🔸با محسن رفته بوددیم زیارت امام رضا (ع). محسن محو تماشای امام رضا (ع) بود و من غرق در آینه کاری های حرم.
بهش گفتم: ببین چقدر کار کردند.
نگاهی کرد و گفت: آره! قشنگه. اما زیبایی اش برای این است که کسی نمی تواند خودش را توی این آئینه های شکسته ببیند. زائر اگر بخواهد سیمش به امام رضا (ع) وصل شود، باید دل شکسته باشد.
بعد ادامه داد: من از امام رضا (ع) چیزی خواسته ام که انشاء الله به زودی برآورده می کنند.
از زیارت که برگشتیم، یک ماه نشد که خواسته اش برآورده شد. میل شهادت داشت.
شهید والامقام محسن گلستانی
@rahro313
شهید رئیسی در زمان حادثه دو انگشتر در دست داشتهاند یکی عقیق سرخ که در انگشت کوچک میکردهاند با نقش بخشی از آیه ۲۱ سوره یوسف “انّ اللَّه غالب علی امره” و دیگری انگشتری نقره با نقش ستاره منسوب به علامه ابوالحسن حافظیان💔
روحشون شاد….
@rahro313
من نمیدونم اما انگار گرفتن شهادت داخل یه جایگاههایی سختتره! مثلا در میدان سیاست و دیپلماسی با اون همه پیچیدگیهاش!
یا مثلا داخل بالاترین ردههای مملکتی با این همه حق ملت و .....
خلاصه اینکه انگار باید خییییییییلی شهید بوده باشی تا بهت شهادت عیدی بدن!
والله جز حسرت و درس و درد چیزی برای ما نموند و اونا به سعادت رسیدن!
مبارکتون باشه...
شهادت را جز به اهلش نمیدهند....
@rahro313
💠 #شهیدے که زمان شهادت و محـل قبر خود را نشــان داد....
🌷روز خاکسپارے شهیـد موزه بود. اکثر بچه هاے قدیم لشـکرجمع بودن...
با حاج عبدالله به حسینیه گلزار شهدا تکیه داده بودیم.
گفت فـلانی, این آب خورے رو می بینے؟
(و به اب خوری کنار مزار شهیدسپاسی اشاره می کرد.)
گفتم :خــوب؟
گفت: هفته دیگه, جاے اون یه شهید دفن می کنید؟
گفتم کی؟
گفت:حاج عـبدالله رودکی!😳😳
گفتم :خواب دیـدے خیـر باشـه!😊
به چند نفر دیگه هم سپــرد.
هفته بعدشد. شب خوابی دیدم که مطمئن شدم, خبــر بدی در راه است.
تا خبرشهادتش امد. بعد هم گفــتن از تهران آمــده اند تا پیــکر حـاج عبدالله را ببــرن تهران.., بهشت زهرا!
سریع خــودم را رساندم و با عصبانیت گفتم :مگــه نشــنیده اید امام فرمودند ملاک وصیت شهدا است!
گفتن بله!
گفتم: هفته پیش به من گفت کجا دفن شود, به چنــد نفر دیگر هم...
چه جایے بهتر از کنار مجــید سپاسے!
🍃🌷🍃
#شهید حاج عبدالله رودکی
#شهداےفارس
@rahro313
🌹❤️ ولی دوست داشتیم دوباره این تصویر رو سال ۱۴۰۴ میدیدیم. ولی ما به خدایی ایمان داریم که فرمود: «عسی ان تکرهوا شیئا و یجعل الله فیه خیرا کثیرا»
🇮🇷 @rahro313
•[نعمتِآسمانفقطباراننیست
گاهےخٌدا؛کسیرانازلمیکند📿
بهزلالےباران...
مثلِ تُ♥(:
#شهید_محمدابراهیم_همت
#شبتون_مزین_به_لبخندشهید✨
@rahro313
🔴 حاج قاسم سلیمانی: خدا را سپاس میگویم که سرباز رکاب خمینی(ره) شدم
✍️شهید حاج قاسم سلیمانی در وصیتنامه : خداوندا! تو را سپاس که در زمانی اجازهی ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجستهترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم و سـرباز رکاب او شوم.
@rahro313
📎کلام شهید
من هرگز اجازه نمیدهم که صدای حاج همت در درونم گم شود، این سردار خیبر، قلعه ے قلب مرا نیز فتح کرده است.
🌷شهید سید مرتضی آوینی🌷
@rahro313
🌹 #شهید یحیی هاتفی ( #بهشهر) #شهادت ۹ #خرداد ۱۳۶۳ پاسگاه زید :
.
🔹مادر شهید میگفت: پشت بوم خونه مون یه سری وسایل بود که بخاطر شیطنت بچه های فامیل آتیش گرفت و شعله ور شد...من سراسیمه اومدم تو خونه دیدم یحیی داره نماز میخونه ، گفتم یحیی بیا خونه آتیش گرفت ، نماز و بشکون بیااااا !
در عین آرامش نمازشو خوند و نشکوند و بعد نمازش اومد و آتیش و خاموش کرد.
@rahro313
⚪️ وقتی حاج آقا خودش پیراهن یک جوان را دوخت
سید علی اکبر ابوترابیفرد قبل از پیروزی نهضت اسلامی، یک مبارز انقلابی بود. ایشان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم در جبهه حق علیه باطل حاضر شد و در سال ۱۳۵۹ به اسارت دشمن بعثی درآمد و بیش از ده سال سختی های اسارت را تحمل کرد و با وجود تمام سختی ها، در مقاومت به الگویی برای رزمندگان مبدل شد
او با سعه صدر،بردباری بسیار بالا و با تمسک به اهل بیت(ع) شمعی در محفل رزمندگان ایرانی بود و امید و ایمان را در آنها تقویت می کرد
حسین مندنیزاده در خاطرهای از ایشان روایت میکند:
توی حیاط اردوگاه نشسته بود.هرکس میآمد و حرفی پیش میکشید؛ یکی از برنامههای فرهنگی اردوگاه میگفت، یکی از مشکلش میگفت، یکی به روش او در رهبری اردوگاه انتقاد میکرد. او هم با حوصله به حرفهایشان گوش میداد.توی این گیرودار بسیجی جوانی سر رسید.به حاجآقا گفت «چند دقیقهای کارتون دارم». حاجآقا گفت «درخدمتم آقاجون». جوان که سرش را پایین انداخته بود گفت «پیرهنم گشاد بود،شکافتمش و دوباره اندازه کردم. بردم پیش خیاط اردوگاه. خیاط میگه باید یک ماهی صبر کنم.من جز آن پیرهن لباسی ندارم. اگه میشه شما بگید پیرهن رو زودتر بدوزه». حاجآقا کمی فکر کرد و گفت «باشه، پیرهن رو بیار تا بگم برات بدوزن»
یک هفته تمام، وقتی همه خواب بودند، حاجآقا بیدار مینشست و پیراهن را با دقت میدوخت. یکروز صبح، چجوان را در محوطة اردوگاه پیدا کرد و پیراهن را دستش داد
جوان هیچ وقت نفهمید خیاط آن پیراهن خود حاجی بوده
👆📷 ابوترابی فرد، در زندان زمان شاه // در بند اسارت صدام
@rahro313