eitaa logo
رهنمون مادری
2.9هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
116 ویدیو
18 فایل
هر آنچه یک مادر باید در حوزه‌ی سلامت فرزندآوری بداند.... با روزمرگی‌های هیجان‌انگیز یک مامان سه فرزندی که پزشک اطفال هست همراهید. مسئول نوبت دهی درمانگاه و مرکز مشاوره: @NK1400 تبلیغات: @nasiri_sm3 دریچه رهنمون: @rahnemoone_plus
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ‏  زیارت قبول خیابان منتهی به حرم امام رئوف چه حال و هوایی داره این شب و روزها مشهد امام رضا جانمون. @rahnemooe_madari
تلفنم زنگ خورد . سلام خانم دکتر .فلانی هستم. موکب فلان. امسال هم موکب امام رضایی داریم.میایید برا ویزیت مریض‌ها؟ 💙مهمانهای امام رضا جان رسیده‌ن و ما مجاورین حضرت ، خودمونو میزبان میدونیم. هرکس با هرتوفیقی همه سعی‌ش رو میکنه یه گوشه کارو بگیره که بگه منم هستم. فرصت رو غنیمت دیدم ؛ خدایا شکرت قابل دونستی 🤲 @rahnemoone_madari
با صورت برافروخته وارد اتاق ویزیت شد. گفت بدنم خیلی درد میکنه.سابقه فشارخون بالا دارم.الان هم سردرد دارم . فشارش رو گرفتم. فشار بالایی داشت. دست روی نبضش گذاشتم. خیلی تند میزد. گفتم مادرجان نگرانی و استرسی داشتی؟ فقط به نشان تایید سرش رو تکون داد. با لبه ی روسریش چشماش رو پاک کرد. ولی دوباره چشم های کم فروغ خاکستری و عسلیش پر از اشک شد. یه قرص گذاشتم زیرزبونش و گفتم مادر همین کنار بخواب .دوباره فشارت رو چک میکنم. یکدفعه خیلی شلوغ شد . کوچیک و بزرگ یهو صف شدن برا ویزیت. از این مادر دقایقی غافل شدم. بعد که صف کوتاهتر شد ، دیدم چند نفر دورش رو گرفتن و همه دارن از مشکلاتشون به هم میگن. یکی درمیون اشک بارون شدن و به هم دلداری میدادن. و غم همدیگرو تسکین میدادن. یکی گفت مادر جان خدا مصایب رو بین آدم ها مساوی تقسیم کرده. مبادا فکر کنی تنهایی یا خدا نگات نکرده ... @rahnemoone_madari
برای ده دییییقه چرت زدن بچه هارو به زوووووور از اتاق بیرون کردم. از در و پنجره دارن در میزنن. یکی میگه:"خانوم درو باز کن.🥸 من باباتم"😐😐 @rahnemoone_madari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر چه هستم هرچه بودم برکسی مربوط نیست بر امام مهربان خود پناه آورده‌ام @rahnemoone_madari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرار بود وقت زایمانش یک پزشک اطفال بالای سر نوزاد تازه متولد شده باشه. داشتم مدارک حین بارداریش رو ورق میزدم که دلیل حضورم رو دقیق بدونم. چند سونوگرافی آخرش میگفتن بیماری قلبی شدیدی داره. یکی ازش پرسید "چرا بچه رو با این همه مشکل قلبی سقط نکردی؟" نفهمیدم منظورش این بود که خوب کردی سقط نکردی یا بد کردی سقط نکردی!!! به مادرش که دردش شروع شده بود نگاه کردم. وقت پرسیدن نبود .طفلک عرق روی پیشونیش داشت و به خودش میپیچید. به چند ماه اخری که به مادرش گذشته بود فکر میکردم. طفلک چقدر فکر و خیال بی امانش کرده باشه. چقدر الان مضطرب و دلواپس لحظه‌ی تولد دلبندش باشه. لحظه ای که قلب نوزادش باید با تمام توان و مستقل بتپه و ادامه‌ی حیاتش رو تضمین کنه. دردش که کمتر شد گفت نذر آقاست. و ادامه نداد. برخلاف تصور من انتظار و شوق عجیبی توی چشماش بود. انگار شکی به لطف آقا یی که میگفت نداشت. متوجه نشدم منظورش از آقا چه کسی هست. با ماما همه لوازم احیا رو چک کردیم.آماده‌ی یک احیای پیشرفته در حد لوله گذاری مجاری هواییش بودیم. کات(دستگاهی که بدو تولد نوزاد را جهت احیا و معاینه روی آن قرار میدهیم ) رو روشن کردیم که برای نوزاد مثل رحم مادر گرم باشه. خدا کنه مشکل قلبش زیاد نباشه. قلب خودم تند میزد. 🎉ساعت تولد ۰۸:۰۰ . یک دور بند ناف دورگردنش(اینها توضیحات مامای حاضر در فرایند زایمان بود). نوزاد رو تحویل دادن. روی کات گذاشتمش. وای خدا چقدر چهارشونه و گِرده این فسقل خان.👶🥰 کارهای اولیه رو انجام دادم.ثانیه ها رو میپاییدم که از دست نره. خشکش کردم. گرمش کردم. کمی برای گوش دادن به صدای قلبش دل دل کردم. دلم نمیخواست ببینم قلبش سخت میزنه.🫀 گوشی رو برداشتم . خدایا به امیدتو قفسه سینه کوچیکش که به زور به قاعده‌ی کف دستم میشد رو نگاه کردم. تپش قلبش از روی پوست دیده میشد.گوش دادم منظم بود. کامل بود.بدون صدای اضافه و نقصی. تنفسش رو چک کردم . آرام و دقیق نفس میکشید .بدون تلاش اضافه. خیلی زود صدای دلنشین گریه‌‌اش قلبم رو آروم کرد. گریه‌ای که ذکر بود.سلام و ارادت بود. کامل معاینه کردم ، خوبِ خوب بود. با بغضی که پنهانش کرده بودم ، نوزاد رو بردم روبروی صورت مادرش. با اشکهای آرام گفت: خانم دکتر بچه‌م خوبه آره؟ 🥲 گفتم فعلا که از منم بهتره. گفت شرمنده‌ی لطفشم. گفتم چی صدا کنیم این آقاکوچولو رو؟ گفت "محمدجواد" بخاطر لطف پدرشون. بغضم بزرگتر شد و اشکم سرازیر شد.😭 باز هم ضمانت آقای‌‌ مهربانم امام رضاجان . @rahnemoone_madari
اواااااا🤭🤭🤭 عکسش جاموند👆👆👆 @rahnemoone_madar
یک شبه همه چیز تغییر کرد. بهار آمد و هر که غمت را خورده بود، شکوفه زد. انگار از شب تا صبح فرشته‌ها مشغول پراکندن گَرد حیات روی عالم بودند. و من تصویر بهشت را از دریچه‌ی صحن و سرای امام رئوف تماشا میکنم. و نسیمی که ملایم به صورتم میخورد. کاش منجی‌مان خیلی زود بیاید و عالممان را پر کند از تماشایش. دوماه عرض ارادتمان قبول. خوش آمدیم به بهار🌾 🍬🍬 🍬🍬🍬 @rahnemoone_madari
حلول ماه ربیع مبارک به شکرانه سلامتی خودمون و خانواده هامون صدقه و کمک به همدیگه فراموشمون نشه شماره کارت
۵۸۹۲۱۰۷۰۴۴۲۱۹۴۱۱
گروه جهادی مهرفرشته ها (رو شماره کارت بزن کپی میشه) اگر نیت خاصی داری اینجا بگو 👇 @Rmohamadpour78 1⃣پیشگیری از سقط جنین و کمک به بارداران و مادران شیرده نیازمند 2⃣صدقه 3⃣کمک به فعالیتهای حوزه جمعیت @mehre_madari
اول ربیع و بهار قلبها ، قبل از شروع مدارس و اسارت روزها؛ یه دلی به طبیعت بزنیم ماهم امروز زدیم به دل طبیعت. ولی انقد دنج و خلوته ، حتی آنتن نداره. نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت. همسرم که خیلی خوشحالن. هی میگن بالاخره اومدیم و خودتونو دیدیم😍 شدم ناخلف گوشی بدست خونه 😅 اعتقاد ما در سفر نزدیک بودن مقصد🚙 کم خرج بودن💵 کوتاه بودن اقامت ⏰ و مناسب بازی و کنجکاوی بچه‌ها بودنه⛰🎡🏕 و از همه مهمتر ، اولویت همه‌ی مامانا، اوجب واجبات؛ اهم نیازها نزدیک بودن سرویس بهداشتییییی. 🎊🎊🎊 خیلی وقتا لازم نیست دنبال یه جای خاص باشیم برا گشت و گذار ؛ یه نگاه به دور و برت بنداز . راستییییی بچه‌ها تو طبیعت خیلی حالشون خوبه، ضدحال هاتونو نگه دارید برا طبیعت😂 ضدحال چیه؟ میگم _____ پ‌ن: نوشمک یک خوراکی خیلی بده. اصلا برا بچه‌هاتون نخرید.پر از رنگهای خوراکی‌ه. یخ هم برا کبد بده 🤓 @rahnemoone_madari
من با آنتن گوشیم برگشتم✋ (تو مایه های بری با برف سال بعد برگردی. ) وقتی آنتنم اومد دیدم چننندین نفر کارم داشتتن طفلی‌ها. من اصلا کاری با گوشی ندارم. گوشی با من کار داره😉 آقا نوشمکا کار خودش رو کرد.🥺 قسمت اول: مواجهه‌ی من با های غلط بچه‌ها 1⃣ اولش توضیح ه. مثلا: نوشمک مواد خوبی توش نداره.سابقه‌ش خرابه‌. فلان بیماری رو میتونه ایجاد کنه. اگر بازم انتخاب شد😏 2⃣معرفی جایگزین ه مثلا: بجای بستنی نوشمک میخوای؟ اگر گفت آره همون نوشمکو میخوام. اگر بازم انتخاب شد🤨 3⃣هوشیار کردن نسبت به عاقبت کار مثلا: واقعا میخوای؟ مشکلی نداری دلت درد بگیره؟ اگر بازم انتخاب شد😟 4⃣پررنگ کردن نتیجه مثبت انتخاب جایگزین مثلا: بستنی همون شیرینی و خنکی رو داره . میتونی مدل دلخواهت رو برداری . اگر بازم انتخاب شد😫 5⃣تیرخلاص مثلا: خدا کنه چیزیت نشه عزیزم🤬 و اگر بازم انتخابش نوشمک بود دیگه میخرم براش تا با عاقبت کارش مواجه بشه.☺️ ❌فقط یه کم جا میذارم برا اینکه اگر عارضه نداد و با عاقبت انتخابش زود مواجه نشد ضایع نشم .🙃 یعنی میگم این نوشمکا میتونه این بیماری رو بده .نه که بگم اگر بخوری حتما دلت درد میگیره. اومدی و دلش درد نگرفت. ❌ الکی عاقبت انتخابش رو گنده نمیکنم یعنی نمیگم نوشمک بخوری میمیری. حالا این نوشمکا هم نذاشتن ضایع بشم. و شد آنچه نباید میشد.🥲 نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت دخترم گلاب به روتون از صبح 🤢🤮 خیلی اذیت شد و اذیت کرد. قسمت دوم: برخورد بعد از واقعه بعد از کلی بی حالی و دسترسی نداشتن به دارو و انجام درمان خونگی مکالمه من و دخترم👇 🧕خداروشکر یه کم بهتری . هردوتامون از مشکلی که برات ایجاد شد اذیت شدیم. به نظرم امروز رو خوب یادت بمونه. 🧕حالا بعدا مامان شدی . دخترت نوشمک خواست چی میگی بهش؟ 👧میگم خوب نیست برات؛ نمیخرم 🧕اگر اصرار کرد چیکار میکنی؟ 👧میگم خواهش میکنم اصرار نکن 🧕اگر از مغازه نیومد بیرون چیکار میکنی؟ 👧میرم بیرون از مغازه میگم برا خودت اینجوری خوبه 🧕اگر گریه کرد چیکار میکنی؟ 👧بعدا آروم میشه دفعه بعد میدونم باهاش چیکار کنم😂😂 ___________ پ‌ن: راستی حتما داروهایی که یه مامان بچه دار خوبه همراهش باشه رو میگم براتون . @rahnemoone_madari
چنتا دوقلو تو بخش مراقبتهای ویژه داریم . هر کدومشون بسته به سن چند روز تا چند هفته بستری‌ن. یکی از این دوقلوها خیلی گوگولی و خوب و سالمن. و رشد خوبتری دارن. ریز و نارس بودن ولی خیلی خوب برا زندگی تلاش میکنن. فقط یه کم زردیشون طول کشید و تا وزنشون بیاد بالا طول کشیده . بعد از ده روز زنگ زدیم خونه‌شون و گفتیم مامانشون بیان بهشون شیر بدن. چند ساعتی مشغول ویزیت بقیه نوزادام بودم. دیدم یه خانوم و آقایی بالاسر این دوقلوها نشستن. به نظرم اومد مادربزرگ پدربزرگ باشن. مسن بودن واقعا... از پرستارا پرسیدم مامان این دوقلوها بیمارن که خودشون نیومدن و مادربزرگ رو فرستادن؟ نمیدونستن.🤷‍♀ نگران شدم و خودم دست به کار شدم. رفتم یه سلام علیکی با خانم کردم. یه تبریک گفتم و بدون اینکه دقیق بگم شما مادربزرگ هستید یا مادر گفتم این کوچولوها برادر خواهر هم دارن؟؟؟ (گفتم یه درصد میبینی مامانشون باشن، ناراحت نشن) گفتن بله یه پسر ۲۵ ساله هم دارم. من😲 ایشون☺️ ادامه دارد.... @rahnemoone_madari
ادامه👇👇👇 بعد از کلی ابراز خوشحالی همراه با شگفت زدگی من ، شروع کردن به تعریف کردن. مدتها بود دلم یه بچه دیگه میخواست . تا اینکه دیدم خیلی سنم داره میره بالا و بچه دار نمیشم، دلمو زدم به دریا و ivf کردم. و خدا این دوتا پسر ماه رو بهم داد.🎉🤩🎉 باباشون یه حلقه‌ اشک تو چشماشون نشست و لبخند رضایت گرمی زد.🥲 یه دوستی دارم سال‌هاست قسمتش نمیشه مامان بشه. هر بار دلش میگیره و استخاره میکنه خدا بهش اینو میگه:👇 هُنالِكَ دَعا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ دعای همیشه‌ی ما برای رفقامون که حال مشابه دارن 🙏 @rahnemoone_madari
خیلی گرسنه‌م بود. هی میرفتم تو آبدارخونه و قایمکی نگاه میکردم که شام رو آوردن یا نه. شام مریض ها و همراهاشون رو ۶ میارن. خیلی وقتها هم غذاشون از غذای ما بهتره. منم چون نمیخواستم هله هوله بخورم گفتم تمام کالری مجاز شبم رو بزارم برا شام. هرچند سابقه ی غذاهای بیمارستان بد بود. ولی یکی دوتا غذاش رو دوست داشتم. حتی به چای خوردن برا رفع موقت گرسنگی فکر کردم . تازه شیفت پرستارا عوض شده بود.رفتم آشپزخونه دنبال چای، ولی ناکام برگشتم. تازه یه سماور بزرگ رو پر آب کرده بودن که به‌جوش بیاد.😰 مامااااان!من گششششنمه.☹️ دیشب یه مشت بادوم توی کیفم گذاشته بودم نمیدونم کدوم یکی از بچه‌هام ...😤 صدبار گفته‌م مادر به کیف من دست نزنید. یه هفته س رژیم گرفتم ☠ هیچ نتیجه ای هم نداشته ها .ولی با اراده ادامه میدم🤥 از بچگی روزه و رژیم و نخوردن برام سخخخت ترین کار دنیا بود. یه کم خودم رو مشغول کتاب و دفترم کردم .دوباره رفتم پی چای.ایول چایِ تازه دم. یه چای داغ ریختم و آوردم. ولی نه خرمایی نه قندی نه چیزی ، نتونستم حتی لب بهش بزنم😞 واقعا ناراحت بودم. همیشه عمر، خوشیِ من خوردن خوردنی های مجاز درحد معمول بوده. ولی BMI بالا رو به ارث بردم.تقصیر من چیه. گوشیم زنگ خورد. نزدیکای تولد یه نوزاد نارس بود. باید میرفتم بالاسرش. هم خوشحال بودم که تا اومدن شام حواسم پرت میشه هم به حال خودم غصه خوردم که با گرسنگی باید هر لحظه آماده‌ی یک عملیات احیای جدید باشم. رفتم و برگشتم(خداروشکر نی نی خوبی بود). قبل از اتاقم رفتم سراغ آشپزخونه. آخخخ جون غذا اومده. وقتی ظرف خورشت رو روی ظرفهای پلو دیدم وارفتم .لابد باز قیمه یا قرمه. 😓 خیییلی پرروغن و پر رب و انصافا بد پخته میشن . من معده‌ی عزیزم رو طی این سالها در بیمارستان از دست دادم.🥺 در ظرف خورشت رو باز کردم گفتم شاید یک درصد یه چیز دیگه باشه... قیمه بود😫 نشستم روی صندلی . لحظاتی فکر کردم. به خوردن حتی یک چهارمش هم نتونستم فکر کنم. هِلِک و وِلِک رفتم سه طبقه پایین تر تا بوفه. بین راه فکر کردم چی بخورم . به هر چی فکر میکردم یا کوتاه مدت یا دراز مدت برام ضرر داشت. به نتیجه نرسیدم. وقتی رسیدم به بوفه ردیف کیک و بیسکوییت هارو به سرعت گذروندم. رفتم سراغ یخچال ...... الویههههه😍 کالری👻😨 برگشتم. رفتم جلوتر و با قفسه کیک خونگی مواجه شدم 😋 کالری👻😨 برگشتم. هی یخچالهارو نگاه میکردم و دور خودم دور میزدم . فروشنده یه نگاه چپی به روپوش سفیدم کرد و چشمهاش رو ریز کرد که روی اتیکتم رو بخونه ببینه کی ام.😅 ماسک هم زده بودم . واقعا مشکوک میزدم.😷 بالاخره یخچال ماست و پنیر پنیر که بدون چای شیرین نمیشه. بخورم هم آخر شب باید یه قهوه بزنم که بیدار بمونم و باز کالری😟 کره که عشق منه ولی به دلیل معلومی نمیشد بخورم. ناچارا دوتا ماست موسیر و یه بسته نون برداشتم. هرچند ماست هم بخاطر بلغمش میتونه چاقم کنهههههه😩 در مسیر برگشت دست یکی از همراها ظرف غذای بدون ظرف خورشت دیدم. خوشبحالش، لابد لوبیاپلوئه😋( کار به کجا رسیده🥲). بین راه آقای خدماتِ بخش مشمای ماست و نون توی دستم رو دید. گفت خانم دکتر غذاتونو گذاشته‌م توی آشپزخونه. گفتم بله دیدم خیلی ممنونم. و به راه خویش ادامه دادم. الان در استراحت بین دو نیمه‌ی ماست خوردن‌م🙂 خوشحالم که تسلیم نشدم. ولی نگرانم خوابم ببره 😏 اونم کشیک بخش مراقبت های ویژه اطفال اگر آشپز بیمارستان میدونست چققدر کارش مهمه کمی بیشتر دقت میکرد. __________ دونستن مسائل پزشکی دو وجه داره. یکی خوب یکی بد. یه عده میگن دونستن درمورد بیماریها نگرانمون میکنه . و شعارشون "بی‌خبری خوش‌خبری" ه. یه عده هم دونستن، هوشیارشون میکنه. شما از کدوم دسته‌اید؟ @rahnemoone_madari
تصویری که ملاحظه میکنید؛ یک "همین الان یهویی" است. چایی که در تصویر میبینید همنقدر کدر است و تازه یخ هم کرده است.😅 یادش بخیر اون وقتا که معده‌م سنگ رو هم آب میکرد😢 و نیاز به رژیم لاغری نداشتم الحمدلله🙏 @rahnemoone_madari
چایخانه حضرت روزیِ همه‌تون سالی چندبار🙏 من از جای جای حرم با رفقا خاطره دارم. یه وقتا دوستای مجازی چند نفری که میان مشهد خبر میدن حرم همو میبینیم. مشتاق دیدار☺️ @rahnemoone_madari
از ورای روزهای بسیار شلوغ و پلوغم با شما صحبت میکنم ... بخش هایی که این روزها دارم مریض ویزیت میکنم بسیار شلوغ و پرکار هست و واقعا وقت نمیکنم به جز کارهای شخصی یا کارهای اساسی خانواده کار دیگه ای انجام بدم . وگرنه خیلی دوست دارم زودتر مرور مطالب پزشکیمون رو از سر بگیریم. هرچند با افتخارسوال و جواب کردن های با شما در خصوصی، پر رنگ، پابرجاست❤️ که جواب یکسری هاش رو همینجا در خلال نکات پزشکیمون گفته بودیم. اگر برید اولین پیام این کانال کلی مطالب پزشکی خواهید دید👆👆👆 فقط یه نکته بگم ... لطفا دقت بفرمایید ❌❌ به کوچولوهاتون برای کنترل درد و تب اصلا قرص و شربت بروفن یا شیاف دیکلوفناک ندید🙏🙏 استامینوفن بدید. با دوز درست بدید حتما جواب میده. @rahnemoone_madari
دیدید یه وقت ناراحتید خسته اید دلتنگید یا ... یه حرف یه تماس یه فیلم یا هرچیزی میشه برات یه نشونه؟ همین الان دقیقا وسط همه کاروبارم این شد برام نشونه👇 خیلی حال خوب کن ه🥲 کاش وقت داشتم چندبار میدیدم 👇👇👇👇👇👇👇👇
35.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الان دیدم، فضام عوض شد اصلا. شلوغم، خلوت تر شدم چندبار میبینمش💚 گاهی کلید قفل حال‌ت از آسمون میرسه @rahnemoone_madari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه کم همدیگه رو تحویل بگیریم؟؟؟😎 بفرمایید نوش جان😋 این خوشمزه‌ها تقدیم مامان های باردار شد. لازم نیست حتما یکی از بیرون از این کارا برامون انجام بده. خودمون برا باردارهای دوروبرمون سنگ تموم بزاریم. از دوست گرفته تا خواهر 😍 و زنداداش😉 اینجوری بریم دیدنشون🎉🎉🎉 مطمئن باشید بیشتر از اینکه حال اونا خوب بشه حال خودتون خوب میشه🥰 @mehre_fereshteha @rahnemoone_madari
رهنمون مادری
یه کم همدیگه رو تحویل بگیریم؟؟؟😎 بفرمایید نوش جان😋 این خوشمزه‌ها تقدیم مامان های باردار شد. لازم نی
بعضیا معترض شدن😂😂 خدایی فکر نمیکردم انقدر پیگیر باشید👌👌 دوستان عزیز لطفا آبرو داری کنید🙏 اگرخواهرشوهر باردار دارید برای ایشون هم سنگ تموم بذارید 😉😄 ❌فردا پلیس فتا نیاد بعنوان عامل کدورت بین زنداداش و خواهرشوهرای کل ایتا بگیرتم 😥