eitaa logo
سایت راه راه
76 دنبال‌کننده
383 عکس
19 ویدیو
0 فایل
کانال سایت طنز و کاریکاتور راه راه
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 بیا پائین 💢 در این قسمت از شیفت عصر رفتیم سراغ توییتی از رضا پهلوی که صعود تیم ملی ایران رو تبریک گفته، اما کاربران توئیتر بهش یادآوری کردن که کجای پیاز قرار داره. 🧂نمک پاشی کاربران در بخش کامنت‌ها را در سایت راه راه مشاهده کنید: 🌐 yun.ir/9djo7b
🔹️خارجی های فضول 🔸️قسمتی از خاطرات خانم بازیگر (نامزد جایزه مقوای طلایی) ✍ 🌐 در سایت: yun.ir/v8nyoc دوشنبه: تازه از خرید برگشته ­ام… هوا چقدر آلوده بود… تهران دیگر جای زندگی نیست… این ملت ندید بدید هم مثل مور و ملخ در این وضعیت اسفناک اقتصادی ریخته­ اند بازار و خرید می ­کنند… سری به گالری مریم جان زدم، یک تابلو نقاشی بود چشمم را گرفت و از آنجایی که باید هر چیزی که خوشت آمد را بخری من هم ۹۵ میلیون دادم و خریدم؛ خدا رو شکر… رفتم اینستا را باز کنم که عکس این تابلو نقاشی را بگذارم در پیجم تا هر چه حسود هست چشمش دربیاید، اتفاقی دیدم این دختره اِما واتسون، بازیگر هری­ پاتر پست گذاشته­ است در حمایت از فلسطین؛ یکی نیست بهش بگه  آخه به تو چه ربطی دارد، فضولی؟ چون ۶۴ میلیون فالور دارید باید سوءاستفاده کنید؟ قیافه هم که ندارد فقط الکی معروف شده­است… من هم نزدیک ۴ میلیون فالور دارم ولی نباید بیایم فضولی کنم و با پراکندن انرژی منفی سیاه ­نمایی کنم که، چرا وجهه خودم را خراب کنم… فعلاً برم چند نفر که به خرید تابلو اعتراض کردند را بلاک کنم تا بفهمند که به نظر بقیه باید احترام بذارند تا بعد…   چهارشنبه: امشب یک سر رفتم توییتر ببینم چه خبر است… فقط ادعا می­کنند که فضای آنجا نخبگانی است وگرنه چرا من هنوز به ۱کا هم نرسیده ­ام! دیدم توییتی دارد دست به دست می­ چرخد… سوزان ساراندون بازیگر هالیوود در مورد مردم یمن و قطعی اینترنت در آنجا توییتی را گذاشته بود… جوری بعضی­ ها می ­گویند این خانم ۵ بار نامزد اسکار و یک بار هم برنده آن جایزه شده که انگاری خیلی هنر کرده، خب من هم دوبار نامزد کرده ­ام، تازه یک بار هم نامزد جایزه مقوای طلایی در جشنواره بادبادک های کوچک شدم. از آنجایی که جشنواره فجر هم شروع شده، در آنجا من هم حسابی به کُند بودن سرعت اینترنت در کشور خودمان اعتراض می­کنم، یمن به من چه ربطی دارد؟   جمعه: شنیدم جمعی از به اصطلاح هنرمندان خارجی جشنواره فیلم سیدنی را به­ خاطر حمایت­ های مالی اسرائیل از آن تحریم کردند. بیش از ۳۰ برنامه هم لغو شده… یک عده هم گفته ­اند مستقل شرکت می­ کنیم! واقعاً عجیب است، اگر بجای این قدر نشناس­ ها، فرصتی برای حضور ما فراهم می­ شد با سر می­ رفتیم خیلی هم حال می­داد. این خارجی­ ها که این کارا را می­کنند به عواقبش برای سایر هنرمندان فکر نمی­ کنند… مثلاً جشنواره فجر که شروع شده، بعضی­ ها توقعشان از ما بالا رفته و می­ گویند شما هم از این حرف­های سیاسی بزنید، به ما چه آخه! 📍 سایت راه راه| @rahrahtanz_ir
🔹️نه که مجازی بود… 🔸️کلاس‌های پساکرونایی ✍ 🌐 در سایت: yun.ir/vuhlia سکانس دانشکده مهندسی روز. داخلی. کلاس ریاضی مهندسی استاد: سلام. دانشجویان عزیز بالاخره بعد از دو سال دوری از کلاس، برگشتیم به کلاس. این‌ ترم ریاضی مهندسی رو باهم خواهیم داشت. پیش‌نیاز این درس هم ریاضی‌ یک، ریاضی دو و معادلات دیفرانسیل بود که نمراتش رو از آموزش برام آوردن. اولین ترمی هستش که هم کلاس‌ها و امتحانات نیم‌ترم و ترم حضوریه. دانشجوی پسر ۱: استاد، یه کم صداتون عوض شده از ترم‌های قبلی. استاد: بله دیگه. عمره می‌گذره. دانشجوی پسر ۱: ۳.۷۵ رو ۱۰ می‌دید؟ استاد: عزیزم، قبل از صحبت اجازه بگیرید لطفا. اصلا این چه سوالیه. این‌ سوال اصلا در سطح شما و نمرات شما نیست. دانشجوی پسر ۱: استاد عزیز، شما با الطاف بی‌کران خودتون ۳.۷۵ رو ۱۰ می‌فرمایید؟ (استاد برگه‌هایی که از آموزش آورده‌اند را وارسی می‌کند.) استاد: آقای عزیز، وقتی میانگین نمرات ریاضی‌ یک، ریاضی دو و معادلات دیفرانسیل این کلاس ۱۹.۲۲ هستش، چرا باید همچنین سوالاتی اصلا مطرح بشه؟! دانشجو پسر ۲: چی استاد؟ ۱۹.۲۲ از ۲۰ می‌زنه بالاتر که. استاد (عصبانیت خودش را قورت می‌دهد): نه، ۱۹ و ۲۲ صدم. یعنی یه چیزی تو مایه‌های ۱۹ و نیم. هنوز نرسیده به بیست. اصلا سوال بسه. بریم سراغ جزوه. تعریف مجانب افقی. (دانشجویان‌ دختر جامدادی خود را باز می‌کنند. خودکارهایی در مدل‌های رنگی و اکلیلی، مدادرنگی‌هایی در چندصد رنگ آماده‌ دارند.) دانشجو دختر ۱: استاد، مجانب با چه «ج‌»ای نوشته می‌شه؟ استاد: کلا یه نوع ج داریم ما. دانشجو دختر ۱: نه که مجازی بود… چند وقته جزوه ننوشتیم استاد. دانشجو دختر ۲: استاد ما جاموندیم، تعریفِ چی؟ استاد: تعریفِ مُجا… دانشجو پسر ۳: تعریف کجانب؟ استاد: مُجا… دانشجو پسر ۳: خب کجانب؟ استاد صداتون قطع و وصل می‌شه. استاد: کلاس‌ها حضوری شده ها. الآنم سر کلاسی! (استاد بلند می‌شود و روی تخته می‌نویسد: مجانب عُفُغی.) دانشجو پسر ۳: آهان. نه که مجازی بود… یادمون رفته استاد. استاد: اصلا ولش کنید. بریم چندتا سوال حل کنیم. مرور هم کنیم بد نیست. (استاد روی تخته می‌نویسد: مشتق تابع ایکس ۲) استاد: خب کسی برای حل داوطلب میشه؟ (چندتا از دانشجویان، پشت همدیگر قایم می‌شوند. عده‌ای بلند می‌شوند تا از کلاس بیرون بروند.) استاد: کجا؟ دانشجوی پسر ۴: آقا… دانشجوی پسر ۵: آقا چیه؟ این‌جا دانشگاهه. باید بگی استاد. دانشجوی پسر ۴: بله‌ استاد. استاد گوشی‌مون داره زنگ می‌خوره. نه که مجازی بود… هنوز یادمون رفته قبل از کلاس خاموش کنیم. دانشجوی پسر ۵: استاد مادرمون‌ برامون لقمه آورده. می‌رم که ازش بگیرم، زنگ تفریح بخورم. نه که مجازی بود… مادرم فکر می‌کنه هنوز این‌جا مدرسه‌س. دانشجوی پسر ۶: استاد، من میرم که حمله کنم به لقمه‌ی همین دانشجوی پسر ۵. نه که مجازی بود… خیلی وقته حمله نکردم به خوراکی کسی که از بوفه چیزی می‌خره یا از خونه میاره. دانشجوی پسر ۷: من میرم از کاراشون استوری بگیرم. نه که مجازی بود… ما فود بلاگر شدیم. اینم قضیه فودیه. استاد: بعله… هی می‌گفتم چرا برگه‌های امتحانات ترم قبلی‌تون شبیه همه…‌ بفرمایید. استاد: کسی نبود حل کنه؟ دانشجوی دختر ۳: استاد نه که مجازی بود. یادمون رفته. استاد: چقدر داریم تا زنگ؟ دانشجوی پسر ۸: استاد، تیتراژ داره می‌ره در حد خداحافظی با بینندگان. ۲۰ دقیقه. استاد: خاطره ارشدم توی مالزی رو گفته بودم؟ دانشجوی پسر ۹: همونی که یه خانم پرفسوری عاشقتون می‌شه؟ استاد: نه اون واسه مالدیو بود. دکترا می‌خوندم. دانشجوی دختر ۴: استاد سوال رو حل نمی‌کنید؟ استاد: زمان، بچه‌ها… دانشجوی پسر ۱۰: زمان اینو حل می‌کنه؟ استاد: نه بچه‌ها. زمان یه چیز نسبیه. چرا تموم نمی‌شه این کلاس پس؟! دانشجوی دختر ۵: استاد شما هم؟ استاد: نه که مجازی بود. من خودمم کلاس‌های قبلی‌تون رو نبودم. یه دانشجویی بود نصف حقوق منو می‌گرفت درس می‌داد. (کلاس تمام. کات) 📍 سایت راه راه| @rahrahtanz_ir
🔹️مقاوم کی بودی؟ 🔸️خاطرات یک ساواکی بیچاره ✍ 🌐 در سایت: yun.ir/5z5gy8 ساعت ۱۲ ظهر بود. توی اتاقم نشسته بودم. با ناخن گیر چرک زیر ناخن انگشت پایم را بیرون کشیدم و گوله کردم و بعدم پرتاپ؛ اما همزمان درب باز شد و با باز شدن دهان مامور ساواک محو شد، داد زد:  پشمام از صدای نوار ریخت، انقلابیه آخ نگفت، میگه نوار دو، باید هیجانی تر باشه.  دود سیگارم را در هوا پخش کردم: ناخناشو بکش بعدم بزن تو نمک، عشق هیجانو. –  کشیدم قربان میگه من هنوز هیچی نگفتم ناخنمامو کشیدی اگه بگم کجامو می کشی! داد زدم: ابله، پاشو برو یه کار دیگه بکن. فقط قبلش بیا ناخن منو بگیر بعد برو. هنوز حرفم تمام نشده بود که نعره زدم. صدای مامور را شنیدم که گفت:  قربان ببخشید اشتباهی با انبر کشیدم. از هوش رفتم. دوشنبه صداهایی از بیرون شنیدم. مردم به خیابان ها ریخته بودند و شعار می دادند، که: ای شاه خائن که درز می دوزی، درزا بابام پاره شده باید بدوزی. درب اتاقم باز شد، مامور یقه یک نفر را گرفته بود و به زمین می کشید. روی زمین ولش کرد: قربان به این یارو میگم صدای خروس دربیار میگه به زحمتش نمی ارزه، شیر و پلنگ باشه یه چیزی.  عصایم را به سمت مامور گرفتم و داد زدم: حیف نون، نزار بره توالت بشه موش آب کشیده. – قربان سه روزه پاش نشستم نه خوابیده نه خالی کرده خودشو. امروز زده رو شونم میگه داداش موقع انجام وظیفه حرومه چرت بزنی از کار کم بزاری خیر نمیبینی. با پایم محکم توی صورت مردک کوبیدم. حواسم به پانسمان ناخن پایم نبود. دوباره از هوش رفتم. چهارشنبه ساعت ۱ بعداظهر بود. صدای تیر و شعار در هوا پخش بود. پانسمان پایم را عوض کردم، بیشتر از بادمجان نباشد کمتر هم نبود. از بالا دستی ها شنیده بودم که اعلی حضرت مدتی برای استراحت عزم سفر دارد. صدای مامور افکارم را پاره کرد: قربان بیا منو بکش و راحتم کن. گفتم: خاک بر سرت نره غول، از پس یه زن حامله نمی تونی بربیای؟ -هر چی میزنم تو شکمش بچه جا خالی میده، تهدیدش کردم الان میام ناخناتو می کشم، میگه تو هنوز نمیدونی بچه سه ماهه ناخن نداره، برو دو ماه دیگه بیا. آدم باش.  گفتم: جلو چشمش مادرشو بزن بلبل زبونی نکنه‌. – قربان ننه هه بدتره، هلش دادم خورد تو دیوار اومد سمتم بچه هه با لگد زد تو دهنم. دو به یک ریختن سرم. نگا دندونم شکست. باید مدارکم را جمع می کردم. دوباره داد زدم : بیا این مدارکو بزار تو کیفم به درد نخور. لنگان جلو آمد اما پایش را روی شصت پایم گذاشت. هر دو از هوش رفتیم. 📍 سایت راه راه| @rahrahtanz_ir
🔹️فواید یارانه ۴۵ هزار تومانی! 🔸️در حاشیه عدم تغییر یارانه در سال آینده ✍ 🌐 در سایت: yun.ir/ckgohg بالاخره کمیسیون تلفیق در خبری مسرت‌بخش برای اقشار مستضعف، اعلام کرد: یارانه ۴۵۵۰۰ تومانی برای سال آینده هم تغییر نمی‌کند! اینجانب ضمن تبریک برای یازده ساله شدن این یارانه -که فقط نمی‌دانم این نوگل نورسیده چرا هرچی از این طرف بزرگتر می‌شود، از آن طرف آب می‌رود- خدمت هموطنانی که از این وضعیت شاکی هستند فواید این مبلغ یارانه را عرض می‌کنم: ۱- بیرون آمدن از فکر دریافت یارانه: اینهمه سال هر شب با فکر شب واریز یارانه‌ها خوابیده‌اید، اما امسال با ثبات مبلغ یارانه و البته کاهش مستمر ارزش پول، حالا می‌توانید دندان طمع را کنده و بی‌خیال این کمک‌های دولت، سر راحت بر بالش بگذارید. ۲- توجیه آسان‌تر زن و بچه: در سال آینده و در مقابل درخواست‌های متعدد همسر و فرزندان‌تان برای خرید فلان چیز و بهمان چیز می‌توانید عصبانی شده و بفرمایید: «دِ بزارید یارانه زیاد بشه بعد هوس کنید!» ۳- کاهش مصرف آب و برق: وقتی پول نداشته باشید قبض را پرداخت کنید، به طور طبیعی به سمت کاهش مصرف متمایل می‌شوید. فقط سال آینده مواظب باشید زیاد متمایل نشوید. احتمال کله‌پا شدن هست. ۴- پاسخ مکفی به طلبکاران: در برابر خیل طلبکارها می‌توانید از فرمول «به جان عزیزت یارانه این ماه رو بِدَن چشم!» استفاده کنید که به صور ضمنی توصیه ایشان به صبر و سکوت است! ۵- تامین منابع لازم برای دولت: بالاخره سقف ۳۷ میلیونی حقوق مدیران باید از یک جایی تامین شود دیگر. هزار تومان هم بخواهند بگذارند روی یارانه شما، حقوق خیل عظیمی از مدیران از این رقم به زیر خط فقر می‌رسد. که خدا را خوش نمی‌آید خلاصه. 📍 سایت راه راه| @rahrahtanz_ir
🔹️چینی‌ها چطور مملکت را خواهند گرفت؟ 🔸️یک گفت و گوی ساده ✍ 🌐 در سایت: yun.ir/l55wd1 راننده تاکسی: کجا پیاده می‌شی؟ مسافر: آزادی پیاده می‌شم. راننده تاکسی: بشین بالا… خوش اومدی… شما هم که قرمز پوشیدی! شما رو هم فروختن؟ مسافر: جان؟ کیا منو فروختن؟ راننده تاکسی: همینا که مملکتو به چین فروختن دیگه؟ مسافر: خب آخه منو چرا باید بفروشن؟ راننده تاکسی: دیدم لباست هم‌رنگ پرچم چینه، گفتم شاید کم‌کم دارن ماها رو هم می‌فروشن به چین. مسافر: مگه مملکتو فروختن به چین؟ راننده تاکسی: داداش شما کلّاً تو باغ نیستی‌ها! همینه که وضعمون این‌طوریه. مسافر: خب حالا شما بگو ما هم بفهمیم چه خبره؟ راننده تاکسی: شب ۱۲ بهمن به‌جای پرچم ایران کلّاً پرچم چینو انداخته بودن روی برج آزادی. فروختن رفت. مسافر: آها، خب اون که واسه آغاز سال نو چینی بوده، تو کشورای دیگه هم مرسومه. راننده تاکسی: هه‌هه‌هه… ساده‌ای ها، اینا همش سیاسته، سال نو چینی سال پیش ۲۴ بهمن بود، حال شد ۱۲ بهمن؟ مسافر: خب تاریخش تغییر می‌کنه هرسال. راننده تاکسی: آقا از من نشنیده بگیر، ولی این تغییر تاریخ سال نو چینی کار خودشونه که یه بهونه‌ای داشته باشن. مسافر: خودشون کیان؟ راننده تاکسی: همین دولتیا دیگه، چین بهشون دستور داده که شب اول دهه‌ی فجر پرچمشونو بندازن روی برج آزادی، اینا هم از چینیا خواهش کردن که تاریخ سال نو چینی رو یکم جا‌به‌جا کنن که مردم مشکوک نشن. مسافر: آقا کنار پرچم چین، پرچم ایران هم بود ها. علاوه بر سال نو چینی، می‌خواستن پنجاهمین سالگرد روابط دیپلماتیک ایران و چین رو هم جشن بگیرن. اصلاً ربطی به دهه‌ی فجر و دستور چین و اینا نداره. راننده تاکسی: عزیزم شما نمی‌دونی سیاست چقدر پیچیده هست، اینا همه بهونه‌هاییه که اتّفاقاً با هماهنگی چینی‌ها منتشر می‌شه. تازه من خبر دارم اولش چین زیر بار نمی‌رفت که دولت ایران این بهونه‌ها رو بیاره، امیرعبداللّهیان شخصاً رفته باهاشون صحبت کرده، یکم امتیازم بهشون داده که قبول کردن. مسافر: حالا شما این چیزا رو از کجا می‌دونی؟ راننده تاکسی: برادر زن من بیست سال پیش تو ژاپن کار می‌کرده، بعد یه صاحب‌کار با نفوذ داشته که باهاش رفیق می‌شه و هنوزم باهاش در ارتباطه. این خبرا رو اون بهش می‌رسونه. مسافر: ژاپن چه ربطی به چین داره آخه؟ راننده تاکسی: ببین می‌گم ساده‌ای، نگو نه. این ژاپنی‌ها و کره‌ای‌ها و چینی‌ها و کلّاً این چشم‌تنگ‌ها همشون باهمن، نمی‌بینی قیافه‌هاشون شبیه همه؟ اینا می‌خوان کلّ دنیا رو بگیرن بین خودشون تقسیم کنن. مسافر: عجب! حالا منو همین نزدیکی‌ها پیاده کن بیزحمت. راننده تاکسی: بابا دارن کشورت رو می‌فروشن به چینیا، بعد تو می‌خوای پیاده شی؟ مسافر: خب رسیدیم آخه.ر راننده تاکسی: نگران نباش، یه دور دیگه می‌زنیم بعد میام همینجا پیاده‌ات می‌کنم، البته باید کرایه‌شو بدی ها. مسافر: بابا دیرم می‌شه، بعدشم چرا باید پول اضافی بدم؟ راننده تاکسی: عوضش ارزششو داره، بده دارم نسبت به شرایط جامعه آگاهت می‌کنم؟ بعدشم وقتی چینی‌ها مملکت رو بگیرن، امن‌ترین جا همین تاکسی منه که از قبل دستشون رو خوندم. حالا بزار برات از پشت‌پرده‌ی پخش فیلم‌های جکی‌چان بگم… 📍 سایت راه راه| @rahrahtanz_ir
🔴 تو چه طرحی میپسندی گلم؟ صد و هشتاد و هشتین شماره ضمیمه هفتگی طنز راه راه در روزنامه وطن امروز، صبح امروز – 20بهمن - منتشر شد. در این شماره از راه راه حذف عبارت توحید از پرچم عربستان را زیر ذره بین برده ایم. طنزها و دوبیتی های راه راه را از دست ندید! این ضمیمه طنز را از اینجا بخوانید👇😁 b2n.ir/y95196
🔹️روزگار غریبی است، انور! 🔸️از دفتر خاطرات محرمانه محمدرضا پهلوی ✍ 🌐 در سایت: yun.ir/spgfs2  بهمن ۱۳۵۷/  قبل از شام شام می‌خواهیم چکار بابا؟ مملکت رِ به نام خودشان زدند تمام شد رفت! همه خوش خیال نشستند سر میز شام پادشاه. هیچکس نمی‌بیند دار و ندار ما دارد از دستمان می‌رود! پریروز نتوانستیم آرام بگیریم، به رابط گفتیم به بختیار بگوید خبر مرگش از گارد جاویدان استفاده کند، جهنم و ضرر. خودش که عرضه ندارد مردک ابله. گارد ویژه ما رِ ول کرده بین مردم و انگار و نه انگار. از آن بدتر، کار دنیا رِ می‌بینی؟ همه چیز دست به دست هم داد تا نیروی هوایی ما، همافران ما، نیروی عزیزتر از جان ما، رفتند قاطی مردم! زدند گارد شاهنشاهی رِ ناک اوت کردند. یعنی روز روزش اگر بین همافرها و گارد جاویدان مسابقه می‌گذاشتیم و جایزه نفیسی هم می‌دادیم، همدیگر رِ اینجوری تیکه و پاره نمی‌کردند. این خمینی اینقدر به ارتش و نیروهای ما گفت شما فرزند مایید، که بفرما! فرزندانش یک تف انداختند روی یاد و خاطره ما و برو که رفتی. دلمان می‌خواست زنگ بزنیم یار همیشگی‌مان، انور سادات، و بگوییم: روزگار غریبی است، انور. کار دنیا رِ می‌بینی؟ هیچکس لیاقت پادشاهی و دیکتاتوری ما رِ نداشت. حالا دیگر فرمانده کدام ارتش و پادشاه کدام مملکت باشیم؟ 📍 سایت راه راه| @rahrahtanz_ir
🔹️کلیه‌ام را بردار، ضمانتت را نه 🔸️چمچاره ✍ 🌐 در سایت: yun.ir/54wzh9 با سلام خدمت شما مخاطبان گرامی، من دکتر زونکن عنابی هستم، فارغ‌التحصیل رشته‌ی “دو روز انگاری دنیا” از دانشگاه lmnop؛ در خدمتتون هستم با بخش مشاوره‌ی پیامکی؛ موضوع امروزمون وام بانکیه، هر سؤالی در این زمینه دارید بپرسید. آقای ش.م.ر پیامک زدن و گفتن دکتر میخوام یه وام درشت بگیرم و پس ندم؛ بعد واسه کاغذبازیاش یه ضامن صوری می‌خوان، ضامنم می‌شی؟ آقا من ضامن نارنجک می‌شم، ولی ضامن تو نمی‌شم. مگه من چه بدی بهت کردم که همچین چیزی ازم می‌خوای؟ ولی انصافاً صداقتتو دوست داشتم، به نظرم اون بانکایی که وام تپل می‌دن به امثال شماها که پس ندین، حق دارن؛ در مقابل این سطح از صداقت نمیشه نه آورد. دوست دیگه‌ای پیامک زدن و گفتن میخوام یه وام پنج میلیون تومنی بگیرم، ازم ضامن معتبر خواستن. مگه واسه وام خرد ضامنو حذف نکردن؟ بله برای وام خرد حذف کردن، ولی پنج تومن پول خرده؟ والا تو این دوره و زمونه ۵۰۰ هزار تومن هم غنیمته، چه برسه به پنج میلیون تومن. شما باید درخواست وام تپل بدی، تازه اینم بهشون بگی که نمی‌خوای پس بدی، اون‌وقت بانک یه جوری مجذوبت میشه که با یه ضامن الکی هم بهت وام میدن، نمونه‌شو داشتیم. عزیز دیگه‌ای پیامک زدن و گفتن که میخوام کلّاً یک میلیون تومن وام دانشجویی بگیرم، ازم هم ضامن می‌خوان، هم تعهّد محضری. بانک راحت‌تر به آدم وام میده تا دانشگاه. خب اونا هم حق دارن عزیز من؛ تا وقتی دانشجویی که از خونوادت پول توجیبی می‌گیری، بعد از دانشگاه هم که قرار نیست شغل گیرت بیاد و مجبوری راننده اسنپ بشی. دانشگاه از کجا مطمئن باشه که تو این پول رو برمی‌گردونی؟ میدونی همین یک میلیون تومن صندوق رفاه دانشجویان، می‌تونه رفاه چند دانشجو رو تأمین کنه؟ انصاف داشته باش. دوست دیگه‌ای گفته که من یک سال پیش برای وام ازدواج اقدام کردم، بعد حالا که دیگه داره نوبتم میشه، با خانمم به مشکل خوردیم و می‌خوایم جدا بشیم. حالا اگه بانک بفهمه وام رو نمیده، چکار کنم؟ از من می‌پرسی چکار کنی؟ بیفت به پای خانمت ازش معذرت‌خواهی کن. شوخی که نیست، وام ازدواجه؛ میدونی چند نفر الآن دوست داشتن در موقعیت تو بودن و وام ازدواج نصیبشون میشد. البته فقط واسه وام نمی‌گم ها، کلّاً تو زندگی هرچی خانومت گفت بگو چشم. هر وقت هم فکر طلاق به سرت زد، قیمت سکّه رو یه چک بکن تا دوباره عشق به زندگیتون برگرده. آخرین پیامکمون هم از دوستیه که گفتن میخوام یه وام بگیرم، ۱۸ درصد ازم سود می‌گیرن؛ بعد نزول‌خور محلّمون کلّاً پنج درصد سود می‌گیره. حالا به نظرتون از کدومشون پول بگیرم؟ به نظرم از همون بانک بگیری خیالت راحت‌تره. درسته که سول نزول‌خوره کمتره ولی درعوض اگه نتونی پولشو پس بدی، به قیمت جونتم که شده میاد پولشو ازت می‌گیره، کلّاً نزول‌خورا آدمای خطرناکین. ولی اگه پول بانک رو ندی فوق فوقش میان خونه‌ و زندگیتو مصادره می‌کنن، دیگه با جونت کاری ندارن، امنیتش بیشتره. خب مشاوره‌ی این هفته‌مونم تموم شد. منم به نوبه‌ی خودم امیدوارم که هرچه زودتر با درخواست وامم موافقت بشه که بدجوری پول لازمم؛ پس دعا کنید. تا هفته‌ی آینده خدانگهدار. 📍 سایت راه راه| @rahrahtanz_ir
🔸️مروری بر اجراهای مرحله یک چهارم نهایی خندوانه ✍ 《..هانا ستوهی در حالی اجرای خود در مرحله یک‌چهارم نهایی را به نمایش گذاشت که پیش از این و در مرحله نجات، یک اجرای قوی و داستانی مناسب به همراه شوخی‌های بسیار را در کارنامه خود داشت. این سابقه‌ی خوب که در ذهن مخاطبان و داوران برنامه از اجرای قبلی او به جا مانده بود، توقع آنها را نیز بالاتر برده و کار را برای ستوهی سخت‌تر کرده بود. علی‌رغم ایده‌ی خوب و پتانسیل شوخی‌های بسیار در موضوع روحیه پسرانه داشتن یک دختر..》 🔹️متن کامل این یادداشت را در سایت راه راه بخوانید: 🌐 yun.ir/1gpara
💢 | وقتی چرخ اتوبوس در مطل هم ول کن نیست! 🛑 | شب طنز لرستان ✍️ 🌐 در سایت راه راه: https://b2n.ir/r75450 برای چاپ بلیطی که از قبل خریده بودم، به باجه تعاونی مراجعه کردم؛ سر در باجه زده بود: بدون ارائه کارت ملی و کارت واکسن، از پذیرش مسافر معذوریم؛ داشت از این همه جدیت برای رعایت پروتکل‌های بهداشتی قند توی دلم آب می‌شد که یادم افتاد نه کارت‌ملی و نه کارت واکسنم همراهم نیست؛ قند توی دل آب شدن جای خودش را به اضطراب دیپورت شدن داد؛ 🌐اگر می‌خواهید ادامه این گزارش طنز شب طنز را بخوانید روی لینک زیر کلیک کنید: https://b2n.ir/r75450 📍 سایت طنز راه راه| @rahrahtanz_ir
💢کاملا بی‌طرفانه و از پیش تعیین نشده ✍️ 🌐در سایت راه راه: https://b2n.ir/g76931 با سلام خدمت مردم فهیم و دوستداران اعلی‌حضرت، امروز می‌خوایم با مصاحبه‌ای بی‌طرفانه و از پیش تعیین نشده، تاکید می‌کنم کاملا بی‌طرفانه و از پیش تعیین نشده، به شما نشون بدیم که از نظر مردم، زمان شاه بهتر بود یا الان: + سلام حاج آقا – سلام + بنظر شما زمان شاه بهتر بود یا الآن؟ – صد درصد زمان شاه. زیرا اگر انقلاب نمی‌شد وضعیت اقتصادی مردم بهتر از حالا بود و مردم در یک رفاه، عموی پسر رو می‌بردند… + اِم… چیز… یعنی بله هموطنان گرامی، تمامی پسرعمو ها در اون دوران در رفاه زندگی می‌کردند، نه یعنی برای شاه همه مثل پسرعموش بودن… – بچه نپر وسط حرفم! عه! بی‌تربیت! خب داشتم می‌گفتم، یه لحظه ببینم کجا بود؟… آها… چراکه شاه در حال پیرزنیِ یک اقتضای قوی بود… ببخشید، اونجا آخر خط سوم چی نوشته؟ + کجا چی نوشته؟ من که اصلا چیزی نمی‌بینم! – اونجا دیگه، روی تخته ای که بهم گفتید از روش بخونم + کاااااات آقا کاااات. – چرا! من که داشتم خوب بازی می‌کردم! + لامصب تابلو نکن دیگه عه! خوندن هم بلد نیستی! «در رفاه عموی پسر را می‌بردند» چیه!! در رفاه عمومی بسر می‌بردند چراکه شاه در حال پی‌ریزی یک اقتصاد قوی بود!!! – حالا هرچی، راستی می‌خواستم از همین تریبون یه سلامی بکنم به همسر عزیزم: حاج خانم سلام می‌گم اون جوراب گُل دار منو ندیدی؟ امروز صبح دنبالش گشتم نَبو… + آقاااا! مگه صدا و سیما ست! بیا برو دیگه لطفاً – میگم، جوون، مصاحبه‌ام از کدوم شبکه پخش میشه؟ + گوشه سمت چپ تخته نوشتم – میگم اسم «درس شُکه اِجتاعی این سه تا گِرَم» برای شبکه تون زیاد طولانی نیست؟ پیچ نمی‌خورین موقع گفتنش؟ + (خود را به دیوار می‌کوبد) حاجی نوشته آدرس شبکه اجتماعی اینستاگرام!!! بیا برو جان جدت (قلوه سنگ را بر می‌دارد که بر سر خود بکوبد اما با میانجی‌گری به موقع فیلمبردار ختم بخیر می‌شود) 📍 سایت راه راه| @rahrahtanz_ir