فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اسلام از روز اول یک انقلاب بود
و باید به عنوان یک آیین انقلابی تا ابد بماند✅
📌مجتهدی که روحیه انقلابی ندارد؛ جامع الشرایط نیست!
سخنان #شهید_بهشتی در مجلس خبرگان قانون اساسی
┄☫↯
●➼ @rahe_beheshti
🔺سعید عزت اللهی:
دوست دارم رهبری را از نزدیک ببینم.
🇮🇷 @rahe_beheshti
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌📽 فکر کنید همه پولی که داریم تو #سوریه و #عراق خرج میکنیم رو بیاریم بدیم به مردم!!😉
❗️به نظرتون هر نفر چقدر گیرش میاد؟؟
به هر نفر 13هزارو 800
👈 این ویدئو رو #حتما_ببینید تا متوجه بشید بعضی رسانه ها چطور با #امنیت یک کشور بازی میکنند!!
و یک سری ساده لوح چطور باور...
#نشر_دهید
🆘 @Rahe_beheshti
✅فرق امام خمینی(ره) با امام خامنه ای این است که امام خمینی ، بهشتی داشت ، رجایی داشت، مطهری داشت ، مفتح داشت وخود رهبری از بازوهای امام بودند...
🔴اما رهبر معظم انقلاب چطور...
خودش باید به جای رجایی از مستضعفین دفاع کند خودش باید به جای مطهری مبانی را بیا کند،
خودش باید به جای مفتح با دانشگاهیان هم کلام شود،
خودش باید به جای بهشتی از گفتمان انقلاب دفاع کند...
🔸برای همین متهم می شود به جناحی بودن! ولی امام تا وقتی این افراد بودند نیازی به بیان مطالب جزئی نداشت...
✅کاش بتوانیم مطهری و رجایی و بهشتی امام خامنه ای باشیم کاش...
┄☫↯
●➼ @rahe_beheshti
راه بھشـتی 🇮🇷🇵🇸
ًًًًٍٍٍٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚ
❌📽 فکر کنید همه پولی که داریم تو #سوریه و #عراق خرج میکنیم رو بیاریم بدیم به مردم!!😉 ❗️به نظرتون هر
🔴جواب آن هایی که می گویند؛چرا به #حزب_الله لبنان کمک میکنید؟؟👆
🔵چرا کسی نمی پرسد، #آمریکای_جهانخوار دور ایران چکار میکند؟؟
#استراتژی_امنیتی
#نفوذ_شیطان_بزرگ
#آمریکای_جهانخوار
✅👉 @rahe_beheshti
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
👤استاد #رائفی_پور
🔰چرا رهبر جامعه نمیتواند مقابل اشتباهات ریاست جمهوری بایستد؟
📌جامعه باید آماده بشه تا رهبرجامعه بتونه تصمیم بگیره
✂️شب قدر .مشهد
🍃❤️↝ eitaa.com/Rahe_beheshti ↜
┗━━━
6VAR-1.jpg
19.7K
💠حاج اقا ماندگاری:
برا مسابقات والیبال و فوتبال ویدیوچک اومده👁🗨
دقیق کنترل میکنند توپ بیرون خط بوده یا داخل خط...👀
👈چرا کسی اونجا نمیگه که مقدس بازی در نیارید و سخت نگیرید،
✋ولی وقتی به احکام دین میرسیم و مثلا به خانمی میگیم موهات بیرونه میگه مقدس بازی در نیارید...😇
👁🗨⚽️↝ eitaa.com/Rahe_beheshti ↜
┗━━━
سـ☺ـلام خدمت اعضایی که وجودشون در کانال راه بهشتی به ما دلگرمی میده و قوت قلب ما هستن تا ما بتونیم با انرژی بیشتری خدمت کنیم.
براتون یه سوپرایز عالـ👌ـی داریم
از امشب قراره براتون ی داستان
شهدایی به نام 🌷از سوریه تا منا🌷 بذاریم.
داستان خیلی جذابی داره ان شاء الله هر شب دو قسمت از داستان رو در کانال قرار میدیم.
با ما همراه باشید🌷
@rahe_beheshti🌷
ًًًًًًًًًًًًٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚ☝️ حق الناس
فقط زدن جیب مردم نیستــ ...
گرفتن پاڪے چشم
و قلبـ مردان و نابودے
تعهد و عشق بین همسران💔
همه حق الناس هایےستــ
که به واسطه بےحجابی و دلبریهای
خــیابانے و مجازی برگردن ماستــ 😔💔
ًًًًًًًٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚ
❥کلیڪะٰٰٰٰٰٰٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪۪۪۪۪۪ٜٜٜٜٖٜٜٜٖٜٖٖٖٖٖٖٖ͜͡ @Rahe_beheshti
هدایت شده از أَلَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ
#کانال_راه_بهشتی
#رمان_از_سوریه_تا_منا
#قسمت_۱🌷
ــ ببخشید مهدیه خانوم!
"بسم ا... این دیگه کیه؟؟!!"
رویم را برگرداندم و با صالح مواجه شدم. سریع سرش را پایین انداخت لبخندی زد و گفت:
ــ سلام عرض شد
ــ سلام از ماست
ــ ببخشید میشه سلما رو صدا بزنید؟
ــ چشم الان بهش میگم بیاد
هنوز از صالح دور نشده بودم که...
ــ مهدیه خانوم؟
میخکوب شدم و به سمتش چرخیدم و بی صدا منتظر صحبت اش شدم. کمی پا به پا کرد و گفت:
ــ ببخشید سر پا نگهتون داشتم. سفری در پیش دارم خواستم ازتون حلالیت بطلبم. بالاخره ما همسایه هستیم و مطمئنا گاهی پیش اومده که حق همسایگی رو ادا نکردم البته بیشتر اون ماجرا...😥 منظورم اینه که... بهر حال ببخشید حلال کنید.😔
هنوز هم از او دل چرکین بودم😒 بدون اینکه جوابش را بدهم چادرم را جلو کشیدم و به داخل حسینیه رفتم که سلما را صدا بزنم. روز عرفه بود و همه ی اهل محل در حسینیه جمع شده بودیم برای خواندن دعا و نیایش.
ــ سلما... سلما...
ــ جانم مهدیه؟
ــ بیا برو ببین آقا داداشت چیکارت داره؟
سلما با اضطراب نگاهی به ساعت مچی اش انداخت و گفت:
ــ خدا مرگم بده دیر شد...
چادرش را دور خودش پیچاند و از بین خانم ها با گامهای بلندی خودش را به درب خروجی رساند
ــ سلما... سلماااا
ای بابا مفاتیحشو جا گذاشت. خواهر برادر خل شدن ها...
#ادامہ_دارد...
@rahe_beheshti🌷
هدایت شده از أَلَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ
#کانال_راه_بهشتی
#رمان_از_سوریه_تا_منا
#قسمت_۲🌷
مراسم تمام شده بود و به همراه پدر و مادرم راهی منزل شدیم. مفاتیح خودم و مفاتیح سنگین سلما در دستم بود و چادرم را شلخته روی سرم نگه داشته بودم.😒 داخل کوچه که پیچیدیم جمعیت اندکی را جلوی منزل پدر سلما دیدیم. صالح با لباس نظامی و کوله ی بزرگی که به دست داشت بی شباهت به رزمنده های فیلم های زمان جنگ نبود.😳
"این هنوز سربازی نرفته؟ پس چیکار کرده تا حالا؟"😒
هنوز حرف ذهنم تمام نشده بود که صالح به سمت ما آمد و با پدرم روبوسی کرد و پدر، گرم او را به آغوشش فشرد. متعجب به آنها خیره بودم که مادر هم با بغض با او صحبت کرد و در آخر گفت:
ــ مهدیه خانوم خدانگهدار. ان شاء الله که حلال کنید.✋
کوله را برداشت و با بغض شکسته ی سلما بدرقه شد و رفت... جمعیت اندک، صلواتی فرستادند و متفرق شدند. سلما به درب حیاط تکیه داد و قرآن را از سینی برداشت و سینی به دستش آویزان شد.😞 قرآن را به سینه گذاشت و بی صدا اشک ریخت. این بی تابی برایم غیر منطقی بود. به سمتش رفتم و تنها کافی بود او را صدا بزنم که بغضش بترکد و در آغوشم جای بگیرد. او را با خودم به داخل منزلشان بردم. پدرش هم همراه صالح رفته بود و سلما تنها مانده بود. مادرش چند سال پیش فوت شده بود و حالا می فهمیدم با این بغض و خانه ی خالی و سکوت سنگین، تحمل تنهایی برایش سخت بود.😖
ــ الهی قربونت برم سلما چرا اینجوری می کنی؟ آروم باش...
هق هق اش بیشتر شد و با من همراه شد.
ــ چقدر لوسی خب بر می گرده...😒
در سکوت فقط هق می زد.
سعی کردم سکوت کنم که آرام شود.
ــ خب... حالا بگو ببینم این لوس بازی چیه؟😏
ــ اگه بدونی صالح کجا رفته بهم حق میدی😢
و با گوشه ی روسری اش اشکش را پاک کرد و آهی کشید.
ــ ای بابا... انگار فقط داداش تو رفته سربازی😂
ــ کاش سربازی می رفت...😔
ــ کجا رفته خب؟!😕
ــ سوریه...😭
و دوباره هق زد و گریه ی بلندش تنم را لرزاند. اسم سوریه را که شنیدم وا رفتم
"پس بخاطر این بود که همش حلالیت می طلبید؟!"😶
#ادامہ_دارد...
@rahe_beheshti🌷
🔰 انقلاب، ریشهدار و آیندهدار است به شرط «صبر» و «تقوا»
🔻رهبر انقلاب، صبح امروز در دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین(ع):
🔹️«صبر» و «تقوا» موجب میشود دشمنان عنود با همهی کیدی که آماده کردهاند، در برابر شما هیچ غلطی نتوانند بکنند.
🔹️این برای همهی ملت است بهخصوص برای مسئولان و مدیران جامعهی اسلامی.
#صبر یعنی در میدان باقی ماندن، از میدان بیرون نرفتن؛ یعنی چشم به هدفهای دور دوختن.
🔹️اگر شما ایستادید، نسلهای آینده به قله دست خواهند یافت؛ آنها به قله میرسند اما ایستادگی و افتخار مال شماست. انقلاب، ریشهدار و آیندهدار است به شرط «صبر» و «تقوا».
🔺️اگر آن صبر و این #تقوا را شما #جوانان_عزیز و #مسئولان نظام و آحاد# مردم به کار ببندند، دشمن هیچ آزاری نمیتواند به شما برساند.
🔰 اگر ایران مقتدر نبود، یک دهم تلاش امروز دشمن کافی بود تا نظام محبوب را از ملت بگیرد
🔻رهبر انقلاب در دانشگاه امام حسین علیهالسلام:
🔹️معنی «اقتدار ملی» این نیست که پولهای کشور را به کشوری دیگر بدهید و اسلحه بخرید؛ این حماقت است. #اقتدار_ملی این نیست که کشوری از آن سر دنیا بیاید و برای حمایت از کشوری پایگاه بزند و خون ملتی را بمکد تا اقتدار خاندانی را حفظ کند. این اقتدار نیست، این ذلت است؛ اقتدار از #دل_ملت میجوشد.
🔹️بزرگترین دلیل برای اقتدار ملت ایران این است که ملت ایران پیش رفت و آمریکا نتوانست هیچ غلطی بکند.
🔺️اگر ملت، مقتدر و قوی نبود یکدهم این تلاش دشمن کافی بود تا این نظام محبوب را از ملت بگیرد. ۹۷/۴/۹
#بصیرت
#سخنرانی_حضرت_عشق❤
@rahe_beheshti🌷
سخنان مهم صبح امروز رهبر انقلاب در دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین(ع):
امام خامنه ای:
یک دلیل بر قدرت جمهوری اسلامی، ائتلافهایی است که آمریکا در منطقه تشکیل داده است. اگر آمریکا توانایی غلبه بر نظام اسلامی را داشت، احتیاج نداشت که با کشورهای روسیاه منطقه برای ایجاد #اغتشاش و ناآرامی و ناامنی در ایران ائتلاف کند.
🔹دشمنی آمریکا روزبهروز بیشتر شده و نفرت ملت هم از آمریکا روزبهروز بیشتر میشود.
🔹امروز برنامهی دشمن پس از مأیوس شدن از راههای دیگر، ایجاد شکاف بین نظام و ملت است؛ اما حماقت میکنند، نمیدانند که نظام، چیزی جز #ملت_ایران نیست.
🔹البته شش رئیسجمهور آمریکا قبل از این شخص هم این تلاشها را کردند و از میدان خارج شدند و به مقصود شیطانی خود نرسیدند.
🔺این #فشارهای_اقتصادی را وارد میکنند تا بتوانند ملت را از نظام جدا کنند؛ اما به حولوقوهی الهی ما پیوندمان را با ملت بیشتر خواهیم کرد و انسجام دشمنشکن خود را حفظ خواهیم کرد
🔹نسل جوان بداند که دشمن با استقلال، عزت و پیشرفت و حضور او در میدان علم و سیاست مخالف است؛ البته این را باید یقین داشت که [اقدامات او] نتیجهای نخواهد داشت بهشرطی که ملت، راه #ایستادگی و #صبر و #تقوا همراه با هوشیاری و تدبیر و انسجام ملی را ادامه دهد.
🔹بعضی میگویند «تسلیم بشویم تا موذیگری دشمن ادامه پیدا نکند»، اما نمیدانند هزینهی تسلیم شدن بهمراتب بیشتر از ایستادگی کردن است. ایستادگی کردن هزینههایی دارد اما دستاوردهای آن صدها برابرِ هزینهها فایده دارد.
🔺خداوند در قرآن میگوید که «سست نشوید و با دشمن سازش نکنید؛ خدای متعال برای شما کم نمیگذارد و پاداش شما را خواهد داد
#بصیرت
#سخنرانی_حضرت_عشق❤️
@rahe_beheshti🌷
راه بھشـتی 🇮🇷🇵🇸
ًًًًٍٍٍٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚ
#کانال_راه_بهشتی #رمان_از_سوریه_تا_منا #قسمت_۱🌷 ــ ببخشید مهدیه خانوم! "بسم ا... این دیگه کیه؟؟!!"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ًًًًًًًًًًًًًٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚ:
⛔️آدم هزار متر زیرخط فقر اقتصادی باشه
اما چند میلیمتر زیرخط فقر فرهنگی نباشه📛
🚷نادان در مرداب بیشتر دست و پا میزنه
برا دیده شدن
به امید نجات...😞
ًًًًًًًًًًًًًٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚ:
❥کلیڪะٰٰٰٰٰٰٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪۪۪۪۪۪ٜٜٜٜٖٜٜٜٖٜٖٖٖٖٖٖٖ͜͡ @Rahe_beheshti ❥ะٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴من نماینده مردم بی صدا هستم...
⚠️4️سال کشور دستشون بود که به این روز انداختن کشور رو...
#سید_ابراهیم_رئیسی💚
.
دیگه کار از کار گذشته...
همه دست در دست هم به یاری دولت...✌
↝ eitaa.com/Rahe_beheshti ↜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 اعتراف علی لاریجانی به صحت سخنان حجتالاسلام رئیسی پس از یکسال!
#نقدینگی
-چیزی که رئیسی در خشت خام میدید...
ملت بصیرت داشتن رئیسی💚 رو نداشت
↝ eitaa.com/Rahe_beheshti ↜
پاسخ ایران:
هیچ ملتی استفراغ خود را نمیخورد...
#منافقین
┄☫↯
●➼ @rahe_beheshti ↶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓آرشیو_کلیپ_قدیمی
✨ آیت الله خامنه ای:
راهپیمایی ها رو اینا به وجود میارن بار گرانی بر دوش این هاست
❥ کلیڪะٜ۪ @Rahe_beheshti ❥ะٜ۪
#کانال_راه_بهشتی
#رمان_از_سوریه_تا_منا
#قسمت_۳🌷
پدر سلما با شانه ای افتاده برگشت و من آنها را تنها گذاشتم.😔 حالم گرفته بود. نمی دانم چرا؟! اما مطمئنم بخاطر رفتن صالح نبود.😕 حسی به او نداشتم که از دوری اش بی تاب باشم اما همیشه نسبت به مدافعین حرم حس نگرانی و بی تابی داشتم. حتی برادر یکی از دوستانم که رفت تا روزی که دوباره بازگشت ختم صلوات گرفته بودم. تسبیح سفید و ساده ای که به دیوار اتاقم آویزان بود برداشتم. سال گذشته توی مزار شهدا همسر یکی از شهدای مدافع حرم آن را به من هدیه داده بود. تسبیح را بوسیدم و شروع کردم. "خدایا تا وقتی که برادر سلما برگرده هر روز 100 تا صلوات می فرستم نذر حضرت زینب. ان شاء الله صالح هم سالم برگرده. بخاطر سلما... "🙏
ما همسایه ی دیوار به دیوار بودیم و تازه یکسال است که به این محله آمده ایم. اوایل خیلی برایم تحمل محیط جدید سخت بود. از تمام دوستانم و بسیج محله مان دور شده بودم و آشنایی با بسیج اینجا نداشتم. پدر هم بخاطر اینکه ناراحت نباشم ماشینش را در اختیارم می گذاشت که به پایگاه بسیج محله ی قبلی بروم و با دوستانم دیداری تازه کنم. یادم می آید آن روز هم با عجله از منزل بیرون رفتم و یکراست به سمت ماشین پدر دویدم.🏃 هنوز درب خودرو را باز نکرده بودم که صالح با لحنی طلبکارانه و البته مودبانه گفت:
ــ ببخشید خواهرم اشتباهی نشده؟!
برگشتم و سرتاپایش را از نظر گذراندم. دستی به ریشش کشید و یقه اش را صاف کرد. سرش پایین بود و کمی هم اخم داشت.😠 چادرم را جلو کشیدم و مثل خودش طلبکارانه گفتم:
ــ مثلا چه اشتباهی؟😒
اشاره ای به ماشین پدر کرد و گفت:
ــ می خواید سوار ماشین من بشید؟😏
خیلی به غرورم برخورد "مگه احمقم؟ یعنی ماشین بابامو نمی شناسم؟"😡 بدون حرفی دکمه ی قفل را فشردم و پیروزمندانه درون خودرو جای گرفتم.😏 متعجب به من نگاه کرد و موبایلش زنگ خورد. آن روزها سلما را نمی شناختم. انگار سلما بود که با او تماس گرفته بود و گفته بود کار واجبی برایش پیش آمده و ماشین صالح را برده. بعدا که ماشین صالح رادیدم به او حق دادم اشتباه کند. ماشین او و پدر مثل سیبی بود که از وسط دو نیم شده بود. حتی نوشته ی یا حسین پشت شیشه ی عقب ماشین یک جور بود. تا مدتها ماشین خودش را عمدا پشت ماشین پدر پارک می کرد که من دلیل آن اشتباه را بفهمم و خوب می فهمیدم اما دلم هنوز هم از اشتباهش رنجور بود.💔
یادم می آید وقتی تماس سلما تمام شد خم شد و به شیشه زد. شیشه را پایین زدم و بدون اینکه به او نگاه کنم با اخم به جلو خیره شدم.😠 شرمنده بود و نمی دانست چه بگوید؟😰
ــ مَـ ... من... ببخشید... شرمنده تون شدم... اشتباهی رخ داده... حلال کنید خواهرم...😓
با حرص سوئیچ را چرخاندم و دنده را تنظیم کردم و گفتم:
ــ بهتره قبل از تهمت زدن از اتهام مطمئن بشید...😰
و ماشین را از جا کندم.
لبخند تلخی زدم و تسبیح را آویزان کردم.
#ادامہ_دارد...
@rahe_beheshti🌷
#کانال_راه_بهشتی
#رمان_از_سوریه_تا_منا
#قسمت_۴🌷
هفته ی اول سلما را تنها نگذاشتم. چند ماهی بود که پرونده بسیجم را به محله ی جدید انتقال داده بودم و فعالیتم را اینجا ادامه می دادم. دوستان جدید و خوبی پیدا کرده بودم اما سلما چیز دیگری بود.😍 مسئول بسیج بانوان بود و خیلی وقتها باهم می رفتیم و فعالیتها را سروسامان می دادیم. آن هفته سلما دل و دماغ کاری را نداشت فقط پای تلفن می نشست و منتظر تماس کوتاهی از صالح بود.😔 خیلی وقت ها پای درد دلش می نشستم و آرام و پنهانی با دلتنگی هایش اشک می ریختم. خیلی وقت ها توی اتاق صالح می نشستیم. البته به اصرار سلما.😅 معذب بودم اما نمی توانستم در برابر اصرار و دلتنگی سلما مقاومت کنم. یک هفته بود صالح تماس نگرفته بود و سلما نگران و مضطرب بود. توی اتاق صالح گریه می کرد و آرام و قرار نداشت.😭 اتاقش رنگ و بوی هنر می داد پر بود از عکس های هنری و ظرف های سفالی. یک گوشه هم چفیه ای را قاب کرده بود که با خط خوش روی آن نوشته شده بود
" ضامنم زینب است و نمی شوم مأیوس
بی قرارم از این همه شمارش معکوس "
دلم لرزید. نمی دانم چرا؟😕
سلما هم بی وقفه گریه می کرد و چفیه را از دیوار جدا کرد و صورتش را میان آن پوشاند و زجه می زد.
ــ یا حضرت زینب خودت ضامنش باش. صالح رو به خودت سپردم. تو رو به سر بریده ی برادرت امام حسین. تو رو به حق برادرت حضرت ابالفضل برادرمو از خطر حفظ کن...🙏
هر چه آرامش می کردم بی فایده بود فقط با او هق می زدم. صدای گریه ی من هم بلند شده بود. با شنیدن زنگ تلفن هر دو خفه شدیم. سلما افتان و خیزان به سمت گوشی تلفن توی اتاق صالح رفت و آن را بلند کرد. همین که طنین صدای صالح توی گوش سلما پیچید "یاحضرت زینب" بلندی گفت و قربان صدقه صالح رفت.
لبخند میهمان اشک روی گونه ام شد. از ته دلم خوشحال بودم و چفیه را از سلما گرفتم و دوباره آنرا وصل کردم.😊
#ادامہ_دارد...
@rahe_beheshti🌷