#شهدای_حسینی
می گفت من از امام حسین(ع) طلب شهادت می کنم تا مثل علی اکبر و علی اصغرش شهید شوم. دوست دارم نه سر بر بدن داشته باشم,نه قبری داشته باشم و نه نشانی از من باشد!
چند شب گذشت. از خستگی گوشه سنگر خوابم برده بود که از صدای گریه جمشید از خواب پریدم.
می گفت یا امام حسین, مگه من چی کار کردم که من را نمی طلبی؟
با اشک التماس می کرد, من خوابم برد
تا نماز صبح هنوز صدای گریه جمشید می امد. اما چهره ای شاد و خوشحال داشت.
گفتم چی شد, خبریه؟
با خوشحالی گفت امروز به هدفم می رسم, اقا منو طلبیده!
گفت اقا, امام حسین را در خواب دیدم. گفت ناراحت نباش, امروز تو را می طلبم...
همون روز شهید شد و بدنش برنگشت ....
#شهید جمشید پایخوان ,
#شهدای فارس
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
♦️نقطه عطف حضور شهید رجایی در سازمان ملل به کنفرانس مطبوعاتی وی برمیگردد،را زمانی که رییس جمهور فقید ایران در برابر دوربین رسانههای جهان پای برهنه خود را روی میز گذاشت و گفت "من به مدت دو سال در زندانهای رژیم شاه معدوم، زندانی کارتر و آمریکا بودم. آثار شکنجه و سختیهایی که در زندان بر من روا شد، بعد از چهار سال هنوز بر بدنم نمایان است. من دو سال تمام ضربات شلاقهای کارتر را بر پای خود احساس کردم و این در حالی است که ما با گروگانها در جاسوسخانه، رفتاری کاملاً انسانی داریم. "
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
🔰مهدی ظل انوار میگفت : وقت هایی که به شیراز می روم دختر کوچکم را در آغوش می کشم، روی شانه هایم می گذارم و هر چی گفت انجام می دهم.
مادرش خیلی شاکی می شود، می گه بچه را لوس نکن، شما که نیستی من دیگه نمی تونم جواب گوی این بچه باشم!
من هم می گم خانم، من رفتنی ام. بچه ام یتیم می شه، خدایی نکرده می زنن تو سرش. بذار آن زمان یادش بیاد که بابایی هم داشته!
***
🔰حاج منصور شرط ازدواجش را ازدواج با همسر شهید و سادات گذاشت و گفته بود همسر شهید دو فرزند هم داشته باشد. وقتی خانواده شهید ظل انوار را بهش معرفی کردیم خیلی خوشحال شد و قبول کرد. یکی دو سال به خواستگاری می رفتیم تا حاج خانم قبول کرد.
یک روز حاج منصور را دیدم. از خوشحالی داشت در آسمان ها پرواز می کرد. گفتم: چی شده؟
گفت: امروز بچه های شهید، راضیه و مرضیه، به من گفتن"بابا "....
حاج منصور نگذاشت دختران شهید ظل انوار طعم یتیمی و بی پدری را بچشند و امانت دار خوبی بود ...
🔰✍ وحالا بعد از ۳۰ سال، شهید ظل انوار شرمنده ایم که دخترت را در شهر خودت کتک زدند و چادر از سرش کشیدند 😭
و حاج منصور شرمنده ایم که مثل تو نتوانستیم امانت های شهید مهدی را مراقبت کنیم ...😭
🔰هدیه به شهیدان مهدی ظل انوار وحاج منصور خادم صادق صلوات
🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
#ﺷﻬﻴﺪاﻣﺎﻡ_ﺭﺿﺎﻳﻲ اﺳﺘﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﻲ ﻛﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﺭﺕ اﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ(ع) ﺭﻓﺖ...
🏴🏴
شهید عبدالصمد فخار علاقه و عشق عجیبی به حضرت امام رضا (ع) داشت .
یکی از آرزوهای او این بود که پس از شهادت بدنش حول حرم مطهر ثامن الحجج طواف داده شود .
پس از شهادت شهید فخار، به علت اشتباهی که به خواست خداوند در تقسیم شهدا پیش آمده بود بدن مطهر او را به عنوان یکی از شهدای دیار خراسان به مشهد مقدس فرستادند، تنها زمانی این اشتباه کشف شد که طی سنت دیرینه او را به دور قبله دل و مزار امام طواف داده بودند .
بدن ﻣﻂﻬﺮ شهید, به مشهد رفت و پس اززیارت امام رضا (ع) به کازرون بازگشت و به خاک سپرده شد.
🏴🏴
#ﺷﻬﻴﺪاﻣﺎﻡ_ﺭﺿﺎﻳﻲ
#ﺷﻬﻴﺪ ﺻﻤﺪ ﻓﺨﺎﺭ🌹
#ﺷﻬﺪاﻱﻓﺎﺭﺱ . ﻛﺎﺯﺭﻭﻥ
#ﻳﺎﺩﺵ ﺑﺎ ﺻﻠﻮاﺕ
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
یکی از همرزمان شهید کدخدا می گﻓﺖ: در مقر لشكر با يكي از برادران بسيجي كنار ماشين گردان ايستاده بوديم و صحبت مي كرديم.
سيد محمد هم به جمع ما پيوست.
ميان صحبت ها، سيد محمد بدون جلب توجه سرش را پايين آورد و بي مقدمه دست بسيجي را كه به شيشه ي ماشين تكيه داده بود،بوسيد.
دوست ما خيلي ناراحت شد.
با ناراحتي گفت: «سيد چرا اين كار را كردي؟»
سيد خنديد و گفت:
«وقتي امام مي گويد:
«من دست بسيجي ها را مي بوسم، ما هم بايد اين كار را بكنيم،ما بايد پاي شما را ببوسيم."
🌹
#ﺷﻬﻴﺪﺳﻴﺪ ﻣﺤﻤﺪ ﻛﺪﺧﺪا
#ﺷﻬﺪاﻱ ﻓﺎﺭﺱ
#ﺳﺎﻟﺮﻭﺯﺗﻮﻟﺪ 🌸
🍃🌷🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
#سیره_شهدا
🌷کنار سفره نشسته بودیم. توی ظرف جلو مرتضی یک تکه گوشت بزرگ بود. چشمم به مرتضی بود، تا این گوشت را دید بلند شد و بیرون رفت. بعد از غذا رفتم توی خطش و گفتم چرا گوشت را نخوردی؟
گفت خیلی دلم کشید. توی دلم گفتم شاید یکی دیگر هم توی دلش این گوشت را خواست و چشمش روی آن باشد. رفتم بیرون تا هم نفس خودم را تنبیه کنم، هم اگر کسی آن را می خواهد بخورد.
🌱🌹🌱
#شهید مرتضی اقلیدی نژاد
#شهدای_فارس
🌱🌹🌱🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
⭐یادی از سردار شهید امان الله عباسی⭐
🌷2 دی ماه 61 بود، وقت نماز شد به اتفاق رضا انجوی، برای گرفتن وضو رفتیم. دستم را شسته بودم که خمپاره ای در 5 متری ما و یک متری برادر دیگری به زمین نشست، اما در کمال تعجب عمل نکرد...
هر کدام از تعجب چیزی گفتیم، آن برادر گفت:«دیدید معجزه شد!»
انجوی گفت: «امان رفته بودیما!»
من هم گفتم: خدا نخواست ما را بی وضو از این دنیا ببرد!
ناگهان خمپاره دوم در دو متری من به زمین نشست. خودم را روی زمین انداختم. احساس کردم سرم روی چیز گرمی است.دیدم یکی دیگر از بچه ها ترکش خمپاره به سرش نشسته. سرش را بلند کردم و گفتم:بابا بلند شو، تموم شد دیگه!
اما انگار صد سال بود که خوابیده است. ترکشی هم در پای راست من فرو رفته بود. ما به خمپاره نزدیک تر بودیم، اما خدا آنکس را عاشق شد که عاشقش بود!
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
⭐روایت هایی از سردار شهید امان الله عباسی⭐
🌷سال 63 از طریق بسیج اعزام شدم به پادگان شهید دست بالا. امان پرسان پرسان مرا پیدا کرد و گفت: «داداش بیا این مدت را پیش هم باشیم. »
خودش کارهایم را جفت و جور کرد و مرا با خود برد به منطقه ای که معروف بود به کله قندی. اسمش بود که با هم هستیم تو این سه ماه به ندرت می شد که با هم باشیم. مرتب در تکاپو بود، در این سه ماه اصلاً کسی در آن خط متوجه نشد که ما با هم برادریم.
بعد از سه ماه، وقت تسویه که شد، رفتم دنبال کار های تسویه حساب. پرسان پرسان سراغ کسی را گرفتم که باید حکم ترخیصم را امضا کند. مرا حواله دادند به امان. درست روز آخر بود که فهمیدم فرمانده منطقه ای که در آن خدمت می کردم، برادر خودم است و او یک بار نگفت فرمانده است!
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴وای بر امتی که از رهبر خود فاصله بگیرد
🔹 عالم عامل شهیدآیت الله دستغیب:
🔵 خدا لعنت کند هر عمامه سری را که از رهبری اطاعت نکند.رهبر یکی است، امام یکی است و نائب امام هم یکی است.تا زمانی که حسن (ع) امام بود حسین(ع) امام نبود. وای بر ملتی که از رهبر خود فاصله بگیرد.
🌕 مواظب باشید گرگ ها شما را از رهبر الهی جدا نکنند.شما را گروه گروه نکنند.شما را طعمه خودشان قرار ندهند.وسیله پیشرفت دشمن نشوید.شما الان در جبهه جنگید.در جبهه جنگ دینی هستید.
🛑 ۲۰ آذر سالروز شهادت شهید محراب آیت الله دستغیب را با ذکر صلوات گرامی میداریم.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهیددستغیب
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
🌷 ماه محرم امسال، ۱۴۰۱، با محمد آمدیم توی حسینه سیدالشهدا که با همت خودش ساخته شده بود. شب عاشورا بعد از سینهزنی گفتن نیرو کم داریم.محمد گفت: «من هستم»
منم گفتم: «حالا که منم اومدم بیضا، منم میمونم و کمک کنم»
تا صبح توی آشپزخانه کار کردیم. دمدمای سحر و بعد اذان صبح محمد گفت: «کاکام بیا کارت دارم»
قسمتی از زمین حسینیه را که قبلتر خودش وقف کرده بود با دست نشانم داد و گفت: «کاکام من اگه شهید شدم اینجا خاکم کنین»
بهش گفتم: « برای چی اینجا؟»
گفت: « دوست دارم بین سینهزنهای امام حسین باشم.»
دیگر حرفهایش را به شوخی نمیگرفتم، اما نمی دانستم آنقدر زود باید خواسته اش را اجابت کنم!
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
🔰 #سیره_شهدا #صدای_حرام
🌟کلاس اول دبیرستان بود. دو یا سه هفته ایی از مدرسه میگذشت، یک روز با چشمانی پر از اشک و چهره ای غمگین به خانه آمد. گفتم: مامان! راضیه جان چرا ناراحتی؟!
گفت: مامان توی سرویس مدرسه راننده و بعضی از بچه ها نوار ترانه روشن میکنند و من اذیت میشوم.
چندین بار به آنها تذکر دادم و خواهش کردم امام میگن تو دیگه شورشو در آوردی...!
💠یک روز یکی از بچه ها پرسید: راضیه تو چرا اصرار داری ترانه روشن نکنند؟! میگوید: گوشی که صدای حرام بشنود صدای امام زمانش را نمیشنود نمی شنود و چشمی که حرام ببیند توفیق دیدن امام زمان خود را پیدا نمیکند...
🌷شهیده راضیه کشاورز🌷
#شهدای_رهپویان_وصال
#شهدای_فارس
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#سیره_شهدا
📿حاج قاسم هر سال ایام ماه مبارک رمضان فرزندان شهید و خانواده ها شهدا رو دعوت میکرد،بیت الزهرا افطاری میداد،میامد صندلی پایین مینشست سخنرانی میکرد، چه صحبتای عمیق و قشنگی...،
سری اخر،وسط صحبتاش به سردار حسنی گفت دوربین هاش خاموش و جمع کنه، کلا با فیلمبرداری مشکل داشت،خوشش نمیامد، خودش هم پذیرایی میکرد، سفره میچید. کنار بچه ها مینشست،یه جمع باصفا و صمیمی بود،بعد افطاری میریختن سر حاجی گم میشد لابلای بچه ها☺️.
به پسرش و یک محافظش که همراهش بود، هم اخم کرده بود ،کاری به بچه های شهید نداشته باشند و بگذارند راحت باشند.🌹
راوی فرزند شهید شیخ شعاعی
#مردمیدان
#سرداردلها
#حاج_قاسم
🌷🌱🌷🌱
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد