eitaa logo
رهروان شهدا
1.4هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
177 ویدیو
5 فایل
خورشید اینجا .... عشق اینجا....گنج اینجاست... زیارتگاه کربلای پنج اینجاست.... این خاک گلگون تکیه ای از آسمان است....
مشاهده در ایتا
دانلود
#مادر . . . مرا ببخش اگر دير آمدم  يڪ مشت استخوان شدنم طول می ڪشيد ...  #دیدار_مادر_و_فرزند #پس_از_۳۰سال_فـراق #شهـید_حبیب‌اللہ_کندوایی @rahro313
#دختر که باشی یه روز #مادر میشی، شاید #شهید نشی ولی میتونی #شهیدپرور باشی، مردانی چون #ابراهیم_همت و#مهدی_باکری تربیت کنی، مگه نشنیدی که میگن عالم به دعا و همت مادران میچرخه... @rahro313
سخت است برای   را خودش بدرقہ‌ی  ڪند اما مادران  در  گویند:  بہ فدای‌     علیه السلام @rahro313
🍃 چشم  دلگرم به لبخند  و چشم مادر خیره به  شوق پدر شد و بار دیگر  پا به عرصه هستی گذاشت. . 🍃پسرشاگرد خوبی بود وپدرهم معلم خوبی که راه ورسم مردانگی رابه اوآموخت. . 🍃 محمدرضا شیفته ی مردانگی  و غیرت شد . رد پای آموخته هایش، سبب شد تا سِیلی از را شیفته مرام و خوشرویی خود کند،ردپایی که عطر در جای جای خاکش به مشام میرسد و مشام هارا نوازش میکند. . 🍃در گفت و گوهایش با مادر گفته بود. «قول میدهم مادر که  شوم آخر» سر را فدای  عمه سادات کرد و قول او برای همیشه ماندگار و یادگار شد. غیرتش باعث شد جانش را  کند تا مبادا نگاه چپ حرامی ها سوی حرم عقیله بنی هاشم باشد. . 🍃چه  پر کشید و جام شهادت را سر کشید. رفت اما تجربه و مردانگی خود را به یادگار گذاشت تا سرمشق شیر مردانی باشد که  به وصال‌ِ  دارند و آرزوی نوشیدن جام در .... @rahro313
 ها رو با دقت زیر و رو میکرد پرسیدم: دنبال چی میگردی؟  گفت:سربند یا زهرا  گفتم: چه فرقی داره؟ یکیشو بردار ببند دیگه  گفت:نه... آخه من  ندارم   . . ‎شب عملیات وقتی از میون اون همه  و میون اون همه جمعیت،   قسمت او شد و با صدای بلند فریاد زد:(می روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم) دیگه جای هیچ حرفی نبود...   نشان از عشقی کهن دارد عشقی به عمــق  و این جنون را تنها  آرام میکند، شهادتی به گمنامی شهادت حضرت زهرا سلامُ الله علیها  @rahro313
 پیشونی بند هارو با دقت زیرو رو میکرد. پرسیدم: +دنبال چی میگردی؟ -سربند  ! +یکیش رو بردار ببند دیگه چه فرقی داره؟ -نه ! آخه من  ندارم... . . خاکی شدن عادت مابچه شیعه هاست  مایی که مادرمون حضرت زهراست . @rahro313
🍃 به قول خودش، در تمام و بی کسی اش ، دست هایش فقط در خانه را زد وچشم هایش بهانه او را گرفت و بارید. . 🍂 پدرش را سرطان در هم پیچید و آسمانی شد...♡ ، شد نان آور خانواده ،آن هم چه نانی...! نانی که ، چرک از رخت ها می ربود و خشت خشت آماده می کرد برای سر پناه مردم. . 🍂 علی در وارد عرصه مبارزه شد وفعالیت هایش را از مسجد محل آغاز کرد. . 🍃نام مادر، ننه علی " سکینه پاکزاد " است وبه راستی فرزند پاکی زاده .پاکزاد و زاده پاک هردو در جبهه ها حضور داشتند. . 🍂گویی جسم اثیری اش در کالبد جسم اسیری نمی گنجید که هم نتوانست طعم ، لعبت دنیا را به او بچشاند . . 🍂چهار ماه بعد از ازدواجش بود که به سوی حقیقی پر کشید❤️ . بر مزارش نوشتند: . زادروز: ۱۳۴۵/۸/۱۸ . شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۴ . 🍃بعد از این تا مدت ها هنوز چندین خانواده با تاریکی شب ،چشم شان به در خشک بود بلکه دوباره زنگ خانه، نوید آمدن ناشناسی را بدهد که برایشان آذوقه پشت در می گذاشت. . ✍نویسنده : @rahro313
سخت است برای   را خودش بدرقہ‌ی  ڪند اما مادران  در  گویند:  بہ فدای‌    @rahro313
نبوده‌ای که بدانی غم آتش به جان می‌زند با ، دست بر دعا آتش به هر چه می‌زند @rahro313