eitaa logo
رهروان شهدا
1.3هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
177 ویدیو
5 فایل
خورشید اینجا .... عشق اینجا....گنج اینجاست... زیارتگاه کربلای پنج اینجاست.... این خاک گلگون تکیه ای از آسمان است....
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 خاطره ای زیبا از زندگی شهید صاحب الزمانی... 🌟 نماز شب... اومد بهم گفت : " میشہ ساعت ۴ صبح بیدارم ڪنی تا داروهام رو بخورم ؟ " ساعت ۴ صبح بیدارش ڪردم ، تشڪر ڪرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون ... بیست الی بیست و پنج دقیقہ گذشت ، اما نیومد ... نگرانش شدم ؛ رفتم دنبالش و دیدم یہ قبر ڪنده و توش نماز شب می خونہ و زار زار گریہ می ڪنہ ! بهش گفتم : " مرد حسابی تو ڪه منو نصف جون ڪردی ! می خواستی نماز شب بخونی چرا بہ دروغ گفتی مریضم و می خوام داروهام رو بخورم ؟! " برگشت و گفت : " خدا شاهده من مریضم ، چشمای من مریضہ ، دلم مریضہ ، من ۱۶ سالمہ ! چشام مریضہ ! چون توی این ۱۷ سال امام زمان عج رو ندیده ... دلم مریضہ ! بعد از ۱۶ سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار ڪنم ... گوشام مریضہ ! هنوز نتونستم یہ صدای الهی بشنوم ... " @rahro313
بیرون از سنگر خوابیده بود!! ممکن بود براثر اصابت خمپاره‌های دشمن آسیبی به او برسه ، بیدارش کردم و گفتم حاجی چرا اینجا خوابیده‌ای؟! وقتی بیدار شد سوالم رو با این قطعه شعر جواب داد : گر نگه‌دار من آن است که می‌دانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد... @rahro313
یک‌روایټ‌عاشقانہ‌شهدایۍ💍 بہ‌سوریہ‌کہ‌اعزام‌شده‌بود🚶🏻‍♂ بعضۍ‌شب‌ها‌با‌هــم‌در‌فضای مجازۍ‌چٺ‌میکردیم💬 بیشتر‌حرفهایماݩ‌احوالپرسۍ‌بود🍃 او چیزی مینوشت و من چیزی مینوشتم✏️ و‌اندڪ‌ آبۍ‌میریختیم‌بر‌آتش دلتنگۍ‌ماݩ...🙃🙈 روزهای آخر ماموریتش بود🍂 گوشۍ‌تلفن‌همراهم‌را‌ڪہ روشن‌کردم📱 دیدم‌عباس‌برایم‌کلۍپیام فرستاده‌است...!😍 وقتۍ‌دیده‌بود‌ڪه‌من‌آنلاین نیستم😕 نوشتہ‌بود: آمدم‌نبودۍ؛‌وعده‌ۍ‌ما‌بهشت..💔 بہ‌روایت‌همسرشهید🌸 ✨⃟⃟🥀¦⇢ @rahro313
دلم‌رفاقتےمیخواهد؛ که‌برایم‌سربندیازهراببندد . . که‌دلم‌راحسینےکند . . که‌خاکےباشد✋🏻 دلم‌رفاقتےمیخواهد؛ که‌شهیدم‌کند . .(: @rahro313
کاش ما هم در خیلِ منتظرانِ شـهـادت باشیم...❣ @rahro313
حاج منصور ارضی (2).MP3
1.73M
🔹 ▪️از ما عجیب نیست دعایی نمی‌رسد... 🎤 حاج منصور ارضی
علی از مسجد خارج نشده بود و عطری هم همراهش نبود، ولی بوی عطر او فضا رو پر کرده بود!! هیچ حرفی هم در این زمینه نزد تا اینکه در وصیتش به راز آن بوی عطر اشاره نمود. علی در وصیتش به باب رحمت الهی به واسطه امام حسین (ع) اشاره دارد و می‌گوید: خدایا به ما رحم کن به حق شهدا، والله من گناهانم را به وسیله حسینت پاک نمودم و از دریای پر تلاطم مادیات به وسیله کشتی حسینت گذشتم. من خیلی کمتر عطر خریده ام، زیرا هر وقت بوی عطر می‌خواستم از ته دل می‌گفتم «حسین جان» آن وقت فضا پر از عطر می‌شد. هر کس جان نثار حسین (ع) بود و راه حسین (ع) را ادامه داد رستگار شد. و هر کس که راه حسین (ع) را ادامه نداد و این کارها را به مسخره گرفت، خود را به مسخره گرفته است. آری هر کس راه حسین (ع) را ادامه داد، در بهشت همدیگر را خواهیم دید و هرکس ضد این رفتار کرد، با خانواده خودم هم هستم، دیدار تا قیامت به جهنم. متأسفانه راهی جز این نیست. من در مدت کوتاهی که زندگی کردم با عقل ناقص خود، این مسئله را دریافتم که تنها راه سعادت فقط: حسین جان، حسین جان، حسین جان. @rahro313
‌ ‌شَـهادت‌نـٰام‌گرفت... وقتی‌خداکسی‌راازشدتِ‌عشـق‌کشت :)'°. جوری‌زندگی‌کنیـم‌کهـ‌خداعاشقمون‌بشه ‌ @rahro313
مناجات نامه شهید نوید صفوی: تمام این دوستی‌ها قراردادی است و من باید این را بفهمم و این را خیلی فکر کردم تا متوجه شدم. خدایا من هیچ وقت تنها نبودم و هر وقت تنها شدم لحظه‌ای نگذشت که تو هم‌نشین من شدی و تمام تنهایی من را پر کردی. حالا یک همچنین رفیق و دوست خوب را آدم عاقل با چه رفاقت قراردادی‌ای می‌تواند عوض کند؟ هیهات! @rahro313
وابسته دنیا نبود و به هیچ عنوان مال و اندوخته‌ای برای خودش جمع نمی کرد؛ همیشه کمک حال افراد ناتوان بود و هنگامی که کسی در تنگنا قرار می گرفت هر کاری که از دستش بر می آمد برای او انجام می داد. وقتی با هم برای تفریح به بیرون می رفتیم اجازه نمی داد هیچ کس دست به جیب شود. . یک بار مشکلی برایم پیش آمده بود و به مقداری پول نیاز داشتم؛ وقتی این موضوع را با علی در میان گذاشتم، بدون هیچ معطلی کارت عابر بانکش را به من داد و حتی سوال نکرد که چه مقدار پول نیاز دارم! دیگر برایش مهم نبود چه مقدار پول در حسابش بوده و چقدر کم میشود؛ او رازدار خوبی بود و حفظ احترام و آبروی نیازمندان برایش اهمیت ویژه ای داشت. . . (همرزم شهید) @rahro313
 در خانواده‌ای مستضعف در زنجان بدنیا آمد. یوسف در شش ماهگی پدر خود را از دست داد و یتیم شد ، در شش سالگی مادرش را هم از دست داد و او بود برادری برابر با جانش ، به همراه برادرش برای ادامه زندگی پیش مادر بزرگشان رفتند مادر بزرگی که تنها فرزندش پدر یوسف بود ، هنوز دبستانش تمام نشده بود که مادربزرگش هم به رحمت خدا رفت .. تمام دلخوشیش برادری بود که او را هم در دوران نوجوانی در سانحه ی تصادف از دست داد . عازم جبهه شد ، در جبهه غواص شده بود و در عملیات کربلای پنج، در شلمچه به شهادت رسید. همرزم یوسف می‌گوید: هر روز می‌دیدم یوسف گوشه‌ای نشسته و نامه می‌نویسد. با خودم می‌گفتم یوسف که کسی را ندارد، برای چه کسی نامه می‌نویسد؟ آن هم هر روز... یک روز گفتم یوسف نامه‌ات را پست نمی‌کنی؟ دستم را گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد. نامه را از جیبش در آورد ، داخل آب ریخت . چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت : من برای آب نامه می‌نویسم . کسی را ندارم که !!! . .جانم به فدای غریبی و حیای نگاهتان 🌹 @rahro313
13(1).mp3
5.71M
🔻روضه حضرت عباس«دشتی» سید مهدی میرداماد🔊 @rahro313