eitaa logo
شبڪه انتشار محتوای بصیرت افزایی فرهنگےسیاسی اجتماعی راه امین
204 دنبال‌کننده
22هزار عکس
10.3هزار ویدیو
1.1هزار فایل
فَاعْتَبِرُوايَاأُولِي الْأَبْصَار «مسیری برای وحدت و به هم رسیدن اندیشه ها» تبیین منویات امامین انقلاب اسلامی باحضور همیشه سبز سربازان مقابله باجنگ نرم در فضای مجازی 🗨️ما رو در ویراستی دنبال کنید https://virasty.com/raheamin https://splus.ir/raheamin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 میگفت دوست دارم مثل حضرت ابوالفضل(ع) سردر آغوش برادرم شهید شوم! ترکش سر و صورتش را مجروح کرده بود، برادرش سر او را در آغوش کشیده بود که شهیدشد! 🔰گفتم هاشم انگشترت را به من میدی! خندید و گفت نه!😳 اما چند روز دیگه خودت از دستم بیرون میاری!🤔 چند روز بعد شهید شده بود. برای دیدنش رفتم. چشمم افتاد به انگشتر, ان را یادگار ازهاشم برداشتم...😭 🍃🌷🍃 هاشم شیخی 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌷 حاج عبدالله عاشق بود. هر سال براي اين سه روز وقت مي گذاشت یک بار همکارانش گیر داده بودند اگر این سه روز را بمانی و به کارهای مردم برسی، بهتر نیست؟ گفته بود: شما یک هفته، ده روز مرخصی می گیرید به شمال مي روید براي تفريح، من هم سه روز مرخصی می گیرم تا با خدایم تنها باشم تا دست پر برگردم و کار مردم را راه بی اندازم. در حقیقت من می‌روم تا انرژی بگیرم و وقتی برگشتم بهتر و بیشتر به مردم خدمت كنم. 🌹🍃🌹 🌷🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 کانال گلزار شهدا: http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فرمانده تیپ الهادی(ع) که بود، تصمیم گرفت یک زائر سرا برای پرسنل تیپ در مشهد تهیه کند. چند نفر را فرستاد مشهد تا مکانی را انتخاب کنند. آنها تماس گرفتند چند جا را انتخاب کردیم. دوستانش می گفتند، یک واحد هشت خوابه را انتخاب کرد و گفت این خوب است چون مسیر رفت و آمد زائر ها راحت تر از بقیه است. وقتی می خواستیم آن را قولنامه کنیم، حاج عبدالله بیش از اندازه چانه می زد. فروشنده گفته بود: حاجی یک سؤال دارم، شما انقدر چانه می زنی نفعی به خودتان می رسد؟ گفت بود: به والله نه. اگر برای خودم بود اضافه بر آن چیزی هم روی آن می گذاشتم و به شما می دادم، اما این پول بیت المال                              است. فردای قیامت باید برای ریال ریال آن که مصرف     کرده ام جواب پس بدهم، باید از آن نگهداری کنم.           فروشنده هم به همین خاطر با قیمت پائین داده بود.. بی سر حاج عبدالله اسکندری 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
سر از پیکرش جدا افتاده بود...😔 برای اینکه خانواده بخصوص مادرش، ناراحت نشوند،یکی از بچه هاصورت احمد راشست موهایش را هم شانه زد، سر را جوری روی پیکر گذاشت تا جراحت مشخص نشود.😢 وقتی مادر جنازه پسرش را دید گفت مادر من که دوست داشتم تو مثل امام حسین بی سر شهید بشی!😔 دست زیر سر احمد برد تا صورتش را ببوسد که .... متوجه جدائی سرفرزندش شد. خطاب به احمد گفت: مادرم شیرم حلالت، من نیزخواستم همینطوری شهید بشوی" بعد گفت: "بفدای امام حسین، بفدای علی اکبر امام حسین، بفدای سر امام حسین«ع» احمد تدین 🌷🍃🌹🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
روز به دنیا آمد نامش رو از نام پر افتخار حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع) الهام گرفتیم . همیشه به او متذکر می شدم که باید آن بزرگواران را سرلوحه زندگی خودش قرار بده . از کودکی با استعداد بود و همیشه شاگرد ممتاز بود . به خاطر اخلاق اسلامی اش تشویق می شد . توی انتخاب دوستاش خیلی حسّاس بودم همیشه می گفت: خدایا چنان کن سرانجام کار، تو خشنود باشی و ما رستگار.🤲 و واقعا هم حاجتشو خدا برآورده کرد .👌 ﺗﻮﻱ ﻣﺠﻠﺲ اﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ع ﺭﺳﺘﮕﺎﺭ ﺷﺪ 🌹 ﺭﻫﭙﻮﻳﺎﻥ ﻭﺻﺎﻝ 🍃🌷🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 کانال گلزار شهدا: http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb در واتساپ https://chat.whatsapp.com/FOxgd1bun2J88glqKT6oVh یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
بچه ها علاقه خاصے به علے داشتند و او به «علی شفاعت» معروف بود. چون دوستانش به یقین میدانستند او شهید خواهد شد. ❤️ علی امام جماعت بود. پس از نماز با چشمانے پر از اشک رو به بچه ها گفت: بچه ها از فردا من امام جماعت شما نیستم. 😔 بچه ها گفتند: چرا؟ گفت: صبر کنید میفهمید. دعای کمیل را علے و مجتبی خواندند.📿 روز بعد به سوے میدان مین در اطراف سنگر رفتند. ساعت ۷ الے ۸ بود کھ صدای مهیبے بلند شد💥💥. علی و مجتبی را غرق در خون دیدیم. از چهره اش نور مےبارید.💔 🌷🌹🌷🌹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
🌷کنار سفره نشسته بودیم. توی ظرف جلو مرتضی یک تکه گوشت بزرگ بود. چشمم به مرتضی بود، تا این گوشت را دید بلند شد و بیرون رفت. بعد از غذا رفتم توی خطش و گفتم چرا گوشت را نخوردی؟ گفت خیلی دلم کشید. توی دلم گفتم شاید یکی دیگر هم توی دلش این گوشت را خواست و چشمش روی آن باشد. رفتم بیرون تا هم نفس خودم را تنبیه کنم، هم اگر کسی آن را می خواهد بخورد. 🌱🌹🌱 مرتضی اقلیدی نژاد 🌱🌹🌱🌹 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
آموز... 🌸سيزده سال بيشتر نداشت که قصد رفتن به جبهه کرد ولی به خاطر کمی سن قبولش نکردند. 💢دفعه دوم شناسنامه برادر بزرگترش را به سپاه برد و این سری او را پذیرفتند و فقط مانده بود رضایت نامه ما به خانه آمد .کنار من نشست و گفت : برای رفتن به جبهه نام مرا نوشته اند ولی شما این رضایت نامه را امضا کن. ✨گفتم: اجازه نمی دهم بروی برادرت که نیست تو بمان. ناراحت شد گریه کرد و گفت: من با 12 نفر از دوستانمان ثبت نام کردیم حالا اگر بروم جلو آنها خجالت می کشم و سرافکنده می شوم .آنقدر گریه کرد که من امضا کردم🥺 قرار بود آن جمع دوازده نفری ۴۵ روز بعد مرخصی بیایند همه آمدند اما او نیامد🥺 مانده بود تا ٧۵ روز دیگر😢 ١٢٠ روز بعد از اعزامش آسمانی شد و خبر شهادتش آمد.💔 🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 🦋--🍃─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─🍃-🦋
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
🔹کشاورز بود و زحمت‌کش. درس طلبگی میخواند و شیخ محمد صدایش می‌کردیم. 🔹همیشه لبخند به روی لب داشت. روی باغ خودش کار میکرد. وضع مالی‌اش خوب بود. اما ساده زندگی کردن را بیشتر دوست داشت و مالش را وقف امور خیریه می‌کرد. 🔹از نوجوانی وارد بسیج شد. به بسیج خیلی علاقه داشت. بیشتر وقتش را یا در باغش می‌گذراند یا در فعالیت‌های بسیج و اردوهای جهادی. پل دختر، سراوان، سیل شیراز و هر جایی که نیاز به کمک بود، پیدایش می‌شد. فرقی نمی‌کرد سیل باشد یا زلزله یا شرایط عادی. 🔹دو ماه پیش افتاد توی استخر ۱۵ متری باغش و نزدیک بود غرق بشود. می‌گفت:« در دلم توسل کردم به سیدالشهدا و گفتم آقا من را نجات بده. من می‌خواهم در راه شما شهید بشوم!» چند نفر رسیدند و نجاتش دادند. 🔹چندین بار سوریه رفت. تک‌تیرانداز بود. برای ۱۳ آذر هم بلیط سوریه داشت اما دو روز قبل از شهادتش به همسرش گفته بود:« من همین چند روز شهید می‌شوم و کار به سوریه نمی‌کشد.» حتی جای دفنش را به دوستانش نشان داده بود و گفته بود:« یا به سرم ضربه می‌خورد یا به قلبم!» همیشه پنج‌شنبه‌ها برای گشت بسیج می‌رفت کمک. توی اغتشاشات اخیر هم یگان امنیت بسیج بود. سه‌شنبه شب رفتند معالی آباد. خودش و دوستانش ۱۵ نفری می‌شدند. اغتشاش‌گران با شلوغ کاری به کناری کشاندن‌شان. نزدیک یک ساختمان مسکونی و با سنگ و آجر و کوکتل مولوتوف بهشان حمله کردند. همه مجروح شدند و شیخ محمد به سرش ضربه خورد و شهید شد. 🇮🇷🌹🇮🇷 طلبه جهادگر، محمد زارع مویدی 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb نشردهید
🌹🌹🌹🌹 عملیات کربلای 4 بود. به علت کمبود جا، 20 نفر از نیرو ها را به زور در یک سنگر 5 نفره جا داده بودیم. در این بین دیدم عبدالرضا خودش را گوشه ای جمع کرده و با چراغ قوه کوچکش در این محل کوچک زیارت عاشورا و دعای توسل می خواند. گفتم: «آقا رضا، در این جای تنگ و تاریک چه اجباری است خواندن زیارت عاشورا!» خندید و گفت: «سال های سال است که زیارت عاشورای من ترک نشده، حتی زمان هایی که در سینما بودم زیارت عاشورا را می خواندم!» 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﺑﺎﻧﺸﺮﻣﻂﺎﻟﺐ ﺷﻬﺪاﻱ اﺳﺘﺎﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻧﻤﺎﻳﻴﻢ
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
🌷🕊🍃 🌿اسمش افشین بود. گفت از این اسم خوشم نمی آید،سوسولیه! ترکیب هایی از اسم محمد و دوازده امام نوشت و ریخت داخل یک ظرف و قرعه انداخت. بار اول محمد هادی آمد، بار دوم و سوم هم. از آن روز نامش شد محمد هادی.🌹 🔹و چه زیبا مناجات می کرد: خدایا من خواهان شهادتم نه به این معنی که از زندگی کردن در دنیا خسته شده ام. خدا یا می خواهم گناهانم به وسیله رنج کشیدن در راه تو و دادن چند قطره خون ناقابلم به خاطر تو، پاک گردد. خدایا شاهد باش که از تمامی مظاهر دنیا بریدم تا بیشتر به تو نزدیک شوم و به تو بپیوندم. خدایا شاهد باش به عشق تو در مسیر تو حرکت کردم و اینک فقط پیوستن به تو را انتظار دارم.   http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
🌷شهید محمد اسلام نسب نقل می کرد، عملیات والفجر2 بود. قبل از حرکت برای گردان زیارت عاشورا می خواندم. دعا را به رسول دادم و گفتم ادامه بده... چند فراز را خواند تا رسید به این عبارت، اللّهُمَّ اجعَل مَحیایَ مَحیا محمد و آل محمد و مَماتی مَماتَ محمد و آل محمد (خدواندا زندگی و حیات ما را زندگی و حیات محمد و خاندانش قرار بده و مرگ ما را مرگ آنان قرار بده ) باز خواند و مَماتی مَماتَ محمد و آل محمد و تکرار کرد. شروع کرد به اشک ریختن و باز خواند و مَماتی مَماتَ محمد و آل محمد اشک می ریخت و این فراز را تکرار می کرد. گفتم رسول ادامه بده وقت نداریم. اما فقط اشک می ریخت و این فراز را می خواند و تکرار می کرد. دعا را از دستش گرفتم و خودم تمام کردم. به سمت منطقه عملیات حرکت کردیم. منطقه کوهستانی بود، رسول هم که از ناحیه ران مجروحیت داشت، با لنگیدن جلو نیروها حرکت می کرد. به جایی رسیدیم که مقداری آب بین سنگ ها یخ زده بود. رسول یخ را شکاند و شروع به گرفتن وضو کرد. گفتم چه وقت وضو گرفتن است. گفت می خواهم با وضو باشم! به خط درگیری رسیدیم. رسول با صدایی بلند نیروها را به حمله ترغیب می کرد که ناگهان صدایش خاموش شد... فهمیدم رسول شهید شد! 🌹🍃🌹 رسول گلبن حقیقی http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
💢رسول هفته ای دو روز روزه مستحبی می گرفت. روزهای دوشنبه به نیت سلامتی امام زمان و روزهای پنج شنبه به نیت سلامتی امام خمینی . بار ها شاهد بود بعد از نماز دست هایش را رو به آسمان می گرفت و می گفت: خدایا همه عمر مرا بگیر و به عمر امام اضافه کن. می گفتم این چه دعای است که می کنی؟ برای اینکه ما ناراحت نشویم می گفت: حالا که کنار شما زنده نشسته ام و خدا هم همین الان دعایم را مستجاب نمی کند! 💢قبل از عید نوروز به مرخصی آمده بود و مرا دلداری می داد. گفتم: ان شاءالله کی بر می گردی؟ گفت: هفت روز بعد از عید. دقیقاً هفت روز بعد از عید تشیع جنازه اش بود. بالای تابوتش نشستم. گفتم می خواهم صورت پسرم را ببوسم. گفتند شهید شما سر ندارد گفتم می خواهم دستش را بدنش را ببوسم. گفتند: شهید شما دست هم ندارد، فقط کمی از پایش باقی مانده! نشستم بالای تابوت و گفتم، پسرم شیرم حلالت. این پسر را که در راه خدا دادم با سر و گردن و دست و پا قربانی در راه خدا دادم. امیدوارم خداوند این قربانی را از من قبول کند. این شعار را بلند سر دادم، این گل پرپر من هدیه به رهبر من! عبدالرسول محمدپور 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
🔰 🌟کلاس اول دبیرستان بود. دو یا سه هفته ایی از مدرسه میگذشت، یک روز با چشمانی پر از اشک و چهره ای غمگین به خانه آمد. گفتم: مامان! راضیه جان چرا ناراحتی؟! گفت: مامان توی سرویس مدرسه راننده و بعضی از بچه ها نوار ترانه روشن میکنند و من اذیت میشوم. چندین بار به آنها تذکر دادم و خواهش کردم امام میگن تو دیگه شورشو در آوردی...! 💠یک روز یکی از بچه ها پرسید: راضیه تو چرا اصرار داری ترانه روشن نکنند؟! میگوید: گوشی که صدای حرام بشنود صدای امام زمانش را نمیشنود نمی شنود و چشمی که حرام ببیند توفیق دیدن امام زمان خود را پیدا نمیکند... 🌷شهیده راضیه کشاورز🌷 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
📡در ویراستی نیز با ما همراه شوید👇https://virasty.com/raheamin/1689062862423418039 🔹امر به معروف صحیح! 🔰حاج منصور فرمانده بسیج شیراز بود. به هر پایگاه مقدار رنگ و برس داد و گفت روی دیوارهای محلات شعارهایی در مورد حجاب بنویسید. هفته بعد همه مسئول پایگاه ها را خواست. حاجی با عصبانیت شروع کرد به گلایه . گفت: من به شما رنگ دادم که مثبت بنویسید، نه اینکه مردم توهین کنید و بد بنویسید! با تعجب گفتیم: حاجی مگر چی شده! با ناراحتی ادامه داد: دیدم فلان پایگاه، با کلیشه روی دیوار نوشته اند بی حجابی زن از بی غیرتی مرد است! بی حجابی دختر از بی عفتی مادر است! سرهایمان را زیر سنگینی نگاه حاجی پایین انداختیم. ادامه داد: این چه طرز امر به معروف است، این چه نحوه شعار نویسی است، چرا به مردم توهین می کنید. حداقل یه شعار در تشویق با حجاب ها می نوشتید! 🌷🌱 حاج منصور خادم صادق 🍃🌷🍃