هدایت شده از شاعرانه
قصه ی عشق دلم با تو به پایان نرسید
خوب من زندگی ام بی تو به سامان نرسید
زخم دل بود و پریشانی و سرگردانی
دردهای دل من بی تو به درمان نرسید
بی تو ای روح غزل، شعر دل انگیز بهار
زندگی سخت شد و لحظه ی آسان نرسید
پیر کنعان شدم و چشم به راهت همه عمر
چشم من خون شد و آن یوسف کنعان نرسید
با رقیبان تو نشستی و ندیدی چه گذشت
بر کویر دل من قطره ی باران نرسید
قاصدک گرچه خبر داد ز راز دل تو
مژده ی وصل تو بر این تن بی جان نرسید
#فاطمه_محمدی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa