eitaa logo
خط رهبری
2.4هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
100 فایل
🔰«خط رهبری»: صفحه ویژه تولیدات مربوط به رهبر انقلاب در خبرگزاری #فارس ✔️ تبیینِ شخصیت، مواضع، مطالبات و نظام فکری حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 | روی پیشانی من همسر شهید نوشته شده بود ـ ۲ 🔹 در کل بازخوردها بد نبود اما خب گاهی وقت‌ها هم پیش می‌آمد که احساس می‌کردم به‌خاطر ترسیم یک ، به مذاق برخی افراد خوش نیامده و آن را نپسندیده‌اند.» همسر شهید در پاسخ به علت انتخاب عنوان «پاییز آمد» برای کتاب پاسخ داد: «عنوان کتاب هم پیشنهاد من بود و هم پیشنهاد نویسنده. اتفاقات زیادی ازجمله آشنایی من و احمد و شهادت ایشان در پاییز رخ داد. علاوه‌بر آن، من همیشه شعر پاییز آمد را برای احمد می‌خواندم. در میان عناوین مطرح‌شده، این اسم را بیشتر از بقیه پسندیدیم.» 🔸 در آخر از ایشان خواستیم تا برایمان از شهید خاطراتی نقل کنند. موسوی دو خاطره از شهید تعریف کرد: «شهید خاطرات مختلفی دارد اما من دو که در کتاب نیست را تعریف می‌کنم. شهید ما قبل از اینکه ما با هم ازدواج کنیم، دو انگشت نداشت. در قزوین این دو انگشت قطع شده بود و چون دیگر امکان پیوند وجود نداشت، احمد انگشت‌ها را در باغچه بیمارستان قزوین دفن کرده بود. ما هر وقت که از قزوین رد می‌شدیم برای آن دو انگشت فاتحه‌ای می‌خواند. من همیشه به این کارش می‌خندیدم و می‌گفتم چرا این کار را می‌کند. او هم پاسخ می‌داد که فلسفه دارد. فردای ایشان، برادرم در خواب می‌بیند که سه فرشته روی اجزای بدن شهید در حال قیمت گذاشتنند. به دست ایشان که می‌رسند، یکی از آن فرشته‌ها دو انگشت را سر جایش قرار می‌دهد و می‌گوید که دستش را کامل حساب کنید. برادر من در جریان فاتحه خواندن شهید برای انگشتان دستش نبود و من آن موقع منظور او را از «فلسفه دارد» متوجه شدم. انگار او می‌خواست با بدن کامل در حاضر شود.» 🔹 خاطره‌ دومی که همسر شهید تعریف کرد یک ماه بعد از ازدواج‌شان رخ داده بود: «یک ماه از ازدواج ما گذشته بود که یک روز احمد به من گفت، برایت خواستگار آمده. به او گفتم با من شوخی نکن و او پاسخ داد که شوخی نمی‌کنم. یکی از رزمنده‌هایی که خبر از ازدواج من و احمد نداشت، من را از او خواستگاری کرده بود. زمانی که می‌فهمد احمد همسر من است، بسیار ناراحت می‌شود و عذرخواهی می‌کند. حدود دو سال از این ماجرا ‌گذشت. یک روز که داشتم حیاط خانه را می‌شستم احمد گفت: «خواستگارت شهید شد.» همان لحظه یاد آن اتفاق افتادم. احمد می‌خواست با این حرفش به من بگوید که روی پیشانی من نوشته «همسر شهید». من دیدم که خیلی دارد پررویی می‌کند، شلنگ آب را به طرفش گرفتم. بچه‌ کوچک ما هم آنجا بود و فکر می‌کرد که ما داریم بازی می‌کنیم، آمد کنارش و خیس شد. جسد آن بنده‌ خدا بعد از شهادت احمد آمد. در مراسم ایشان کنار تابوت نشستم و ناخودآگاه بغضی گلویم را گرفت.» 🔸 فخرالسادات موسوی درباره‌ تقریظ رهبری بر کتاب «پاییز آمد» گفت: «من دو هفته پیش باخبر شدم که رهبر برای کتاب تقریظ نوشتند. بسیار خوشحال شدم از این جهت که رهبری داریم که ذائقه‌ ادبی دارد و اهل خواندن است. مهر تأیید ایشان بر کار ترکیبی من و جعفریان، احساس خیلی خوبی به من داد و احساس کردم کار درستی انجام داده‌ام.»/ منبع: فرهیختگان @rahbari_plus