شعر صدوسی و هفت
گل بی خار ،،،
دلبر زیبای دلم ! یار من !
طعنه مزن بر دل غم بار من
من که خودم صید نگاهت شدم
خوب ترین عشق دل آزار من
دلخوش دستان کسی نیستم
چون که تویی یاور و دلدار من
زندگی ام وسعت لبخند تو
عشق دلم ماه شب تار من
شوق تماشای تو دارم فقط
چون که تویی نوگل گلزار من
شاعرم و شعر من ارزانی ات
از تو نوشتن شده چون کار من
کوچه ی غمگین دلم را ببین
خسته ام ای یار وفادار من
سرمه کشم خاک درت نازنین
تا که بیایی تو به دیدار من
همچو (رها) مست نگاه توأم
جان به فدایت گل بی خار من
فاطمه محمدی (رها)
https://eitaa.com/rahashali
شعر صد وسی و هشت
آهنگ حج ،،،
امشب هوای لیلی با سوز و ساز دارم
این قلب خسته بنگر صد گونه راز دارم
با خون دل گرفتم ای جان من وضویی
سجاده را گشودم رو بر نماز دارم
جز دوری تو ای جان دیگر مرا غمی نیست
من خاطرات خوبی با دلنواز دارم
تا بگذری نگارا بر کلبه ی دل من
رو سوی کعبه آرم دست نیاز دارم
در دام چشم مستت افتاده این دل من
من دلربای خوبی پرعشوه، ناز دارم
تا که شوم فدایت ای ماه روی زیبا
آهنگ حج نمودم رو بر حجاز دارم
فاطمه محمدی (رها)
https://eitaa.com/rahashali
شعر صدو سی و نه
قصهی طوفان،،،
هیچ کسی جز تو که جانان نبود
جز تو کسی سرو خرامان نبود
خاطره ای از تو فقط مانده است
موی سیاهی که پریشان نبود
هر طرفی رفتم و دیدم فقط
قطره ی آبی به بیابان نبود
کنج دلم جای غم است نازنین
قبل تو این خانه که ویران نبود
کشت دل ساده ی من را ولی
با که بگویم که پشیمان نبود
جاده صدا می زند از راه دور
رفتن از این شهر که آسان نبود
عشق تو آتش زده بر جان من
این دل من بی سر و سامان نبود
سنگ مزن بر دل دریایی ام
قصه ی ما قصه ی طوفان نبود
با که بگویم گل زیبای من
هیچ گلی جز تو به بستان نبود
خانه ی دل پر شده از درد و غم
یار دل آرا پی درمان نبود
محو تماشای نگاهش شدم
لحظه ی رفتن به دلم جان نبود
در تب و تاب غم او شد (رها)
نقطه ی اندوه که پایان نبود
فاطمه محمدی (رها)
https://eitaa.com/rahashali
شعر صد و چهل
قیمت عشق ،،،
از دوری تو این دل من هم گله مند است
مستی لبت چون شکر و حبه ی قند است
ای جان بنگر حال دل خسته ی من را
عمریست پریشانم و دل بی تو به بند است
بگذار به فریاد بگویم چه کشیدم
عمریست دلم بسته به گیسوی کمند است
ای یار دلم ،شاخه ی شیرین نباتم
آغوش گشا بر دل من بخت بلند است
من جان و دلم دادم و هی ناز خریدم
یک بار بگو قیمت این عشق به چند است
آن روز که دل چشم تو را دید نگارا
دیوانه ی زنجیری محتاج به پند است
فاطمه محمدی (رها)
https://eitaa.com/rahashali
شعر صدوچهل و یک
باد صبا ،،،
گوش کن باد صبا قصه ی پنهان مرا
گوش کن باد صبا نقطه ی پایان مرا
ببرش باد صبا حرف دل زخمی من
نزد آن نوگل زیبای گلستان مرا
تو برو باد صبا بوسه بزن بر رویش
روشنی بخش دلم آن مه تابان مرا
تو بگو باد صبا خسته ی این درد منم
نظری کن به عنایت دل ویران مرا
ببرش باد صبا نغمه ی دلتنگی من
که بخواند گل من قصه ی هجران مرا
تو برو باد صبا نزد دل آرام نشین
خبری آر از آن مونس و جانان مرا
تو بگو باد صبا شعر و غزلهایم مرد
غم تو سوخت چنان دفتر و دیوان مرا
تو بگو قلب (رها) در طپش دیدار است
یا رب امشب برسان مرغ غزلخوان مر
فاطمه محمدی ( رها)
https://eitaa.com/rahashali
شعر صدو چهل ودو
ابر بارانی ،،،
دلم را این چنین ویران تو کردی
مرا این گونه بی سامان تو کردی
به من از عاشقی گفتی نگارا
دل غم دیده را حیران تو کردی
شبیه باد پاییزی وزیدی
درخت زندگی عریان تو کردی
به تو دل داده بودم لیلی من
مرا مجنون سرگردان تو کردی
گرفتی حال خوبم را دریغا
پریشان خاطر دوران تو کردی
شبیه ابر باران زای پر درد
دو چشمان مرا گریان تو کردی
به آغوش تو عادت کرده بودم
سفر رفتی، مرا بی جان تو کردی
در امواج غم و ماتم نبودم
چو کشتی در دل طوفان تو کردی
زمستانی شدم از سردی تو
مرا چون فصل بی باران تو کردی
شبیه شیخ صنعان بودم اما
مرا این گونه بی ایمان تو کردی
دل دلواپس رسوای من را
میان غصه ها پنهان تو کردی
بهاران بودم و رنگ دلم سبز
خزان این باغ و این بستان تو کردی
(رها) بودم میان باغ گلها
اسیر و خسته ی زندان تو کردی
فاطمه محمدی (رها)
https://eitaa.com/rahashali