eitaa logo
کانون فرهنگی هنری راه آسمان شهرک مدرس
121 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
993 ویدیو
16 فایل
با سلام اصلی ترین دلیل راه اندازی کانال #راه_آسمان پیروی از رهنمودهای رهبر گرانقدر انقلاب،مبنی بر "آتش به اختیار بودن" است امیدواریم این مکان، هرچند مجازی در جهت رشد جنبه های فرهنگی جامعه موثر واقع گردد . ارتباط با ادمین: @abotorab74
مشاهده در ایتا
دانلود
■ ای بانی اشک و روضه های سقا ■ ای فاطمه ی دوّم بیت مولا ■ از دامن تو روح ادب را آموخت ■ آن تشنه ی بی دست کنار دریا 🏴 سالروز وفات حضرت ام البنین (سلام الله علیها) مادر گرامی حضرت عباس (علیه السلام) تسلیت باد #️⃣ #️⃣ join⤵️ 🆔@rahea3eman
کانون فرهنگی هنری راه آسمان شهرک مدرس
❣️﷽❣️ بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷#قسمت_چهل_پنج 💠يكي از آن‌ها گفت: شنيدم
❣️﷽❣️ بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷 💠جيره جنگي را گرفتيم و تجهيزات را بستيم. خودم را حسابي براي شهادت آماده كردم. من آرپي‌جي برداشتم و در كنار رفقايي كه مطمئن بودم شهيد مي‌شوند با تمام اين افراد قرار گرفتم. گفتم اگر پيش اين‌ها باشم بهتره. احتمالاً همگي با هم شهيد مي‌شويم. 🔻نيمه‌هاي شب، هنوز ستون نيروها حركت نكرده بود كه جواد محمدي خودش را به من رساند. او كارها را پيگيري مي‌كرد. سريع پيش من آمد و گفت: الآن داريم مي‌رويم براي عمليات، خيلي حساسيت منطقه بالاست. 💫او مي‌خواست من را از همراهي با نيروها منصرف كند. من هم به او گفتم: چند نفر از اين بچه‌ها به زودي شهيد مي‌شوند. از جمله بيشتر دوستاني كه با هم بوديم. من هم مي‌خواهم با آن‌ها باشم، بلكه به‌خاطر آن‌ها، ما هم توفيق داشته باشيم. 🍃دستور حركت صادر شد. من از ساعت‌ها قبل آماده بودم. سر ستون ايستاده بودم و با آمادگي كامل مي‌خواستم اولين نفر باشم كه پرواز مي‌كند. 🔅هنوز چند قدمي نرفته بوديم كه جوادمحمدي با موتور جلو آمد و مرا صدا كرد. خيلي جدي گفت: سوارشو، بايد از يك طرف ديگر، خط‌شكن محور باشي. بايد حرفش را قبول مي‌كردم. من هم خوشحال، سوار موتور جواد شدم. ده دقيقه‌اي رفتيم تا به يك تپه رسيديم. به من گفت: پياده شو. زود باش. 🌱بعد جواد داد زد سيديحيي بيا. سيديحيي سريع خودش را رساند و سوار موتور شد. من به جواد گفتم: اينجا كجاست، خط كجاست؟ نيروها كجايند؟ جواد هم گفت: اين آرپي‌جي را بگير، برو بالاي تپه. بچه‌ها تو را توجيه مي‌كنند. رفتم بالاي تپه و جواد با موتور برگشت! اين منطقه خيلي آرام بود. تعجب كردم! ⭕️از چند نفري كه در سنگر حضور داشتم پرسيدم: چه كار كنيم. خط دشمن كجاست؟ يكي از آن‌ها گفت: بگير بشين. اينجا خط پدافندي است. بايد فقط مراقب حركات دشمن باشيم. تازه فهميدم كه جوادمحمدي چه كرده! ✨روز بعد كه عمليات تمام شد، وقتي جوادمحمدي را ديدم، با عصبانيت گفتم: خدا بگم چي‌كارت بكنه، برا چي من رو بردي پشت خط؟! او هم لبخندي زد و گفت: تو فعلاً نبايد شهيد شوي. بايد براي مردم بگويي كه آن طرف چه خبر است. مردم معاد رو فراموش کرده‌اند. براي همين جايي تو را بردم كه از خط دور باشي. 🌀اما رفقاي ما آن شب به خط دشمن زدند. سجادمرادي و سيديحيي‌براتي كه سر ستون قرار گرفتند، اولين شهدا بودند، مدتي بعد مرتضي‌زارع، بعد شاهسنايي و عبدالمهدي‌کاظمي و... در طي مدت کوتاهي تمام رفقاي ما كه با هم بوديم، همگي پركشيدند و رفتند. درست همان‌طور كه قبلاً ديده بودم. جوادمحمدي هم بعدها به آن‌ها ملحق شد. 🔶بچه‌هاي اصفهان را به ايران منتقل كردند. من هم با دست خالي از ميان مدافعان حرم به ايران برگشتم. با حسرتي كه هنوز اعماق وجودم را آزار مي‌داد. 🖋ادامه دارد... #️⃣ #️⃣ #️⃣ join⤵️ 🆔@rahea3eman
⚫️انا الله و انا الله راجعون در گذشت جوان ناکام کربلائی فرشاد چراغلو فرزند کربلائی محمد چراغلو را تسلیت عرض نموده و از خداوند متعال علو درجات را برای این مرحوم خواستاریم. #️⃣ #️⃣ #️⃣ join⤵️ 🆔@rahea3eman
8.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
↑ جهت تعجیل در فرج ظهور آقاجانمان امام زمان (عج)قطب عالم امکان و رفع بلایا و گرفتاری ها هر شب رأس ساعت ۲۱ همه باهم را قرائت کنیم «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج» •• #️⃣ #️⃣ join⤵️ 🆔@rahea3eman🌹
🔅 پیامبر رحمت (صلى الله عليه و آله) فرمودند: 🔴 هر كس از شما منكرى ببيند بايد با دست و اگر نتوانست با زبان و اگر نتوانست با قلبش آن را تغيير دهد، كه پایين‏‌ترين درجه‌ی ايمان همين (تغيير قلبى) است. 📚 مستدرك الوسائل | جلد۱۲ | صفحه‌ی ۱۹۲ #️⃣ #️⃣ join⤵️ 🆔@rahea3eman
26.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بدون تعارف با محمد اجل لوئیان، پزشکی که سال هاست با همت او و همکارانش شنوایی به کودکان ناشنوا برگشته است 🔹درمانی که روزی مردم به خاطر انجام آن مجبور بودند به خارج از کشور سفر کنند. #️⃣ #️⃣ join⤵️ 🆔@rahea3eman
کانون فرهنگی هنری راه آسمان شهرک مدرس
❣️﷽❣️ بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷#قسمت_چهل_شش 💠جيره جنگي را گرفتيم و تجه
❣️﷽❣️ بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷 💠مدافعان وطن مدتي از ماجراي بيمارستان گذشت. پس از شهادت دوستان مدافع حرم، حال و روز من خيلي خراب بود. من تا نزديكي شهادت رفتم، اما خودم مي‌دانستم كه چرا شهادت را از دست دادم! 🔻به من گفته بودند كه هر نگاه حرام، حداقل شش ماه شهادت آنان كه عاشق شهادت هستند را عقب مي‌اندازد. روزي كه عازم سوريه بوديم، پرواز ما با پرواز آنتاليا همزمان بود! چند دختر جوان با لباس‌هايي بسيار زننده در مقابل من قرار گرفتند و ناخواسته نگاه من به آن‌ها افتاد. 💫بلند شدم و جاي خودم را تغيير دادم. هرچه مي‌خواستم حواس خودم را پرت كنم انگار نمي‌شد. اما ديگر دوستان من، در جايي قرار گرفتند كه هيچ نامحرمي در كنارشان نباشد. اين دختران دوباره در مقابلم قرار گرفتند. نمي‌دانم، شايد فكر كرده بودند من هم مسافر آنتاليا هستم. 🌀هرچه بود، گويي ايمان من آزمايش شد. گويي شيطان و يارانش آمده بودند تا به من ثابت كنند هنوز آماده نيستي. با اينكه در مقابل عشوه‌هاي آنان هيچ حرف و هيچ عكس‌العملي انجام ندادم، اما متأسفانه نمره قبولي از اين آزمون نگرفتم. 🔅در ميان دوستاني كه با هم در سوريه بوديم، چند نفر را مي‌شناختم كه آن‌ها را جزو شهدا ديدم. مي‌دانستم آن‌ها نيز شهيد خواهند شد. يكي از آن‌ها علي خادم بود. علي پسر ساده و دوست‌داشتني سپاه بود. آرام بود و با اخلاص. در فرودگاه جايي نشست كه هيچ كسي در مقابلش نباشد. تا يك وقت آلوده به نگاه حرام نشود. ✅در جريان شهادت رفقاي ما، علي هم مجروح شد، اما همراه با ما به ايران برگشت. من با خودم فكر مي‌كردم كه علي به‌زودي شهيد خواهد شد، اما چگونه و كجا؟! ⭕️يكي ديگر از رفقاي ما كه او را در جمع شهدا ديده بودم، اسماعيل كرمي بود. او در ايران بود و حتي در جمع مدافعان حرم حضور نداشت. اما من او را در جمع شهدايي كه بدون حساب و كتاب راهي بهشت مي‌شدند مشاهده كردم! 🍃من و اسماعيل، خيلي با هم دوست بوديم. يكي از روزهاي سال 1397 به ديدنم آمد. ساعتي با هم صحبت كرديم. او خداحافظي كرد و گفت: قرار است براي مأموريت به مناطق مرزي اعزام شود. رفقاي ما عازم سيستان‌وبلوچستان شدند. مسائل امنيتي در آن منطقه به‌گونه‌اي است كه دوستان پاسدار، براي مأموريت به آنجا اعزام مي‌شدند. 🔶 فرداي آن روز سراغ علي خادم را گرفتم. گفتند سيستان است. يكباره با خودم گفتم: نكند باب شهادت از آنجا براي او باز شود!؟ سريع با فرماندهي مكاتبه كردم و با اصرار، تقاضاي حضور در مرزهاي شرقي را داشتم. اما مجوز حضورم صادر نشد. مدتي گذشت. با رفقا در ارتباط بودم، اما نتوانستم آن‌ها را همراهي کنم. ❄️در يکي از روزهاي بهمن ۹۷ خبري پخش شد. خبر خيلي كوتاه بود. اما شوك بزرگي به من و تمام رفقا وارد كرد. يك انتحاري وهابي، خودش را به اتوبوس سپاه مي‌زند و ده‌ها رزمنده را كه مأموريتشان به پايان رسيده بود به شهادت مي‌رساند. سراغ رفقا را گرفتم. روز بعد ليست شهدا ارسال شد. علي‌خادم و اسماعيل‌كرمي هر دو در ميان شهدا بودند. 🖋ادامه دارد... #️⃣ #️⃣ #️⃣ join⤵️ 🆔@rahea3eman
🤲🏻 💎وَ لَا تُصَعَرِ خَدَّکَ لِلناَّسِ وَ لاتَمشِ فی الاَرضِ مرََحًا اِنَّ الله لایُحِبُّ کُلَّ مُختالِِ فَخُورِِ 🕋سوره لقمان، آیه ۱۸ ✨سعی کن تا میشه از خود تعریف نکنی و به کارات ننازی خدا سه بار در قرآن فرموده، از این‌جور کارا خوشم نمیاد! #️⃣ #️⃣ join⤵️ 🆔@rahea3eman