eitaa logo
راهِ صواب
503 دنبال‌کننده
18 عکس
13 ویدیو
5 فایل
ا❁﷽❁ا این کانال به منظور نشر پاره‌ای از معارف دین با نهایت سعی در دقت و وثاقتِ نسبتِ مطالب به اولیاء دین راه‌اندازی گردید. در تلگرام: https://t.me/rahe_savab ارتباط با مدیر: @rahe_savab
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 شخصیت‌شناسی (۱۱) 📌 مردان علم در میدان عمل (۳) 🔹 اين ناچيز از مرحوم آقای بهجت پرسيدم: چه سالی مشرّف شديد به عتبات؟ فرمودند: 🔺 «من قبل از تکليفم به کربلا رفتم.» و گويا چهارسال هم در کربلا اقامت داشتند. 🔹 و چند باری این حکایت را می‌فرمودند: 🔺 «من در کربلا که بودم، يک‌وقتی ميرزای نائينی مشرّف شدند کربلا، و در صحن اقامهٔ جماعت می‌کردند. روزی من در آخرِ صف اوّل، نزدیک ستونی ايستاده بودم. ميرزا قبل از اينکه تکبيرةالإحرام بگويد، يک کاری کرد [کار معنوی] و بعد تکبيرةالإحرام را گفت. [آقای بهجت دأبشان نبود که آنچه را که می‌بينند بفرمايند.] نماز که تمام شد، من تعجّب کردم که اين مردم مگر نديدند ايشان قبل از اينکه تکبيرةالإحرام بگويد چه‌کار کرد؟! تعجّب می‌کردم که چرا اين مردم تعجّب نمی‌کنند؟! بعد ملتفت شدم مردم نديدند و نمی‌بينند او چه کرد، و فقط من هستم که ديدم ايشان چه کرد.» 🔹 لهذا می‌فرمودند: 🔺 «من ميرزا را فوق‌العاده می‌دانم.» 📚 اقیانوس علم و معرفت، محمدکریم پارسا، ص ۲۳۲ 🔹 @rahesavab
🔸 شخصیت‌شناسی (۱۲) 📌 مردان علم در میدان عمل (۴) 🔹 شيخ بزرگوار حقائق‌شناس آية اللّٰه بهجت فرمودند: 🔺 «رجالی که ديديم، نمازهايشان جور به جور بود؛ با هم تشابهی نداشت؛ ما هم سعی نکرديم مثل يکيشان باشيم؛ خدا بخواهد خودش راهنمایی می‌کند. آقای نائينی و سيد ابوالحسن که قم بودند درس شروع کردند. نائينی نماز در صحن می‌خواند؛ سيد ابوالحسن در مسجد امام [حسن عسکری]. نائينی وقت تکبير گفتن، اضطراب داشت [بدنش می‌لرزيد]. پيرمردی از قم که اهل علم هم بود، اين را می‌گفت.» 📚 اقیانوس علم و معرفت، محمدکریم پارسا، ص ۲۳۲ 🔹 @rahesavab
🔸 شخصیت‌شناسی (۱۴) 📌 مردان علم در میدان عمل (۶) 🔹 شيخ بزرگوار حقائق‌شناس آية اللّٰه بهجت نقل می‌کردند از استاد الفقهاء و المجتهدين آية اللّٰه العظمیٰ آقای خویی که می‌فرمود: 🔺 ميرزای نائينی در مقبرهٔ ميرزای بزرگ شيرازی، روی زمين می‌نشستند و درس خارج می‌دادند. يک‌وقتی اين طلبه‌ها و شاگردها اصرار کردند که آقا تشريف ببريد بالای منبر. ايشان حاضر نبودند بالای منبر بنشينند. بالاخره با اصرار و پافشاری [و به ذهنم می‌آيد که: حتّیٰ بازويش را هم گرفتند که: آقا بفرماييد بالای منبر] ايشان رفت روی منبر نشست و گفت: چه وضعی شده که رجال [يعنی مردان علم و عمل] رفتند، ما بايد بياييم روی منبر بنشينيم! [عين عبارت آقای بهجت است:] چند تا طَپانچه به سرِ خودش کوبيد. [از شدّت ناراحتی که وضع اين‌طور شده که ما برويم روی منبر بنشينيم و رجال رفتند ...] 📚 اقیانوس علم و معرفت، محمدکریم پارسا، صص ۲۳۳-۲۳۲ 🔹 @rahesavab