eitaa logo
🦋 "راه روشن" 🦋
378 دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
3.5هزار ویدیو
119 فایل
اگر جهاد تبیین بدرستی صورت نگیرد، دنیامداران حتّی دین را هم وسیله‌ی هوسرانی خودشان قرار خواهند داد. کانال #راه_روشن را به دوستان خود معرفی کنید ارتباط با ادمین: 09210876421 @V_sh655
مشاهده در ایتا
دانلود
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ 🍲 😋 ▫️ریواس ۵۰۰ گرم ▫️سینه مرغ ۴ تکه ▫️پیاز ۲ عدد ▫️جعفری ۲۰۰ گرم ▫️نعنا خشک ۲ قاشق غذاخوری ▫️نمک و فلفل به مقدار لازم 🔸ریواس را بشویید و پوست نازک روی ساقه های ریواس را جدا کنید و به تکه‌های مساوی خرد کنید؛ ۱ عدد پیاز را خرد کنید و همراه با تکه‌های مرغ، ۴ لیوان آب و مقداری نمک و فلفل داخل قابلمه‌ای بریزید، قابلمه را روی حرارت ملایم قرار دهید و به مدت ۱ ساعت اجازه دهید مرغ بپزد. جعفری را بشویید و ریز خرد کنید، ۱ پیاز باقی مانده را در مقداری روغن تفت دهید تا نرم شود، جعفری خرد شده و نعنا خشک را به پیاز اضافه کنید و چند دقیقه تفت دهید سپس به مرغ در حال پخت اضافه کنید و ۱ ساعت دیگر اجازه دهید خورش بجوشد. پس از پخت خورش ریواس‌های خرد شده را اضافه کنید، نمک و فلفل را اندازه کنید و ۱۵ دقیقه دیگر اجازه دهید خورش به آرامی بجوشد و جا بیفتد سپس همراه با برنج خورش ریواس را سرو کنید. 📤فوروارد یادتون نره 🍔👇 ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ نشونه‌های واضحی که میگه خوب کار نمیکنه: 👈صورتتون زرد شده 👈همش خسته اید 👈شکمتون ورم کرده 👈بی دلیل دارید وزن کم میکنید 👈پوستتون خشک شده 👈رنگ ادرارتون پررنگ شده 👈پشت گردنتون همش میخاره ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ 📛 یا ؟ انتخاب با شماست! ✨حتی حذف یک وعده صبحانه در طول هفته، خطر ابتلا به دیابت را ۲۰% افزایش داده و می‌تواند شما را دچار چاقی، بیماری‌های قلبی و یا سکته کند. ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ #حلیمه تو همین لحظه که دلگیرم ازت از همیشه به تو وابسته‌ترم ... #قسمت_چهاردهم تازه
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ تو همین لحظه که دلگیرم ازت از همیشه به تو وابسته‌ترم ... با اتفاقی که افتاده بود، دیگه حتی لحظه ای جایز نبود که اونجا بمونم.😔 باید هر چه سریعتر جابجا میشدم. به خانوم ها آدرس محل جدید رو دادم و گفتم تا چند روز دیگه خبرتون میکنم.😞😞 رفتیم بنگاه.  مالک اومده بود. گفتم میشه قرار تحویل ملک رو زودتر بگذاریم.🥺 صاحب ملک که مرد میانسال و خوش اخلاقی بود خندید و گفت خانوم هنوز قرار داد رو تنظیم نکرده ؟!🤗 یه کم واسه این عجول بودن شرمنده شدم، 😰 خالم دخالت کرد و گفت: آقای ذوالقدر ما به دلایلی مجبوریم ملک قبلی رو زودتر تحویل بدیم و خب تعدادی دستگاه و میز کار هست که باید جابجا کنیم. 🤔آقای ذوالقدر یه کم فکر کرد و گفت با مسوولیت خودتون و هماهنگی با مستاجر قبلی (البته پسر خوبیه مشکلی پیش نمیاد) احتمالا میشه وسیله هاتون رو گوشه ای بگذارین تا کارگاه کاملا تخلیه و تحویلتون بشه. 🤔 خالم گفت این لطف بزرگیه و مشکل ما رو حل می کنه.😌  من که هنوز به اعصابم مسلط نبودم ترجیح دادم چیزی نگم و همه چیز رو بسپرم به خاله. قرارداد امضا شد و وقت اسباب کشی بود.🥺 با آقای ذوالقدر رفتیم دم ساختمونش تا با اون هماهنگ کنه.🙄   اسمش چی بود یعنی؟! 🤔بازم با همون لبخند گیرا اومد جلوی در.☺️ تا دیدمش دلم هرری ریخت.😍 اما در عین حال به آرامش و تسکین قابل قبولی هم دچار شدم. ..☺️ ذوالقدر بهش گفت: پسرم خانم پدیدار می خوان که اسبابشون رو امروز بیارن.  موردی نداره؟ 🤔گفت اما من هنوز چند روز دیگه کار دارم.  ذوالقدر ادامه داد می دونم عمو جان!🙄 آیییی چرا اسمش رو نمی گفت!!! همش پسرم و عمو جان و مگه اسم نداره این بنده خدا!!!!🤔🙄 خلاصه توافق شد تا ما هم یه گوشه از حیاط وسیله هامون رو بگذاریم. جابجابی وسیله ها که تموم شد، از خستگی رمق نداشتیم. 😰🥵 کنار شون نشستیم رو زمین تا نفسی بگیریم و بریم که با یه پارچ شربت آبلیمو اومد پیشمون.😍 “خسته نباشید! گلوتون رو تازه کنید. آبلیموی خونگیه. ”😍😌 خالم سینی رو گرفت و تشکر کرد و گفت پسرم راضی به زحمت نبودیم.😌 خیلی مودبانه گفت: رحمته و ازمون خواست اگه چیزی لازم داشتیم بگیم.😍 سعی کردم از فرصت پیش اومده استفاده کنم و یه سوال بپرسم.🤭   اما همین که گفتم “ببخشید”  قلبم از داشت مثل گلوله از گلوم میزد بیرون. 💗💗 با خودم گفتم حالاچه کاری بود جلوی خاله!😯  الان سوتی میشه! 😐 اما دیگه پشیمونی فایده نداشت. 🤭 باید یه چیزی می پرسیدم .🤔 گفتم: آقای … گفت بردیا هستم.😍😇 گفتم آقای بردیا اینجا رو چند وقته دارین اداره می کنین.🙃 مکثی کرد و گفت …. پنج شش سالی میشه! 🙂 عمو جان بهم لطف داشتن و اینجا رو مدت زیادی در اختیارم گذاشته بودن اما حالا دیگه وقتش رسیده بود که برم……😍😌 بردیا برادر زاده ی ذوالقدر بود!  تحصیل کرده تو فرنگ!  و تو این شهر کوچیک یه کارگاه داشت!😌😇 سوالهام تمومی نداشتن….😉 همینطور که خیره به آسمون نگاه میکردم تو جام غلطی زدم و آرزو کردم کاش بیشتر ازش میدونستم…🤩 اما اصلا چرا نسبت به این غریبه انقدر کنجکاو بودم.🤩 اون تو چند روز آینده می رفت و ….🥺 کاش میشد نره!🥺 کاش می شد اونجا باهم کار می کردیم!🥺 اییی حلیمه! 🙄چت شده! 😳 فردا روز سختیه!😥  بگیر بخواب!!!!😴 ... ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ #ولایت قسمت ۴۶ ✅ آدمی که #سالم باشه وقتی به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم میرس
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ قسمت ۴۷ 🔷 از ابن عباس پرسیدن زمان پیامبر رو چطور میشناختید؟ 🔰 گفت: توسط محبت یا بغض به علی ابن ابی طالب علیه السلام....👌 🌼 چرا اهل بیت انقدر تاکید میکنن برای اینکه مردم رو به سمت خودشون بکشونن؟ اینکه آدم مدام توسل کنه و زیارت بره و...؟ 🕌❓❓🤔 👈 برای اینکه کار رو برامون آسون کنن💞 دیگه رنجی نمیمونه.... در بلا هم میچشم لذّات او ماتِ اویم، ماتِ اویم، ماتِ او...... 🌺 امام صادق علیه السلام فرمودن «حتی یه نفر از شهدای کربلا دردِ زخم هم احساس نکرد...» ✅ ولایت زندگی انسان رو آسون میکنه..... شهدای کربلا پرواز میکردن و میرفتن💖🕊 ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ بر بال حکمت ۶۰ نهج‌البلاغه اهمیت کنترل زبان ... امام على عليه السلام : اللِّسانُ س
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ بر بال حکمت ۶۱ نهج‌البلاغه در وصف زنان... شيرينى آزار زن وَ قَالَ عَلَيهِ السِّلَامُ ألْمَرْأَةُ عَقْرَبٌ حُلْوَةُ آللَّبْسَةِ. امام (عليه السلام) مى فرمايد: زن عقربى است که نيش او شيرين است ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ 🎥 روزمان را با آغاز کنیم/ ترتیل ۵۵۹ قرآن کریم ( آیات ۶ تا ۱۲ سوره مبارکه طلاق ) 🍃🌹🍃 🌺 در وصیت پیامبر (صلی‌الله علیه وآله) به امام علی (علیه السلام) آمده است: «وَعَلَیکَ بِتِلاوَةِالقُرآنِ عَلی کُلِّ حالٍ» یاعلی! برتو باد که در همه حال قرآن تلاوت کنی. 📚 اصول کافی ۷/۷۹ 🎙 استاد پرهیزگار ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ 🔅 : ✍️ ما مِن بَلِيّةٍ إلاّ و للّه ِ فيها نِعمَةٌ تُحيطُ بِها 💠 هيچ گرفتارى و بلايى نيست مگر آن كه نعمتى از خداوند آن را در ميان گرفته است. 📚 بحار الأنوار: ۷۸/۳۷۴/۳۴. ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ 🔅 ✍ بخشش مال همچون هرس‌کردن درخت است 🔹مردی خسیس تمام دارایی‌اش را فروخت و طلا خرید. 🔸او طلاها را در گودالی در حیاط خانه‌اش پنهان کرد و هر روز به طلاها سر می‌زد و آن‌ها را زیر و رو می‌کرد. 🔹تکرار هر روزه این کار یکی از همسایگانش را مشکوک کرد. همسایه، یک روز مخفیانه به گودال رفت و طلاها را برداشت. 🔸روز بعد مرد خسیس به گودال سر زد. اما طلاهایش را نیافت. شروع به شیون‌وزاری کرد و مدام به سر و صورتش می‌زد. 🔹رهگذری او را دید و پرسید: چه اتفاقی افتاده است؟ 🔸مرد حکایت طلاها را بازگو کرد. 🔹رهگذر گفت: این که ناراحتی ندارد. سنگی در گودال بگذار و فکر کن که شمش طلاست. تو که از آن استفاده نمی‌کنی، سنگ و طلا چه فرقی برایت دارد؟ 🔸ارزش هر چیزی در داشتن آن نیست. بلکه در استفاده از آن است. اگر خداوند به زندگی شما برکتی داده و شرایط مناسبی دارید، پس به فکر دیگران نیز باشید. 🔹بخشش مال همچون هرس‌کردن درخت است. پول با بخشش زیادتر و زیادتر می‌شود. 🔸دارایی شما حساب بانکی‌تان نیست. دارایی شما آن مقدار از ثروت و داشته‌هایی است که برای یاری دیگران به گردش درمی‌آورید. ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ 💫🌺 خواص سوره| سوره مبارکه صافات 💠 زیاد شدن رزق و‌ روزی ✔️ به تجربه ثابت شده خواندن سوره "صافات" در هر جمعه‌‌ اثر عجیبی در ازدیاد روزی دارد. این مطلب در روایات متعدد ذکر شده است: 💚 امام صادق علیه‌السلام: ✍ کسی که در هر روز جمعه سوره "صافات" را بخواند همیشه از هر آسیبی محفوظ‌ است هر بلایی در دنیا از او دور می گردد، رزقش در دنیا به وسیع‌ترین حالت خود می‌رسد و خدا او‌ را در مال، فرزند و بدنش از ناحیه شیطان رانده شده و دشمن سرکش گرفتار نمی‌سازد. 📚 مستدرک سفینة البحار جلد۸، صفحه۴۷۴ ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ 💫🌺 نتیجه خدمت به 💠 یکی از خیرین زمان، به نام حاج محمد علی فشندی تهرانی نقل کرد: ✍ نزدیک به سی سال قبل، برای زیارت اربعین عازم کربلا شدیم. موقعی بود که برای هر نفر جهت گذرنامه چهارصد تومان می‌گرفتند، بعد از گرفتن گذرنامه، خانواده گفت من هم می‌آیم، ناراحت شدم که چرا قبلاً نگفته بود، خلاصه بدون گذرنامه حرکت نمودیم. جمعیت ما پانزده نفر بود. چهار مرد و یازده زن و یک علویه (خانمی از سادات) که خویشاوندی با دو نفر از همراهان داشت. سن آن خانم علویه، ۱۰۵ سال بود. خیلی به زحمت او را حرکت دادیم. علی‌رغم نداشتن گذرنامه، به آسانی خانواده را از مرز ایران و عراق گذراندیم و به کربلا مشرف شدیم. قبل از اربعین و بعد از اربعین، به نجف‌اشرف رفتیم و بعد از ۱۷ ربیع‌الاول قصد کاظمین و سامرا نمودیم. 🔹 آن دو نفر مرد که از خویشان آن علویه بودند از بردن علویه ناراحت بودند و می‌گفتند: ✍ او را در نجف می‌گذاریم تا به کاظمین رفته و برگردیم. 🔹 من گفتم: ✍ زحمت این علویه با من است. حرکت نمودیم. در ایستگاه قطار کاظمین برای سامرا، جمعیت بسیار بود و همه در انتظار آمدن ترن بودند. با این جمعیت تهیه بلیط بسیار مشکل بود. ✨ ناگاه سید عربی که شال سبزی به کمر بسته بود نزد ما آمد و گفت: ✍ حاج محمدعلی! سلام‌علیکم! شما پانزده نفر هستید؟ 🔹 گفتم: بله ✨ فرمود: ✍ شما اینجا باشید؛ این پانزده بلیط را بگیرید، من می‌روم بغداد، بعد از نیم ساعت با قطار برمی‌گردم، یک اطاق دربست برای شما نگاه می‌دارم. شما از جای خود حرکت نکنید. 🚂 قطار از کرکوک آمد و سید سوار شد و رفت. بعد از نیم ساعت قطار آمد، جمعیت هجوم آوردند، رفقا خواستند بروند؛ من مانع شدم. قدری ناراحت شدند. آن سید آمد و ما را سوار قطار نمود. یک اطاق دربست برایمان گرفته بود. ✨ تا وارد سامرا شدیم، آن آقا سید گفت: ✍ شما را می‌برم منزل سیدعباس خادم. 🔹 من رفتم نزد سیدعباس گفتم: ✍ ما پانزده نفر هستیم و دو اطاق می‌خواهیم و شش روز هم اینجا هستیم چه مقدار به شما بدهم‌؟ ▫️ گفت: ✍ یک آقا سیدی کرایهٔ شش روز شما را داد؛ با تمام مخارج خوراک و زیارتنامه خوان، قرار شد روزی دو مرتبه هم شما را ببرم سرداب و حرم. 🔹 گفتم: سید کجاست‌؟ ▫️ گفت: ✍ الآن از پله‌های عمارت پایین رفت. هرچند دنبالش رفتیم او را ندیدیم. 🔹 گفتم: از ما طلب دارد. پانزده بلیط برای ما خریداری نموده. ▫️ گفت: من نمی‌دانم! تمام مخارج شما را هم داد. خلاصه بعد از شش روز آمدیم کربلا و نزد مرحوم آقا میرزا مهدی شیرازی رفتم. جریان را گفتم و سؤال نمودم راجع به بدهی نسبت به سید. 🔺مرحوم میرزا مهدی گفت: ✍ همراه شما کسی از سادات هست‌؟ 🔹 گفتم: بله، یک علویه است. 🔺 فرمود: ✍ او علیه السلام بوده و شما را مهمان فرموده. حقیر (شهید دستغیب) گوید: ✍ و محتمل است که یکی از رجال‌الغیب یا ابدال که ملازم خدمت (در خدمت) آن حضرتند، بوده است. 📚 داستانهای شگفت، شهید دستغیب، ج ۱، ص ۲۴۵ ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─