را دلخوش میکند که کسی شده و لابد به جایی رسیده...
مأموریت ویژه شان در این عالم
گرفتن دستهاست،
بی آنکه ردپایی از #من به جا بگذارند...
و چه خوش آسایشی است گمنامی...
یکی شدن با بزرگترین نام های هستی...
ماندگار شدن...
ابراهیم شدن...
هادی شدن...
کلمهی محبوب خدا
شهید شدن... #سحر_شهریاری
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🌈 #قسمت_صد_وچهارم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
-من نمیخوام اذیتت کنم،نمیخوام ناراحت باشی😒💓 وگرنه جز تو هیچکس نیست که دلم بخواد تو اون مواقع کنارم باشه.❤️😕
-من میخوام تو سختی ها کنارت باشم.اینکه ازم پنهان میکنی اذیتم میکنه.😒
مدت طولانی ساکت بود و فکر میکرد.بعد لبخند زد و گفت:
_باشه،خودت خواستی ها.😊💞
چهار ماه گذشت...
دخترهام پنج ماهشون بود.مدتی بود که وحید سه روز کامل خونه نمیومد،دو روز میومد،بعد دوباره سه روز نبود.😔دو روزی هم که میومد بعد ساعت کاری میومد.من هیچ وقت از کارش و حتی مأموریت هاش #نمیپرسیدم.چون میدونستم #نمیتونه توضیح بده و از اینکه نتونه به سؤالهای من جواب بده اذیت میشه.ولی متوجه میشدم که مثلا الان شرایط کارش خیلی سخت تر شده.اینجور مواقع بسته به حال وحید یا #تنهاش میذاشتم تا مسائلشو حل کنه یا بیشتر بهش #محبت میکردم تا کمتر بهش فکر کنه.تشخیص اینکه کدوم حالت رو لازم داره هم سخت نبود،از نگاهش معلوم بود.☺️
وقتی که نبود چند بار خانمی👩🏻😈 با من تماس گرفت و میگفت وحید پیش منه و من همسرش هستم.از زندگی ما برو بیرون... 😳😥
اوایل فقط بهش میگفتم به همسرم #اعتماد دارم و حرفهاتو باور نمیکنم...زود قطع میکردم.من به وحید اعتماد داشتم.
اما بعد از چند بار تماس گرفتن به حرفهاش گوش میدادم ببینم حرف حسابش چیه و دقیقا چی میخواد.ولی بازهم باور نمیکردم.چند روز بعد عکس فرستاد.📸عکسهایی که وحید کنار یه خانم چادری بود.😨حجاب خانمه مثل من نبود،ولی بد هم نبود، محجبه محسوب میشد.تو عکس خیلی به هم نزدیک بودن.😨وحید هیچ وقت به یه خانم نامحرم اونقدر نزدیک نمیشد. ولی عکس بود و #اعتمادنکردم.
اونقدر برام بی ارزش و بی اهمیت بود که حتی نبردم به یه متخصص نشان بدم بفهمم واقعی هست یا ساختگی.😊👌
بازهم اون خانم تماس گرفت.گفت:
_حالا که دیدی باور کردی؟😏
گفتم:
_من چیزی ندیدم.😊
تعجب کرد و گفت:
_اون عکسها برات نیومده؟!!!😳😠
-یه عکسهایی اومد.ولی آدم عاقل با عکس زندگیشو بهم نمیریزه.😎☝️
به وحید هم چیزی از تماس ها و عکسها نمیگفتم.
دو روز بعد یه فیلم📽 فرستادن....
تو فیلم تصویر و صدای وحید خیلی واضح بود.اون خانم هم خیلی واضح بود.همون خانم محجبه بود ولی تو فیلم حجابش خیلی کمتر بود.اون خانم به وحید ابراز علاقه میکرد،وحید هم لبخند میزد....
حالم خیلی بد شد.😥خیلی گریه کردم.😭نماز خوندم.بعد از نماز سر سجاده فکر کردم.بهتره زود #قضاوت نکنم..😣😭
ولی آخه مگه جایی برای قضاوت دیگه ای هم مونده؟دیگه چه فکری میشه کرد آخه؟ باز به خودم تشر زدم،الان ذهن تو درگیر یه چیزه و ناراحتیت اجازه نمیده به چیز دیگه ای فکر کنی.
گیج بودم.دوباره #نماز خوندم.ولی آروم نشدم. دوباره #نماز خوندم ولی بازهم آروم نشدم.نماز حضرت فاطمه(س) خوندم.به حضرت #متوسل شدم،گفتم کمکم کنید.بعد نماز تمام افکار منفی رو ریختم دور ولی چیز دیگه ای هم به ذهنم نمیرسید....
صدای بچه ها بلند شد.رفتم سراغشون ولی فکرم همش پیش وحید بود.😣💭
با وحید تماس گرفتم که صداش آرومم کنه.گفت:
_جایی هستم،نمیتونم صحبت کنم.
بعد زود قطع کرد.اما صدای خانمی از اون طرف میومد،گفتم بیاد خب که چی مثلا.
فردای اون روز دوباره اون خانم تماس گرفت. گفت:
_حالا باور کردی؟وحید دیگه تو رو نمیخواد. دیروز هم که باهاش تماس گرفتی و گفت نمیتونه باهات صحبت کنه با من بوده.😏😈
خیلی ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم. گفتم:
_اسمت چیه؟😒😢
خندید و گفت:
_از وحید بپرس.😏😈
با خونسردی گفتم:
_باشه.پس دیگه مزاحم نشو تا از آقا وحید بپرسم.😌
تعجب کرد.😳خیلی جا خورد.😧منم از خونسردی خودم خوشم اومد و قطع کردم.
گفتم
💖بدترین حالت اینه که واقعیت داشته باشه، دیگه بدتر از این که نیست.حتی اگه واقعیت هم داشته باشه نمیخوام کسی که از نظر #روحی بهم میریزه #من باشم.😎💖
سعی کردم به خاطرات خوبم با وحید فکر کنم. همه ی زندگی من با وحید خوب بود.
💭یاد پنج سال انتظارش برای پیدا کردن من افتادم.
💭یک سالی که برای ازدواج با من صبر کرده بود.
نه..وحید آدمی نیست که همچین کاری کنه...
من همسر بدی براش نبودم.وحید هم آدمی نیست که محبت های منو نادیده بگیره..ولی اون فیلم...😊😥
دو روز گذشت و فکر من مشغول بود
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
یه نکته رو دقت کنید
توی زندگیتون هر جایی که فکر کردید شما هیچ وقت اسیر فلان گناه نمیشید تقریبا قطعی بدونید که اسیر همون گناه خواهید شد...
هیچ وقت نگو #من که عمرا فلان گناه رو انجام بدم!
بلکه با تواضع فراوان بگو #خدایا کمکم کن که اسیر هوای نفسم نشم و طبق دستورات تو زندگی کنم...
انسان زمانی که خدا رو از معادلات زندگیش کنار بذاره، بزرگترین ضربه ها رو خواهد خورد...
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #دوم
این را به اقاجون هم گفته بودم... وقتی داشت از #مشکلات_زندگی با #جانباز میگفت
اقاجون سکوت کرد.. سرم را گرفت و پیشانیم را بوسید،
توی چشم هایم نگاه کرد وگفت:
_بچه ها بزرگ میشوند ولی ما بزرگتر ها باور نمیکنیم
بعد رو ب مامان کرد و گفت:
_شهلا انقدر بزرگ شده است که بتواند در مورد زندگیش تصمیم بگیرد از این ب بعد کسی ب شهلا کاری نداشته باشد
ایوب گفت:
_من #عصب دستم قطع شده و برای اینکه ب دستم تسلط داشته باشم گاهی دست بند #اهنی میبندم... #عضله بازویم از بین رفته و تا حالا چند بار #عملش کرده اند و از جاهای دیگر بدنم ب ان گوشت #پیوند زده اند
ظاهرش هیچ کدام انها را ک میگفت نشان نمیداد... نفس عمیقی کشیدم و گفتم :
_برادر بلندی اگر قسمت باشد ک شما #نابینا بشوید.. چشم های #من میشوند چشم های #شما
کمی مکث کرد و ادامه داد:
_ #موج_انفجار من را گرفته است
گاهی #به_شدت عصبی میشوم،وقت هایی ک عصبانی هستم باید #سکوت کنید تا ارام شوم
من_اگر منظورتان عصبانیت است که خب #من_هم عصبی ام
_عصبی بشوم شاید یکی دوتا وسیله بشکنم
اینها را میگفت ک بترساندم
حتما او هم شایعات را شنیده بود که بعضی از دختر ها برای گرفتن #پناهندگی با #جانباز #ازدواج میکنند...
و بعد توی فرودگاه خارج از کشور ولشان میکنند و میرودند .
گفتم:
_اما شما این جزئیات را درباره جانبازیتان به #خانواده من نگویید #من باید از #وضعیت شما باخبر میشدم که شدم.
گفت:
_خب حاج خانم نگفتید #مهریه تان چیست؟؟
چند لحظه فکر کردم و گفتم:
_ #قران
سریع گفت:_مشکلی نیست.
از صدایش معلوم بود #ذوق کرده است.
گفتم:
_ولی یک شرط و شروطی دارد!
ارام پرسید:
_چه شرطی؟؟
من_نمیگویم یک جلد #قرآن!👉
میگویم 👈"ب" بسم الله قرآن تا اخر زندگیمان #حکم بین من و شما باشد. اگر اذیتم کنید ،به همان " #ب " بسم الله #شکایت میکنم.اما اگر توی زندگی با من خوب باشید، #شفاعتتان را به همان "ب" بسم الله میکنم.
ساکت بود از کنار چادرم نگاهش کردم.
سرش پایین بودو فکر میکرد...
صورتش سرخ شده بود... ترسانده بودمش.
گفتم:_انگار قبول نکردید.
_ نه قبول میکنم ،فقط یک مساله می ماند!
چند لحظه مکث کرد.
_شهلا؟
موهای تنم سیخ شد...
از صفورا شنیده بودم ک زود گرم میگیرد و صمیمی میشود.
ولی فکر نمیکردم تا این حد باشد.
نه به بار بود و نه به دار ،انوقت من را به اسم کوچکم صدا میزد..
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #بیستم
موقع به دنیا آمدن #محمدحسین، آقاجون و مامان، من را بردند بیمارستانمحمد حسین که به دنیا آمد...
#پایش کمی انحراف داشت. دکتر گچ گرفت و خوب شد.
دکترها چند بار سفارش کرده بودند که اگر امکانش را داریم،..
برای قلب ایوب برویم خارج ترکش توی سینه ایوب خطرناک بود.
#خرج عمل قلب خیلی زیاد بود.
آنقدر که اگر #همه_زندگیمان را میفروختیم، باز هم کم می آوردیم.
اگر ایوب تعهد نامه اش را امضا می کرد، #بنیاد خرج سفر را تقبل می کرد. ایوب قبول نکرد.
گفت:
" وقتی میخواستم #جبهه بروم، امضا #ندادم. برای #نمازجمعه هایی که رفتم هم همینطور وقتی توی #هویزه و #خرمشهر هم محاصره بودید، هیچ کداممان #تعهد نداده بودیم که #مقاومت کنیم. با #اراده خودمان ایستادیم."
فرم را نگاه کردم،..
از امضا کننده برای شرکت در راه پیمایی ها و نماز جمعه و همینطور پناهنده نشدن آنجا تعهد می گرفت.
#خانه و #زندگی را فروختیم. این بار برای عمل دستش، #من و #محمدحسین هم همراهش رفتیم.
توی #فرودگاه کنار ساکش نشسته بودم که ایوب آمد کنارم آرام گفت:
_"این ها خواهر برادرند"
به زن و مردی اشاره کرد که نزدیک می شدند. به هم سلام کردیم.
_ بنده های خدا زبان بلد نیستند. خواهرش ناراحتی قلبی دارد. خلاصه تا انگلیس همسفریم.
ایوب هم انگلیسیش خوب بود و هم زود جوش بود.
برایش فرقی نمی کرد #ایران باشیم یا #کشورغریب.
همین که از پله های هواپیما پایین آمدیم. گفت:
_"شهلا خودت را آماده کن که اینجا هر صحنه ای را ببینی. خودت را کنترل کن."
لبخند زد
- من که گیج می شوم ،وقتی راه میروم نمی دانم کجا را نگاه کنم؟ جلویم خانم های آنچنانی و پایین پایم، مجله های آنچنانی
روز تعطیل رسیده بود و نمی شد دنبال خانه بگردیم...
با همسفرهایمان #یک_اتاق را گرفتیم و بینش یک #پرده زدیم.
فردایش توی #یک_ساختمان #دواتاق گرفتیم.
ساختمان پر از ایرانی هایی بود که هرکدام به علتی آنجا بودند.
همسفرهایمان گفتند اتاق را زنانه مردانه کنیم؛ خواهرش با من باشد و برادر با ایوب.
ایوب آمد.نزدیک من و گفت:
_ "من این جوری نمیخواهم شهلا. دلم می خواهد پیش شما باشم."
+ خب من هم نمیخواهم، ولی رویم نمی شود. آخه چه بگوییم؟؟
ایوب #محمدحسین را #بهانه کرد و پیش خودمان ماند.
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
✨ اون روزی که اتفاقی با شهید هادی آشناشدی رو یادته !؟
تاحالا فکر کردی چرا #من ؟ چرا #شهیدابراهیمهادی !
🌱دوست خوب من ؛
این رفاقتا تو آسمون نوشته میشه
#شهدا رفقاشون رو خودشون گلچین میکنن.. 💔
✨حواست باشه تو لایق رفاقت با شهدا بودی که انتخاب شدی 😉
حالا که انتخاب شدی باید کل وجودت رو بسپاری به اونا و باجان و دل در راهشون قدم برداری❤️
رفیق شرمنده نشی که اونام از انتخاب تو شرمنده بشنا..💔
مثلخودشوندرراهخداثابتقدمباش ❤️😉
کانال ابراهيم هادی (رفیق شهیدم )❤️
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (66) #گمنامی (#راوی:) #نيروي کمکي نيامد#توپخانه هم حمايــت نکرد. همه نيروها به عق
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (67)
#گمنامی
ديگــرنتوانســتم تحمل كنم. گريه امانــم نمي داد💔. نميدانســتم بايد چه کارکنم🥀#بچه هاي گروه #پيشــروهم مثل من بودند😥 انگارپدرازدســت داده بودند.😭 هيچکس نميتوانســت جاي خالي اورا پر کند. #شــاهرخ خيلي خوب بچههاي گروه را مديريت مي کرد و حالا!#دوســتم پرســيد: چرا #پيکرش را نياورديد⁉️💔گفتم: کســي آنجــا نبود من هم نميتوانستم وزن او را تحمل کنم🍂 #عراقيها هم خيلي نزديک بودند.مدتي بعد نيروهاي #عراقي ازدشــتهاياطراف #آبادان عقب نشــيني کردند. به همراه يکي ازنيروها به سمت جاده خاكي رفتيم. من دقيق ميدانستم که #شاهرخ کجا شــهيد شده😭💔ســريع به آنجارفتيم. خاكريز#نعل اســبي را پيدا كردم. نفربرسوخته هم ســرجايش بود🥺. با خوشحالي شروع به جستجو كرديم. اما خبري ازپيكر #شــاهرخ نبود💔 تمامآن اطراف را گشــتيم. تنها چيزي که پيدا شد کاپشن#شاهرخ بود. داخل همه چاله ها را گشتيم. حتي آن اطراف را کنديم ولي !دوستم گفت: شايد اشتباه ميکني گفتم: نه#من مطمئنم،دقيقاًهمينجا بود. بعدبادســت اشاره کردم و گفتم: آنطرف هم ســنگربعدي بود که يک نفردرآنجاشهيد شد. به سراغ آن سنگررفتيم. پيکرآرپي جي زن #شهيد داخل سنگربود. پس از كلي جستجو خسته شديم ودر گوشه اي نشستيم. يادش ازذهنم خارج نميشــد. فراموش نميکنم يکبار خيلي جدي براي ما صحبت کرد. ميگفت: اگرفکرآدم درست بشه👌،#رفتارش هم درست ميشه🌼. بعد هم از گذشته خودش گفت، ازاينکه #امام چگونه با قدرت #ايمان، فکرامثال اورادرســت کرده ودر
نتيجه رفتارشان تغيير کرده
اثري از پيکر #شــاهرخ نيافتيم. اوشهيد شده بود. #شهيد#گمنام. از #خدا خواسته...💔🥀
#ادامه_دارد
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
سلام به همه کسای که این پیامرو می خونند
فردا رو به نیت این عزیز های پر پر شده زیر خاک غربت بریم پای صندق های رای ....
شهدای که گمنامند...
شهدای که از زن بچه از مادر از عزیز ترین های زندگیشون گذشتن تا الان ما امنیت داشته باشیم
با حفظ ارثیه مادرمون زهرا بریم پای صندق های رای ....
امشب هر کدوم ازتون ی شهیدو انتخاب کنید و باهاش دردو دل کنید و بگید من دارم به نیت شما میرم پای صندق رای ...
از خودمشروع می کنم و به نیت ابراهیم هادی میرم
انشالله اینزنجیره ادامه داشته باش
#من _رای _میدهم
#اللهمعجللولیکالفرج
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیقشهیدم
✾✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾✾
@rafiq_shahidam96
✾✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾✾