#پیام_شما
🔰 یکی از دوستان چراغ اول رو روشن کرد.
⁉️ کیا هم مثل این عزیزمون هستند؟
#پیام_شما
🔰برداشت دوستمون دقیقا درسته...
🟧 وقتی کارها رو سر وقت خودش انجام ندیم، این اتفاق برامون میافته.
🌱
#پیام_شما
🔰 نظر یکی از عزیزان در خصوص شرح حدیث روز در کانال
⁉️ شما هم با نظرشون موافقید؟
.
#پیام_شما
🔰 نظر یکی از دوستان اینه
⁉️ کیا باهاش موافقند؟
هدایت شده از کوچینگ فن بیان و موفقیت | مجتبی ایروانی
🔰 از اینجا شروع کن
دوست عزیز سلام؛
به خانواده بزرگ راهی نو خیلی خوش آمدید
📌 حضور شما، بیشک اتفاقی نیست... اگر اینجا هستید قطعاً بخاطر اینه که تغییر و موفقیت رو انتخاب کردید!
همه آموزش های ما کاملاً رایگانه☺️
🔰 قبل از هر کاری پیشنهاد می کنم، اول منو بیشتر بشناسی؛
🔸 مرا بیشتر بشناسید
🔰 مباحث آموزشی فن بیان و سخنرانی؛
🔹 دوره رایگان فن بیان و سخنرانی
🔸 مهارت خوب گوش دادن
🔹 چطور خودم رو حرفهای معرفی کنم؟
🔸 ترس از سخنرانی
🔹 تحقیقات آلبرت محرابیان در حوزه سخنرانی
🔸 سخنرانی آسانسوری
🔹 مدیریت لهجه
🔸 کوچینگ فن بیان و سخنرانی
🔹 مهارت نه گفتن
🔰 معرفی و توضیح کتابهای حوزه موفقیت؛
🔸 کتاب هفت عادت مردمان موثر
🔹 کتاب شش ستون عزت نفس
🔸 کتاب تغییر واقعی
🔰 مباحث آموزشی توسعه فردی و برنامه ریزی؛
🔹 اولین گام موفقیت
🔹 پنج کلید طلایی تغییر
🔸 ماتریس تصمیم گیری آیزنهاور
🔹 دوره معجزه شکرگزاری
🔸 پژواک زندگی
🔰 این لیست دائماً در حال بروزرسانی است....
#️⃣ هشتگ های موضوعی و آموزشی
#فن_بیان
#سخنرانی
#قانون
#تکنیک_ها
#فن_بیان_در_روایات
#فن_بیان_در_قرآن
#حدیث_روز
#کلیپ_های_آموزشی
#کلیپ_های_انگیزشی
#جملات_انگیزشی
#زنگ_کلام
#زنگ_لحن
#کپسول_فن_بیان
#پژوهش_علمی
#پادکست
#کلام
#لحن
#زبان_بدن
#موفقیت
#هوش_کلامی
#جمعه_های_سینمایی
#شنبه_های_کتاب
#پیام_شما
#حرف_شبانه
🌱
#پیام_شما
❣ چون پیام دوستمون خیلی قشنگ بود و حال منو خوب کرد، برای شما هم میزارم تا بخونید:
سلام استاد. خدا توفیق داد ما راهی کربلا شدیم و همین امروز تقریبا ۲ ساعت پیش برگشتیم گفته بودید تعریف کنیم ولی
فکر می کنم این شعر زبان حال زائران را خیلی قشنگ بیان کرده:
یادم آمد شب بی چتر وکلاهی که به بارانی مرطوب خیابان زدم آهسته و گفتم: چه هوایی خدایی من و آغوش رهائی
سپس آنقدر دویدم طرف فاصله تا از نفس افتاد نگاهم به نگاهی،دلم آرام شد آنگونه که هر قطرهء باران غزلی بود نوازش گر احساس که می گفت فلانی!چه بخواهی چه نخواهی به سفر می روی امشب چمدانت پر باران شده پیراهنی از ابر به تن کن و بیا!
پس سفر آغاز شد و نوبت پرواز شد و راه نفس باز شد و قافیه ها از قفس حنجره آزاد و رها در منِ شاعر منِ بی تاب تر از مرغ مهاجر به کجا می روم اقلیم به اقلیم خدا هم سفرم بود و جهان زیر پرم بود سراسر که سر راه به ناگاه مرا تیشه ی فرهاد صدا زد:
نفسی صبر کن ای مرد مسافر قسمت می دهم ای دوست سلام من دلخسته ی مجنون شده را نیز به شیرین غزلهای خداوند به معشوق دوعالم برسان.
باز دلم شور زد آخر به کجا می روی ای دل که چنین مست و رها می روی ای دل
مگر امشب به تماشای خدا می روی ای دل نکند باز به آن وادی...
مشغول همین فکر و خیالات پر از لذت و پر جاذبه بودم که مشام دل من پر شد از آن عطر غریبی که نوشتند کمی قبل اذان سحر جمعه پراکنده در آن دشت خداییست.
چشم وا کردم وخود را وسط صحن وسرا ، عرش خدا، کرب و بلا ، مست و رها در دل آیینه جدا از غم دیرینه ولی دست به سینه یله دیدم من سر تا به قدم محو حرم بال ملک دور و برم یک سره مبهوت به لاهوت رسیدم
چه بگویم که چه دیدم که دل از خویش بریدم
به خدا رفت قرارم نه به توصیف چنین منظره ای واژه ندارم
سپس آهسته نشستم،و نوشتم (فقط ای اشک امانم بده تا سجده ی شکری بگذارم)که به ناگاه نسیم سحری از سر گلدسته ی باران واذان آمد و یک گوشه از آن پرده ی در شور عراقی و حجازی به هم آمیخته را پس زد و چشم دلم افتاد به اعجاز خداوند به شش گوشه ی معشوق
خدایا تو بگو این منم آیا
که سراپا شده ام محو تمنا و تماشا
فقط این را بنویسید رسیده است لب تشنه به دریا دلم آزاد شد از همهمه دور از همه مدهوش غم وغصه فراموش در آغوش ضریح پسر فاطمه آرام سر انجام گرفتم.