eitaa logo
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
4.7هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
6.8هزار ویدیو
74 فایل
🕊️این کانال دلی است و شما دعوت شهدایید🕊️ سروش ، شاد ، روبیکا ، ویراستی⇣ @rahiankhuz مدیر⇣ @jamandehazsoada گروه مطالب ارزشی⇣ https://yun.ir/t1vozb کانال فاتحان نُبُل و الزهرا⇣ @fatehan94 برای تبادل⇣ @Rahyan_noor
مشاهده در ایتا
دانلود
💢صحبتهایی شنیدیی از مادر شهید علیرضا حاجیوند قیاسی: علیرضا هفتمین فرزندم بودند. ادب و احترامش به من و پدرش خیلی خوب بود. هیچ وقت جلوی پدرش حرفی نمی زد که باعث رنجش پدر شود. در کل اینطور نبود که جواب حرفِ من، پدر یا خواهر و برادرهایش را بدهد و یا با صدای بلند صحبت کند. علاوه بر احترام پدرش و من، احترام خواهر و برادرهایشم را همیشه حفظ میکرد. گاهی که بر سر موضوعاتی اختلاف نظر داشت، با لبخندش ما را متوجه نظر مخالف خودش میکرد. هیچوقت این را نمیخواست که حتما با نظرش موافقت شود و “چشم” بشنود؛ همیشه هم در مقابل خواسته های ما میگفت: چشم. حتی گاهی به او میگفتم: زود نگو چشم. اول ببین حرف درست هست یا نه! بعد بگو چشم 📸شهید مدافع حرم 🗓شهادت ۱۲ بهمن ۹۴ 📿شادی روحشان ➕ در ایتا‌، سروش‌ و روبیکا‌ به راهیان‌نور بپیوندید 👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
ایستادن پای امام زمان خویش ۱۳ بهمن ماه سالروز شهادت 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات ➕درایتا‌ و سروش‌ و روبیکا‌ به راهیان‌نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
▪️روایتی زیبا از دوران سربازی شهید مدافع حرم 🔻علیرضا اهل گذشت بود و به این خاطر حضرت زینب سلام‌الله‌علیها او را خرید. هنگامی که خواست به خدمت برود در حالی که میتوانست سربازی را در پادگان شهید باکری بگذراند با اصرار و خواهش یکی از نفرات مراجعه کننده برای جذب از سهمیه خودش گذشت و بی صدا سهمیه را به آن نفر داد. از دست بر قضا، خدمتش در ارتش افتاد و دوره دیدبانی و خمپاره انداز و توپخانه را دید و با همین تخصص دو سال بعد راهی سوریه شد و برای همیشه مهمان حضرت زینب «س» شد. میگفت میخوام برم بشم فدای زینب یه عمرست که شنیدم از غم‌های زینب ➕ در ایتا‌، سروش‌ و روبیکا‌ به راهیان‌نور بپیوندید 👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🔻این خاطره مربوط به محرم سال ۱۳۹۳ هست و یا محرم سال ۹۴ میگفت علیرضا هر شب محرم میومد دنبالم و میرفتیم مراسم و استفاده میکردیم و عزاداری هامون رو میکردیم،سینه زنی و ...، اشک میریختیم و ... گفت شب آخر محرم که شد و بعد از مراسم که علیرضا منو رسوند درب خونمون دیدم بغض عجیبی بهش دست داد و یه دفعه اشکاش سرازیر شدن و این جمله رو گفت: آخ... امسال اونطور که بایستی عزاداری کنم برا ارباب،نکردم و هی اشک میریخت شهید علیرضا با اون همه اشک و ناله و سینه زنی و پایه ثابت مراسمها و میوندار هیئت بودن آخر میگه اونطوری که بایستی عزاداری کنم،عزاداری نکردم. خودش رو همیشه بدهکار اربابش میدونست راوی: دوست شهید 📸شهید مدافع حرم ➕ در ایتا‌، سروش‌ و روبیکا‌ به راهیان‌نور بپیوندید 👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
به علیرضا گفتم: پدر جان، با این وضعیت روحی من، کجا می خواهی بروی؟ تحمل دوری ات را ندارم. شما تازه در شرکت کشاورزی مشغول به کار شده ای؟ چرا نمیمانی تا وضعیت استخدامت درست شود و بعد به سوریه بروی؟ گفت: پدر جان، امروز بر من واجب است از حرم اهل بیت دفاع کنم. اگر از حرم حضرت زینب س دفاع نکنیم، هدف بعدی دشمنان، ایران خواهد بود. قبل از اینکه دشمن به ما نزدیک شود، باید او را از بین ببریم. پدر، تا کنون از دستور شما سر پیچی نکرده ام، اما اکنون وظیفه ام این است که به سوریه بروم. گفتم: پدر جان، من با زحمت و تلاش فراوان و با نان حلال شما را بزرگ کرده ام. طاقت دوری ات برایم بسیار سخت و دشوار است. گفت: پدر، نتیجه نان حلال شما این است که میخواهم از حرم اهل بیت دفاع کنم. من به شما افتخار میکنم. علیرضا بسیار تابع دستوراتم بود و هر چه از او میخواستم، نه نمیگفت. یاور من در مشکلات اقتصادی بود. هیچ موقع صدایش را در مقابلم بلند نکرد. بعد از رفتنش به سوریه، دلم گواهی میداد علیرضا دیگر با پای خود به وطن بر نمی گردد. ▪️راوی: پدر شهید مدافع حرم ➕درایتا‌، سروش‌و روبیکا‌ به راهیان‌نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🔻یکی دو روز اصلا از او خبری نبود، با او تماس گرفتم اما گوشی اش را خاموش کرده بود روز سوم خودش تماس گرفت گفت: بخاطر تصادف در بیمارستان بستری بوده ام و بخاطر اینکه کسی را به زحمت نیندازم گوشی ام را خاموش کرده ام. بعد از نماز مغرب رفتم خانه شان، در اتاق پذیرایی با پای گچ گرفته دراز کشیده بود از او پرسیدم: چه شده؟! گفت: با موتور داشتم میرفتم که یکدفعه پیرزنی سر راهم ظاهر شد، بخاطر اینکه با او برخورد نکنم فرمان موتور را به سمت بلوار منحرف کردم و زانویم محکم با بلوار برخورد کرد. بنده ی خدا خیلی درد داشت تا اینکه بعد از چند ماه عمل جراحی کرد و خاطرم هست تا یکی دو سال مشکلاتی در دویدن و بلندکردن اجسام سنگین داشت. اکنون که این خاطره را بیان میکنم یاد این جمله ی قشنگ میافتم که "تا آدم در زندگی اش شهید نشود، در جبهه شهید نمیشود" راوی: دوست شهید 🎥شهید مدافع حرم ➕درایتا‌، سروش‌و روبیکا‌ به راهیان‌نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🔻به نقل از همرزم شهید مدافع حرم شب قبل از اعزام با موبایلم فیلم یادگاری گرفتم و علیرضا هم خودش رو معرفی کرد و بعد از روی مزاح بهش گفتم؛ علیرضا حورالعین هم می‌خواهی؟ گفت نه من فقط دیدار اربابم امام حسین علیه‌السلام رو میخوام، از این جوابش خیلی خوشحال شدم و به حالش غبطه خوردم. گاهی میومد تو اتاقی که من بودم و خیلی دقیق با بیسیم وضعیتو گزارش میکرد یادش بخیر... ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 [🇮🇷] [ @rahiankhuz ] [🇮🇷]
◾️پدر شهید مدافع حرم از شهدای مدافع حرم شهرستان پایتخت مقاومت ایران دعوت حق را لبیک گفت و میهمان فرزند شهیدش شد. ‌ زنده‌‌یاد حسن حاجیوند قیاسی علیرضا حاجیوند قیاسی از شهدای مدافع حرم شهرستان که از بهمن‌ماه سال ۹۴ داغ فرزند را بر دل داشت امروز دوشنبه‌ هجدهم اردیبهشت‌ماه سال ۱۴۰۲ پس از قریب به هشت سال به وصال فرزند نائل شد. ‌ شهید ‌به‌ همراه دیگر رزمندگان جبهه مقاومت در عملیات آزادسازی شهرهای نبل و الزهرا سوریه شرکت کرد و در روز ۱۳ بهمن‌ماه سال ۱۳۹۴ شهد شیرین شهادت را نوشید که سومین شهید مدافع حرم دزفول لقب گرفت. ‌ ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 [🇮🇷] [ @rahiankhuz ] [🇮🇷]