eitaa logo
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
5.1هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
6.5هزار ویدیو
74 فایل
🕊️این کانال دلی است و شما دعوت شهدایید🕊️ سروش ، شاد ، روبیکا ، ویراستی⇣ @rahiankhuz مدیر⇣ @jamandehazsoada گروه مطالب ارزشی⇣ https://yun.ir/t1vozb کانال فاتحان نُبُل و الزهرا⇣ @fatehan94 برای تبادل⇣ @Rahyan_noor
مشاهده در ایتا
دانلود
اکنون اذان ظهر به افق اهواز
همیشه که شهادت به "خونی" شدن نیست گاهی شهادت به "خاکی" شدن است ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
چرا‌خانم‌ها‌شهید‌نمیشن⁉️ ✨چون به شهادت‌احتیاج‌ندارن‌ این آقایونن‌که‌باید‌شهید بشن،‌تا‌به‌سعادت برسن😌 🍃خانم ها یه‌تحمل‌بکنند‌تو‌خونه، اجر یه شهید رو بهشون‌میدن دیگه نمیخواد‌کار زیادی بکنن 👌خانمهاواقعا‌امکانات معنویشون‌بالاست فقط‌باید‌بدونند‌کجا باید‌چیکار کنند.☺️ °استاد پناهیان° هر چند خانم ها هم شهید میشند ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
ما آمدیم نوبت شماست برای یاد ما پیش ارباب ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
نماز بخوانید آن نمازی که شما را بالا ببرد. روزه بگیرید، آن روزه ای که شما را به خدا نزدیک کند. "شهیـدمحمدقاسم‌رحیمے" اذان مغـرب بہ افق اهـواز 20:40 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
اکنون اذان مغرب به افق اهواز
ممنون از شما منتظر بیان حس و حالتون هستم😊 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
زندگی ختم به شهادت نشود زیبا نیست It's not beautiful إنه ليس جميلا ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
تنبیه تفحصی وقتی شهید پیدا نمی شد یه رسم خاص داشتیم.... یکی از بچه ها رو می گرفتیم و به زور می خوابوندیم تا با بیل مکانیکی رویش خاک بریزن و اونم التماس😭 کنه تا شهدا خودشون رو نشون بدهند تا ولش کنیم ... اون روز هر چه گشتیم شهیدی پیدا نشد، کلافه شده بودیم، دویدیم و عباس صابری رو گرفتیم. خوابوندیمش رو زمین و یکی از بچه ها دوید و بیل مکانیکی رو روشن کرد، تا ناخن های بیل رو به زمین زد که روی عباس خاک بریزه، استخوانی پیدا شد. دقیقا همونجایی که می خواستیم خاکش رو روی عباس بریزیم ... بچه ها در حالیکه از شادی می خندیدند ، به عباس گفتند: بیچاره شهید! تا دید می خوایم تو رو کنارش خاک کنیم ، خودش رو نشون داد و گفت: دیگه فکه جای من نیست، برم یه جا دیگه برا خودم پیدا کنم. چون تو می خواستی کنارش خاک بشی خودش رو نشون داده ها!!! و کلی خندیدیم ..😂😂 ... ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🍃🌹سلام بر ابراهیم 🌹🍃 🍃والیبال تک نفره🍃 "قسمت هفتم" 🔺راوی:جمعی از دوستان شهید بازوان قوي ابراهيم از همان اوايل دبيرســتان نشــان داد که در بســياري از ورزش‌ها قهرمان اســت. در زنگ هاي ورزش هميشــه مشــغول واليبال بود. هيچکس از بچه ها حريف او نمي‌شد . يک بار تک نفره در مقابل يک تيم شش نفره بازي کرد! فقط اجازه داشت که سه ضربه به توپ بزند. همه ما از جمله معلم ورزش، شــاهد بوديم که چطور پيروز شد. از آن روز به بعد ابراهيم واليبال را بيشتر تک نفره بازي ميکرد. بيشتر روزهاي تعطيل، پشت آتش نشاني خيابان 17 شهريور بازي ميکرديم. خيلي از مدعي ها حريف ابراهيم نميشدند. اما بهترين خاطره واليبال ابراهيم بر ميگردد به دوران جنگ و شهرگيلان غرب، در آنجــا يک زمين واليبال بود که بچه هاي رزمنــده در آن بازي ميکردند. يک روز چند دســتگاه ميني بوس براي بازديــد از مناطق جنگي به گيلان غرب آمدند که مســئول آنها آقاي داودي رئيس ســازمان تربيت بدني بود. آقاي داودي در دبيرستان معلم ورزش ابراهيم بود و او را کامل می شناخت. ايشان مقداري وسائل ورزشي به ابراهيم داد و گفت: هر طور صلاح ميدانيد مصرف کنيد. بعد گفت: دوســتان ما از همه رشته هاي ورزشي هستند و براي بازديد آماده‌اند. ابراهيم کمي براي ورزش کارها صحبت کرد و مناطق مختلف شــهر را به آنها نشان داد. تا اينکه به زمين واليبال رسيديم. آقــاي داودي گفت: چند تــا از بچه هاي هيئت واليبال تهران با ما هســتند. نظرت برای برگزاري يك مسابقه چيه؟ ســاعت ســه عصر مسابقه شروع شــد. پنج نفر که سه نفرشــان واليباليست. حرف هاي بودند يک طــرف بودند، ابراهيم به تنهائــي در طرف مقابل. تعداد زيادي هم تماشاگر بودند. ابراهيم طبق روال قبلي با پاي برهنه و پاچه هاي باال زده و زير پيراهني مقابل آنها قرار گرفت. به قدري هم خوب بازي کرد که کمتر کسي باور ميکرد. بازي آنها يک نيمه بيشتر نداشت و با اختلاف ده امتياز به نفع ابراهيم تمام شد. بعد هم بچه هاي ورزشکار با ابراهيم عکس گرفتند. آنها باورشان نميشــد يک رزمنده ساده، مثل حرفه اي ترين ورزشکارها بازي كند. يكبــار هم در پادگان دوكوهــه براي رزمنده ها از واليبــال ابراهيم تعريف كردم. يكي از بچه ها رفت وتوپ واليبال آورد. بعد هم دو تا تيم تشــكيل داد و ابراهيم را هم صدا كرد. او ابتدا زير بار نميرفت و بازي نميكرد اما وقتي اصرار كرديم گفت: پس همه شما يكطرف، من هم تكي بازي ميكنم! بعــد از بازي چند نفر از فرماندهان گفتند: تا حــاالا اينقدر نخنديده بوديم، ابراهيم هر ضربه اي كه ميزد چند نفر به سمت توپ ميرفتند و به هم برخورد ميكردند و روي زمين مي افتادند! ابراهيم درپايان با اختلاف زيادي بازي را برد. 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ادامه دارد... ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
💠حاج قاسم سلیمانی: 🍃 🌸 معتقدم امام زمان (عج) كه ظهور بكنند، حكومتی که ايجاد ميكنند، قلّه‌ی آن حکومت، آن دوره‌ای خواهد بود که در دفاع مقدس ما در بخش‌ها و حالاتش اتفاق افتاد. ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😍تجربه اول ارسالی در خصوص حس و حال نامه نوشتن به خدا😍 👇 ♥️ ازش یاد گرفتم که عشق فقط مختص خداست نامه برای خدا بسیار شیرین هست نمیشه وصفش کرد باید خودت تجربه اش کنی قلم بدست که میشی اصلا خودت دیگه نمینویسی که قلبت مینویسه غیر ارادی🕊🌸 نامه نوشتن برای معشوقت اون کسی که از وجودش بخشید گذاشت تو وجود تو! مهربانی خدا غیر قابل وصف هست گاهی نمی تونی چیز هایی رو به زبان بیاری بگی به خدا برای همین میشنی و می‌نویسی! این احساس عجیبیه واقعا بشینی برای کسی که میگه من از مامان شما مهربان ترم مامان ترم ♥️ وقتی مینوسی احساس میکنی بارانی از رحمت و مهربانی و صبر بر تو نازل میشه😌 اصلا خودت خود به خود احساس میکنی سبک شدی داری میری اغوش خدا💓🕊🕊 تا همینجا اول راه بود برای وصف این احساس نمیشه وصف کرد ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
❤️«اگر قلب‌های‌تان را از غیرپروردگار خالی کنید 👂گوش‌تان را عوض می‌کنند، 👀 چشم تان را عوض ‌می کنند. 📔لازم نیست که آیه آخر سوره کهف را هم برای بیدار شدن در نیمه شب بخوانی، 🛌خودشان بیدارت می‌کنند. 🔊صدایت می‌زنندو می‌گویند بلند شو.» آیت الله حق شناس ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
نماز را برای رفع تکلیف نخوانید، بلکه به خاطر حال معنوی که دارد آن را به جا آورید... "شهیـدمحمدجعفـرآقایـے" اذان صبح بہ افق اهـواز 4:49 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
اکنون اذان صبح به افق اهواز
1_937038773.mp3
1.82M
روز91 ام عزیزان شهدا ! 😊 🌹 دعای عهد فراموش نشه اگه نخوندی تا قبل ظهر وقت داری ________________ اگر چهل روز 0⃣4⃣خوندی ان شاء الله از یاران امام زمان🌹 عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهی بود و ان شاء الله حضرت رو زیارت😍 خواهی کرد ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
14.000.000 صلوات نذر تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 برای شرکت در این نذر و ختم صلوات بر روی لینک زیر کلیک کنید و تعداد صلوات های خود را روزانه تا 14000 صلوات ثبت کنید. اینجا کلیک کنید و ثبت کنید در صورتی که امکان مشاهده ندارید حداقل تعداد 500 عدد را به خادم الشهید @jamandehazsoada اطلاع دهید. لطفا به اشتراک بگذارید... ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
تجریه دوم از حس و حال نامه نوشتن برای خدا 😍 قلم را که به دست گرفتم.. وقتی که نوشتم. و. نوشتم. و. نوشتم.. کاغذ را که در جوهر غوطه ور کردم.. لذت پیامک بازی با معشوق را دریافتم همان پیامک بازی هایی که از خواب هایشان میزنند تا کمی بیشتر صحبت کنند!! اما اگر معشوقه ات خالقت باشد روز ها و هفته ها و حتی سال ها هم برای اتمام گفتگو با او کم است.. در هنگامی که قلم به کمک حرف هایتان میاید؛تا در صفحه کاغذ روان بشوند.. معشوق لبخند میزند و قلبتان از شیفتگی او؛ تبسمی از سر رضایت بر خود می‌نشاند . هر چند به قول دوستمان که فرمودند: (حس بنده از حرف زدن با خدا البته مقدار چشم گیری جانشین سازی شده) به نظرم هیچ جانشینی برای این لذت نامه نوشتن برای خدا پیدا نمی کنید. ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
شهید مهیار مهرام از اعتیاد🥀 تا شهادت🌹 آن ایام زمستان سال ۱۳۶۰ بود. مهیار در آن مقرّ کوهستانی در کنار چند بسیجی و مجاهد عراقی در واحد مخابرات مشغول شد. هوش و استعداد خاصی داشت. رمزهای بی سیم را سریع حفظ می کرد. شب اول از سرما ترسیده بود. اما رفته رفته به آنجا عادت کرد . مدتی بعد به سراغش رفتم. با بسیجی ها حسابی جور شده بود. با برخی از آنها صحبت می کرد و مسائل و مشکلات دینی خودش را می پرسید. به نماز خواندنش نگاه کردم. انگار یک عمری نمازخوان بوده! مانند بقیه بسیجی ها شده بود. یک ماه بعد، که از ترک مواد مطمئن شدم، بی سیم زدم و گفتم: عصر بیا پایین، می خوایم بریم تهران. توی راه هم گفتم: تو دیگه پاک شدی، برو دنبال کار استخدام. عصر روز بعد توی خانه بودم که مهیار تماس گرفت. با عصبانیت گفت: امیر اگه شما نمیری منطقه، من فردا بر می گردم. بعد با عصبانیت ادامه داد: این خواهرای من هیچی نمی فهمن. یه مشت جَوون دارن اونجا جون میدن و نون خشک می خورن تا اینها توی آرامش باشن، امّا اینها نمی فهمن. انگار تو این مملکت نیستن. فردا با مهیار برگشتیم. نماز اول وقت او ترک نمی شد. حالا او به من تذکّر می داد که نماز اول وقت و... را رعایت کن. مهیار دیگر اهل جبهه شد. یک روز ترک کردن آن محیط معنوی برایش سخت بود😭 مهیار ۲ سال در کردستان ماند. من درگیر کارهای مهندسی بودم و او در کنار بسیجی ها، مسئول مخابرات سپاه سروآباد از شهرهای کردستان شده بود. با بسیجی ها به عملیّات می رفت، برای آنها حرف می زد و... من برخی شب ها که به دیدنش می رفتم، شاهد بودم که مهیار برای نماز شب بلند می شد و حال و هوای عجیبی داشت.😭 یک بسیجی تمام عیار شده بود. یاد آن زمانی افتادم که خانواده او، به خاطر اعتیاد، به مرگ فرزندشان راضی شده بودند.😭 روزها گذشت تا اینکه قبل از عملیّات والفجر ۴، در پائیز سال ۱۳۶۲ نیروهای رزمنده به سوی منطقه پنجوین عراق حرکت کردند. یک روز بچّه ها به من خبر دادند که ظاهراً مهیار شهید شده و پیکرش را برده اند سنندج.😭 باورم نمی شد. رفتم ستاد شهدای سنندج، گفتم: شهیدی به نام مهیار مهرام دارید؟ گفت: نه. خوشحال می خواستم برگردم. همان شخص گفت: امّا چند تا شهید گمنام داریم که قرار است منتقل شوند تهران و به عنوان گمنام دفن شوند.😭 برگشتم تا آنها را نگاه کنم. ۷ شهید که همه بدن آنها گلوله باران شده و با ماشین از روی سر آنها عبور کرده بودند😭، به عنوان شهید گمنام کنار هم آرمیده بودند.😭 به سختی مهیار را شناختم. یک گردنبند نقره از دوران انگلیس در گردنش بود. از روی همان گردنبند او را شناختم. بقیّه هم بچّه های سپاه سروآباد بودند که به دست ضدّ انقلاب به طرز فجیعی به شهادت رسیده بودند.😭 پیکر مهیار به تهران منتقل شد. امّا خانواده اش او را تشییع نکردند.😔 پیکر او بدون تشییع در قطعه ۲۸ بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد!😔 مراسم ختم او فقط ۱۳ نفر شرکت کننده داشت! او غریب و گمنام تشییع و تدفین شد. 😔امّا برای مراسم چهلم او، به سراغ بچّه های لشگر رفتم و ماجرای این بسیجی غریب را تعریف کردم.😭 بچّه های لشگر، دسته عزاداری راه انداختند و او را از غربت درآوردند😭. خیابان یوسف آباد از کثرت جمعیّت بسته شده بود. خواهران او از ایران رفتند. پدرش در سوئیس از دنیا رفت. شهید مهیار مهرام، راه درست و راه حق را نمی شناخت. از زمانی که با انسانهای الهی در جبهه رفاقت کرد، مزّه رفاقت با خدا را چشید😭. سرانجام هم درتاریخ ۱۷آبان ۱۳۶۲، با سمت مسئول مخابرات در مریوان توسط نیروهای عراقی به آرزویش که شهادت بود رسید ✋ مزار شهید تهران ، بهشت حضرت زهرا سلام الله علیها، قطعه ۲۸ ردیف ۴ ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
قبر مطهر شهید مظلوم مهیار مهرام ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 شهادت نوع را عوض میکند وقت مرگ را عوض نمیکند... از مرگ نترسید؛ جورے در زندگے حرکت کنید کہ خداوند شهادتـ را نصیبتان کند و از دنیا ببرد. ❤️ 📹 لحظه شهادت مصطفی صدر زاده | سید ابراهیم سلام‌الله‌علیهما ‏‏‎ ‎‏‏‎ ‎ ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
| پرچم ، پیشانی بند ، انگشتر ، چفیه ، بی سیم هم روی کولش . خیلی با نمک شده بود گفتم چیه ؟ خودت رو مثل علم درست کردی ؟ میدادی یک چیزی هم پشت لباست بنویسن پشت لباسش رو نشون داد " جگر شیر نداری سفر عشق مرو " گفتم : بی خودی اصرار نکن .. بی سیم چی لازم دارم ولی تو رو نمی برم هم سنت کمه ؛ هم برادرت شهید شده .. هیچی نگفت ... از من حساب میبرد.. کمی هم میترسید، دستش رو گذاشت روی کاپوت تویوتا و گفت : باشه .. نمیام ! ولی روز قیامت شکایتت رو به فاطمه زهرا میکنم .. ببینم میتونی جواب بدی ؟ توی عملیات دنبالش میگشتم .. به بچه ها گفتم کجاست ؟ گفتن نمی دونیم ! نیست به شوخی گفتم : نگفتم بچه است ! گم میشه ! حالا باید کلی دنبالش بگردیم تا پیداش کنیم بعد عملیات داشتیم شهدا رو جمع میکردیم . اکثرا با یک گلوله یا ترکش ریز شهید شده بودن یکی هم بود که ترکش کل سر رو برده بود ... برش گردوندم ... پشت لباسش رو دیدم نوشته بود:"جگر شیر نداری سفر عشق مرو" 😭😭😭 یادشیرمردان همیشه جاودان ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]