فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 نماهنگ زیبای #اربعین در حسینیه معلی
دوباره بوی کربلا، دوباره حال و هوای اربعین🥺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای یار ولی خدا بودن، شهرت و موقعیت و طبقه اجتماعی شرط نیست...
خیلی از کسانیکه به چشم دیگران نمیان به چشم امام زمان عج میان...
منبر زیبای استاد عالی
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
❣#تلنگر
آدمها فکر میکنند که خوشبخت یا بدبخت آفریده شدهاند،
اما واقعیت این است که آدمها خوشبخت یا بدبخت "میشوند"؛
با دیدگاهی که دارند و مسیری که انتخاب میکنند.
یکی سنگ را مانع، و دیگری همان سنگ را سکویِ پرتاب میبیند، مسئله این است که تو دنیایت را از چه دریچهای میبینی و با چه انگیزهای آن را شکل میدهی!
جهان، محیطیست خنثی و خمیریست آمادهی شکلگیری، و هرکس، آمده تا دنیایِ خودش را داشته باشد و هرکس، مسئولِ آیندهای ست که با رفتار و باورهایش میسازد.
مهارت و پشتکار که نداشتند و تسلیم که شدند؛ بخت و اقبال را بهانه میکنند!
مشکل از جهان نیست...
مشکل از "جهان بینی"ِ آدم هاست
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
يقولُ اللّهُ عزّوجلّ: اشتَدَّ غَضَبي على مَن ظَلَمَ مَن لا يَجِدُ ناصِرا غَيرِي
خداوند عزّوجلّ مى فرمايد: خشم من بر آن كه به كسى ستم كند كه ياورى جز من ندارد، سخت است
📚بحارالأنوار ج75 ص311
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
میگفت:
دوست دارم شهادتم در حالی باشد که در سجده هستم.
در حال عکس گرفتن بودم که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانی به خاک گذاشته است. فکر کردم نماز می خواند؛ اما دیدم هوا کاملاَ روشن است و وقت نماز گذشته، همه تجهیزات نظامی را هم با خودش داشت.
جلو رفتم تا عکسی در همین حالت از او بگیرم. دستم را که روی کتف او گذاشتم، به پهلو افتاد. دیدم گلولهای از پشت به او اصابت کرده و به قلبش رسیده، آرام بود انگار در این دنیا دیگر کاری نداشت. صورتش را که دیدم زانوهایم سست شد به زمین نشستم، با خودم گفتم:
«این که یوسف شریف است.
شاید دلت گره خورد به شهید ابراهیم
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️داستان شفای بیماری میگرن توسط امام رضا علیه السلام
🎙استاد عالی
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
#داستان_آموزنده
🔆شفاى هفت حصبه اى
عبد صالح متقى مرحوم حاج مهدى هاشم سلاحى عليه الرحمه داستانى بدين مضمون نقل مى كند مرحوم سلاحى عليه الرحمه در ماه محرم تقريبا حدود بيست سال قبل كه مرض حصبه در شيراز شايع شده بود و كمتر خانه اى بود كه در آن مريض حصبه اى نباشد، يكروز فرمود:
در منزل جناب آقاى حاج عبدالرحيم سر افراز سلمه اللّه هفت نفر مبتلا به حصبه را خداوند به بركت حضرت سيد الشهداء علیه السلام شفا مرحمت فرمود و تفصيل آن را برايم بيان كرد. بعد از مدتى آقاى سرافراز را ملاقات كردم و قضيه واقعه را از ايشان پرسش نمودم و ازايشان مطابق آنچه مرحوم سلاحى بيان كرده بود تقاضا نمودم كه آن واقعه را به خط خودشان نوشته و براى اينجانب ارسال فرمايد و ايشان متن زير را برايم ارسال نموده تقريبا بيست سال قبل كه اغلب مردم مبتلا به مرض حصبه مى شدند در خانه حقير هفت نفر مبتلا به مرض حصبه در يك اطاق خوابيده بودند شب هفتم ماه محرم الحرام براى شركت در مجلس عزادارى مريضها را در خانه به حال خود گذاشتيم و ساعت 5 از شب گذشته با خاطرى پريشان به مجلس تعزيه دارى خودمان كه مؤسّس آن مرحوم حاج ملاعلى سيف عليه الرحمه بود رفتم موقع تعزيه دارى سينه زنى ، نوحه و مرثيه حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام قرائت شد پس از فراغت از تعزيه دارى واداء نماز صبح باعجله به منزل ميرفتم و درقلب خود شفاى هفت نفر مريض را به وسيله فرزند زهرا آقا امام حسين عليهماالسلام از خدا ميخواستم وقتى به منزل رسيدم ديدم بچه ها اطراف منقل آتش نشسته و مختصر نانى كه از روز قبل و شب باقيمانده است روى آتش گرم مى كنند و با اشتهاى كامل مشغول خوردن آن نانها هستند از ديدن اين منظره عصبانى شدم زيرا خوردن نان آن هم نانى كه از روز و شب گذشته باقى مانده براى مبتلا به مريض حصبه مضر است دختر بزرگم كه حالت عصبانيت مرا ديد گفت ما همه خوب شديم و از خواب برخواستيم و گرسنه ايم نان و چاى ميخوريم .
گفتم : خوردن نان براى مرض حصبه خوب نيست گفت پدر بنشين تا من خواب خودم را تعريف كنم و ماهمه خوب شده ايم گفتم خوابت رابگو گفت :
در خواب ديدم اطاق روشنى زيادى دارد، مردى آمد در اطاق ما و فرش سياهى در اين قسمت از اطاق پهن كرد و پهلوى درب اطاق با ادب ايستاد آن وقت پنج نفر با نهايت جلالت و بزرگوارى وارد شدند كه يك نفر آنها زن مجلله اى بود اول به طاقچه هاى اطاق به كتيبه ها كه به ديوار زده بود و اسم چهارده معصوم عليهم السلام را روى آنها نوشته بود خوب با دقت نگاه كردند پس از آن اطراف آن فرش سياه نشسته و قرآنهاى كوچكى از بغل بيرون آورده و قدرى خواندند پس از آن يك نفر از آنها شروع كرد به روضه حضرت قاسم علیه السلام به عربى خواندن و من از اسم حضرت قاسم كه مكرر مى گفتند فهميدم روضه حضرت قاسم علیه السلام را مى خوانند و همه شديدا گريه مى كردند و مخصوصا آن زن خيلى سوزناك گريه مى كرد و پس از آن در ظرفهاى كوچكى چيزى مثل قهوه همان مردى كه قبل از همه آمده بود آورد و جلو آنها گذشت .
من تعجب كردم كه اشخاصى با اين جلالت چرا پاهايشان برهنه است جلو رفتم و گفتم شما را به خدا قسم مى دهم كدام يك از شما حضرت على هستيد يكى از آنها جواب داد و فرمود: منم خيلى با محبت بود، گفتم شما را به خدا چرا پاهاى شما برهنه است پس با حالت گريه فرمود: ما اين ايام عزاداريم و پاى ما برهنه است ؛ فقط پاى آن زن در همان لباس سياه پوشيده بود گفتم ما بچه ها همه مريضيم مادر ماهم مريض است خاله ما هم مريض است آن وقت حضرت على علیه السلام از جاى خود برخواستند و دست مبارك را بر سر و صورت يك يك ما كشيدند و نشستند و فرمودند: خوب شديد. مگر مادرم . گفتم مادرم هم مريض است فرمودند: مادرت بايد برود از شنيدن اين حرف گريه كردم و التماس نمودم پس در اثر عجز و لابه من برخواستند دستى هم روى لحاف مادرم كشيدند آن وقت خواستند ازاطاق بيرون روند رو به من كرده و فرمودند بر شما باد به نماز كه تا شخص مژه چشمش بهم مى خورد بايد نماز بخواند تا درب كوچه عقب آنها رفتم ، ديدم مركبهاى سوارى كه براى آنان آورده اند روپوشهاى سياه دارد آنها رفتند و من برگشتم . در اين وقت از خواب بيدار شدم صداى اذان صبح را شنيدم دست بر دست خودم و برادرانم و خاله ام و مادرم گذاشتم ديدم هيچكدام تب نداريم همه برخاستيم و نماز صبح را خوانديم چون احساس گرسنگى زياد در خود مى كرديم لذا چايى درست كرده با نانى كه بود مشغول خوردن شديم تا شما بيائيد و تهيه صبحانه كنيد و بالجمله تمام هفت نفر سالم و احتياجى به دكتر و دوا پيدا نكردند.
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️آیا ثواب کسی که با پای پیاده به زیارت امام حسین(ع) می رود،بادیگران همسان است؟
👌پاسخ آیت الله #حسینی_قزوینی را بشنوید
✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ #امام_حسین
✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ #اربعین
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
#تلنگر
⁉️ #تاحالا_به_این_فکر_کردین؟
که امام زمان،گوش شنوای خدا هستن و حرف های ما قبل از اینکه به گوش مخاطبمون برسه ایشون میشنون؟! دفعه بعد که خواستی دروغ بگی یا حتی به شوخی به دوستت فحش بدی،به این فکر کن که امام زمان هم دارن میشنون...شاید جلوت رو گرفت.
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نوجوان من ۱۵ سالشه و از همه چی برگشته و ذهنش پر از شبهه است چیکار کنم؟
یک نکته به نوجوانان
یک نکته به والدین
🎙سید کاظم روحبخش
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا یه حرم
انشالله به زودی توی این مکان باشیم...💔
#اربعین
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
من در خانوادهای مذهبی و شیعه، در یکی از شهرهای سنی نشین شرق کشور به دنیا آمدم. از کودکی مهر اباعبدالله در دلم بود و نام هر دو پسرم را از نامهای ایشان انتخاب کردم. در همان شهر مشغول فعالیت و کارمند دولت شدم.
دلخوشی من و خانواده ام، سفر اربعین بود. با ماشین پراید، مسیر طولانی را طی میکردیم تا به مرز برسیم. تا اینکه سال قبل به این نتیجه رسیدیم که این ماشین دیگر به درد سفر نمی خورد.
لذا پیگیری کردم تا ماشین را عوض کنم. مبلغ زیادی نیاز بود.
به دنبال وام رفتم ولی هماهنگ نشد. به پیشنهاد یکی از دوستان تصمیم گرفتم امتیاز وام بخرم.
من اصلاً فکر نمیکردم خرید و فروش امتیاز وام اشکال داشته باشد و نمی دانستم، بنا به نظر بسیاری از علما، سودی که بابت وام دریافت میشود شبهه ربا را ایجاد میکند.
ابتدا امتیاز وام ازدواج یک نفر را خریدم و برخی مشکلات را برطرف کردم. برای دومین وام اقدام کردم تا ماشین را عوض کنم.
تمام کارها انجام شد و پرونده من به مرحله نهایی رسید. باز می گویم اصلاً فکر نمیکردم این کار اشکال داشته باشد. با خودم میگفتم دو طرف راضی هستند و...
شبی که کار وام انجام شد به خانه آمدم، بچهها خوابیده بودند، بعد از شام، من هنوز بیدار بودم و چشمانم باز بود که آن تجربه عجیب برایم پیش آمد. (گریه شدید راوی)
پرونده وام در دستم بود، اما احساس کردم در کاخ یزید و در میان دشمنان اهل بیت ایستادهام!
یک سینی گرد بزرگ را به دست من دادند. پارچه ای روی آن بود. احساس کردم داخل آن غذاست. همان لحظه صداهایی شنیدم. از اطراف آن محل، صدای یک دختر بچه می آمد که پدرش را صدا میزد!!
با خودم فکر کردم لابد این سینی غذا برای آن بچه است. حرکت کردم و رفتم و این سینی را به سمت صدا بردم.
یکباره در پشت آن کاخ، وارد یک خرابه شدم.(گریه شدید راوی) مردی قوی هیکل سینی را از من گرفت و آنچه داخل آن بود را به سمت بچه انداخت.
با دیدن این صحنه من فقط داد زدم: یا حسین.
زانوانم سست شد، نزدیک بود جان بدهم.
آنچه میدیدم باور کردنی نبود. من خرابه شام را با تمام جزئیات مشاهده کردم!
دو نفر پشت سر من بودند که آنها را نمیدیدم. اولی گفت او را برگردانیم، الان از دنیا میرود.
دیگری گفت: بگذار عاقبت کارش را ببیند و بداند اگر ادامه دهد چه بلایی سرش میآید...
آن شب در حالی که بیدار بودم، بی اختیار داد می زدم و با فریادهای یا حسین، تمام اهل خانه را بیدار کردم.
ادامه دارد...
نمیدانید آن شب بر من چه گذشت. اصلاً شرایط عادی نداشتم. فقط میخواستم گریه کنم. یعنی من چه عمل اشتباهی انجام داده بودم که در صف دشمنان امام حسین علیه السلام قرار گرفتم؟!
من که اینقدر ادعا داشتم عاشق مولا هستم و...
همان شب وقتی حالم بهتر شد، با یکی از دوستان روحانی تماس گرفتم و ماجرا را گفتم.
پرسید امروز چه کار کردی؟
قضیه وام را برایش توضیح دادم.
گفت: اشکال کار همین جاست. این مدل وام ها شبهه ربا دارد. حتی خرید و فروش وامهایی که برای ازدواج یا فرزندآوری است، بنا به نظر بسیاری از علما اشکال دارد.
خیلی تعجب کردم. گفتم همین فردا پرونده ام را باطل میکنم.
پس از چند ساعت که حالم بهتر شد، به خواب رفتم. نزدیک اذان صبح خودم را در محلی دیدم که بیشتر دوستان مومن من آنجا حضور داشتند.
یکباره احساس کردم آقا امام زمان عج در میان دوستان من هستند!
من ادعا داشتم که خیلی عاشق امام زمان عج الله هستم، اما آنجا خیلی بیتوجه به ایشان، میخواستم از آن جمع خارج شوم! گویی برایم مهم نبود که عمری به دنبال آقا بوده ام!
اما آقا متوجه من شدند و گفتند: فلانی کجا میروی؟
گفتم: میروم پول نزول کنم. (البته باورم نمیشود این حرف را زده باشم ولی گفتم!)
آقا فرمودند: نرو، وام قبلی را هم ما واسطه شدیم و بخشیده شدید. اما دیگر نرو.
بعد آقا به جوانی که در کنارش بود اشاره کرد و گفت: برو راضیش کن تا برگردد.
من می خواستم بروم که این جوان به سمت من آمد. چهره جذاب و نورانی او را قبلاً هم دیده بودم. هرچه جلوتر آمد مطمئن شدم خودش است. ابراهیم بود. شهید ابراهیم هادی.
وقتی به من نزدیک شد، از خواب پریدم. گریه امان من را بریده بود.
من از فردا دیگر سراغ بانک و اینگونه وامها نرفتم. هیچ حسابی جز حساب قرض الحسنه ندارم.
من یقین دارم فاصله حسینی شدن و یزیدی شدن به اندازه یک لقمه حلال یا حرام است. خدایا ما را کمک کن.
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 غواصی که داخل چاه زمزم رفت
🔹 جالبه بدونین سرچشمههای آب زمزم ۳ تاست که هرکدوم اسم خودشون رو دارن و به همین راحتی خشک نمیشن.
🔹 هیچوقت در طول این ۵ هزارسال این چاه خشک نشده، با اینکه سالانه کلی آب ازش برداشت میشه.
#غواصی #زمزم
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلشورهیِکربُبَلادارمحسینجونم . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنرانی کوتاه
سفارش حضرت زهرا (س) به سید مهدی قوام و زن بدکاره...
استاد محمد شجاعی
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 #درس_اخـــلاق
#کلیپ | #استاد_شجاعی
فقط با یک نیت در تمام خیرهای تاریخ تا آیندهی موعودش شریک شوید!
🎤 #سخنرانی
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻استاد عالی
🔻شیطان یک موجود خیالی نیست، یک موجود سمبلیک نیست، سپاه و لشکر دارد ...
🎤 #سخنرانی
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
✨﷽✨
✅به تو هم برمیخوره
🔹 اگر یک نفر را ده بار صدا بزنی و او جواب شما را ندهد چه حالی پیدا میکنی؟
🔸 حالا اگر شما کسی را صدا بزنی توقع داری او چگونه جوابت را بدهد؟
🔹 آیا اذان، صدا زدن خدا نیست که ما را دعوت به گفتگو میکند؟
🔸 آیا به اندازهای که صبح هنگام خروج از منزل به سر و وضع خودت میرسی، به همان اندازه نیز برای نماز صبحت وقت میگذاری؟
🔹 آیا برخی خانم ها به اندازهای که برای سالاد درست کردن وقت و دقت به خرج میدهند برای نمازشان نیز این وقت و دقت را میگذارند؟
🔸 آیا درست است که فقط هر وقت، مشکلی پیش آمد خدا را صدا بزنیم؟
🔹 نظر شما درباره کسی که فقط وقتی به تو زنگ می زند، که به تو احتیاج دارد، چیست؟
📚 پر پرواز ص 104
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️پروفسور زن فرانسوی که در مسیر #پیادهروی_اربعین دفن شده است
🔹 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA