eitaa logo
راه روشن
73 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
971 ویدیو
37 فایل
اهداف و مباحث این کانال: آشنایی و تبیین جریانات فکری، سیاسی، مباحث تاریخ اسلام، تاریخ تحلیلی سیره و زندگانی معصومین(ع)، اخبار روز منطقه وجهان، ویژه طلاب خواهر و فعالین عرصه فرهنگی از میان دانشگاهیان، دبیران، مربیان عرصه فرهنگی ادمین: @Yaskabood10
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩 🚩 🏴 (علیه السلام) ⚜️شب ششم محرم الحرام ۱۴۴۲⚜️ 🔳 حضرت قاسم (علیه السلام)؛ یادگار امام حسن بن علی (علیه السلام)در دشت کربلا ➖می خواهیم از زبان یادگار غریب مدینه، یادگار کوچه، آقای غریبمان امام حسن مجتبی (علیه السلام) سخن بگوییم. ➖ در كربلا از همه اهل بيت (علیهم السلام)، يادگاري وجود دارد. از مظلوم مدينه امام حسن(علیه السلام)، ‌نیز عبدالله و قاسم به یادگار مانده اند. ⚜كربلا لا زلتِ كرباً و بلا ⚜ما لقي عندكِ آل المصطفى ⚜كم على تُربكِ لما صُرعوا ⚜من دمٍ سالَ و من دمعٍ جرى ⚜ميتٌ تبكي له فاطمةٌ ⚜و أبوها و عليٌ ذو العلا 🔳إن تَنكُروني فَأنَا إبنُ الحَسَن ▪️ مرحوم طريحي در منتخب فرموده: قاسم بن الحسن (عليه السلام ) نوجوان۱۳ ساله ،محضر امام حسین (عليه السلام) مشرف شد و عرضه داشت: ✨ يا عم الاجازة لا مضي الي قتال هولاء الكفرة. اي عموي مهربان محضرت آمده‌ام تا به من اجازه دهي به قتال و مصاف اين كفار بروم. ▪️ امام (عليه السلام) فرمود: اي يادگار برادر چگونه تو را اجازه ميدان رفتن بدهم و داغ فراق تو را به سينه پرغم بنهم، دلم گواهي نمي دهد كه پيكر لطيف تو را در عرصه ي تير و شمشير ببينم. ▪️حضرت قاسم (عليه السلام )دامن عمو را گرفت و سخت گريست، امام(عليه السلام) كه اين منظره را ديد نتوانست خود را نگه دارد آن حضرت نيز شروع به گريستن نمود. ▪️هر چه قاسم التماس و زاري كرد امام (عليه السلام) به او اذن ميدان نداد.وقتي جناب قاسم (عليه السلام ) از گرفتن اذن مأيوس شد . ⚜فجلس مغموما حزين القلب متألما و وقع رأسه علي ركبتيه. جناب قاسم(عليه السلام ) به همان حالت محزون و متألم سر نازنين به زانوي غم نهاده بود و از بي كسي و يتيمي زار زار مي‌گريست. ▪️ در آن حال يادش آمد كه پدر تعويذي به بازوي او بسته و نيز وصيت كرده كه اي قاسم، در وقتي كه لشگر اندوه بسيار و ملال بي شمار بر تو غلبه كند، اين تعويذ را باز كن و بخوان و بدانچه در او نوشته عمل كن. ▪️دست برد تعويذ را باز كرد ديد پدر بزرگوارش به خط مبارك خود نوشته است: ✨ يا ولدي، يا قاسم؛ اذا رأيت عمك الحسين (عليه السلام )بكربلاء و قد احاطه الاعداء فلا تترك البراز و الجهاد لاعداء الله و اعداء رسول الله و لا تبخل عليه بروحك و كلما نهاك عن البراز عاوده ليأذن لك. ✨ 🔅اي نور ديده قاسم، تو را وصيت مي‌كنم چون عمويت حسين (عليه السلام) دچار دشمنان شد كوشش كن كه سر خود را در قدم او اندازي و جان خويش را در راه وي ببازي و هر چند تو را از مصاف باز دارد، تو مبالغه كن كه جان فداي حسين (عليه السلام )كردن مفتاح سعادت ابدي است. ▪️جناب قاسم (عليه السلام )كه اين وصيت را مطالعه كرد از شادي نتوانست آرام گيرد از جاي جست خدمت عمو آمد و نوشته پدر را ارائه داد چون چشم حضرت اباعبدالله الحسين (عليه السلام )به خط برادر افتاد و مضمون آن از نظرش گذشت و ✨بكي بكاءً شديداً و نادي بالويل و الثبور و تنفس الصعداء.✨ 🔳سپس امام حسین(علیه السلام)گفت: اما قاسم من یک قولی به پدرت داده بودم، که تو را، داماد خود کنم. حضرت دست قاسم را گرفتند و درون خیمه بردند و فرمودند: فاطمه جانم بیا! دست قاسم را در دستان دخترش فاطمه گذاشتند، حال دختر حسین بن علی(علیه السلام)، عروس امام مجتبی (علیه السلام) است . 📓مقتل از مدینه تا مدینه ص۶۳۹ روضة الشهداء ص۳۲۱ معالی السبطین ص۲۷۹ مدینة المعاجز ج۳ ص۳۶۶ اسرار الشهادة ص۱۷۸ا۱۷۹ مهیج الاحزان ص۱۶۴ 🏴 🚩 🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩 راه_ما_روشن_است ╔═🔹☀️🔹══╗ 🆔 @rahroshaan ╚═══🔹☀️🔹╝
🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩 🚩 🏴 (علیه السلام) 🔳شهادت حضرت قاسم(علیه السلام) ▪️روز عاشورا، مردان اهل بيت امام حسين( عليه السّلام) يكى بعد از ديگرى به ميدان جنگ مى رفتند، و جماعتى از آنها به دست دشمنان به شهادت رسيدند. بعد از شهادت حضرت علی اکبر (علیه السلام) حضرت قاسم آماده رفتن به میدان شد. ▪️ﻋﻠﺎﻣﻪ ﻣﺠﻠﺴﻲ ﻣﻲ‌ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ⚜ ﻓﻠﻤﺎ ﻧﻈﺮ ﺍﻟﺤﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻗﺪ ﺑﺮﺯ ﺍﻋﺘﻨﻘﻪ ﻫﻤﻴﻨﻜﻪ ﺍﻣﺎﻡ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺩﻳﺪﻧﺪ ﻗﺎﺳﻢ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻣﻬﻴﺎﻱ ﺟﺎﻧﺒﺎﺯﻱ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺍﺫﻥ ﻣﻲ‌ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﻐﻞ ﮔﺮﻓتند ﻭ ﺷﺮﻭﻉ کردند ﺑﻪ ﮔﺮﻳﺴﺘﻦ،حضرت ﻗﺎﺳﻢ ﻫﻢ ﺑﺎﺗﻔﺎﻕ ﻋﻤﻮ ﺩﺭ ﮔﺮﻳﻪ ﺷﺪ . ▪️ﻓﺠﻌﻠﺎ ﻳﺒﻜﻴﺎﻥ ﺣﺘﻲ ﻏﺸﻲ ﻋﻠﻴﻬﻤﺎ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﻫﺮ ﺩﻭ ﮔﺮﻳﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﻏﺶ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ. ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻃﺮﻳﺤﻲ ﺩﺭ ﻣﻨﺘﺨﺐ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ: ➖ﺍﻣﺎﻡ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﭘﺲ ﺍﺯ ﮔﺮﻳﺴﺘﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩند: ✨ﻳﺎ ﻭﻟﺪﻱ ﺍﺗﻤﺸﻲ ﺑﺮﺟﻠﻚ ﺍﻟﻲ ﺍﻟﻤﻮﺕ ﺍﻱ ﻧﻮﺭ ﺩﻳﺪﻩ ﻣﻲ‌ﺧﻮﺍﻫﻲ ﺑﺎ ﭘﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻣﺮﮒ ﺭﻭﻱ؟ ➖ﻗﺎﺳﻢ ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ: ✨رﻭﺣﻲ ﻟﺮﻭﺣﻚ ﺍﻟﻔﺪﺍﺀ ﻭ ﻧﻔﺴﻲ ﻟﻨﻔﺴﻚ ﺍﻟﻮﻗﺎﺀ ﻭ ﻛﻴﻒ ﻳﺎ ﻋﻢ ﻭ ﺍﻧﺖ ﺑﻴﻦ ﺍﻟﺎﻋﺪﺍﺀ ﻭﺣﻴﺪﺍ ﻓﺮﻳﺪﺍ. 🔅 ﻋﻤﻮﺟﺎﻥ ﺭﻭﺍﻧﻢ ﻓﺪﺍﻱ ﺗﻮ ﺑﺎﺩ، ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﭘﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺑﻄﺮﻑ ﻣﺮﮒ ﻧﺮﻭﻡ ﻭ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﻜﻪ ﻣﻲ‌ﺑﻴﻨﻢ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺩﺷﻤﻦ ﻏﺮﻳﺐ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻱ ▪️ ﻓﻠﻢ ﻳﺰﻝ ﺍﻟﻐﻠﺎﻡ ﻳﻘﺒﻞ ﻳﺪﻳﻪ ﻭ رﺟﻠﻴﻪ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ حضرت ﻗﺎﺳﻢ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﻱ ﻋﻤﻮ ﺑﻮﺳﻪ ﺯﺩ ﺗﺎ ﻋﻤﻮ ﺭﺍ ﺭﺍﺿﻲ ﻛﺮﺩ. ▪️حضرت قاسم (علیه السلام) كه صورتش گويى همانند پاره ماه مى درخشيد، به سوى ميدان خارج شد در حالیکه رجز میخواند: ⚜اِنْ تُنْکرُونی فَاَنَا: اِبنُ اْلحَسَن ⚜سِبْطِ النَّبِیِّ الْمُصْطَفَی: اَلمُؤتَمَن اگر مرا نمی شناسید، پس من پسر حسن (علیه السلام ) هستم.سِبط(نوه دختری) پیامبر مصطفی و امین ⚜هذا حُسَیْنٌ، کَالاَسیِر اْلمُرْتَهَن ⚜بَیْنَ اُناسٍ لا سُقُوا صَوْبَ الْمُزَن این حسین(علیه السلام ) است که مانند اسیر در گرو دشمنان است.در میان مردمانی که(دعا میکنم) هرگز از بارش ابرهای پرباران سیراب نشوند. ▪️و در مناقب است كه اين رجز مي‌گفت: ⚜ اني انا القاسم من نسل علي ⚜ نحن و بيت الله أولي بالنبي ⚜ من شمر ذي الجوشن او ابن الدعي ▪️او که گویی صورتش پاره ای از ماه بود حمله را آغازید. گفته اند با وجود سن اندکش، ۳۵ نفر را از پای در آورد. ▪️حُمید بن مسلم گوید: در لشکر ابن سعد(لعنه الله علیه) بودم و این نوجوان را می دیدم. پیراهن و شلواری بر تن داشت و کفش هایی که بند یکی از آن ها پاره شده بود.عمرو بن سعد ازدی(لعنه الله علیه) گفت: من به او حمله می کنم. ➖گفتم: «سبحان اللَّه! می خواهی چه کنی؟ حتی اگر (این نوجوان) مرا بزند جوابش را نمی دهم. همین عده که اطرافش را (مانند صیاد) گرفته اند برای او بس است». ➖ آن ملعون گفت: من باید به او حمله کنم و چنین کرد. طولی نکشید که سر آن نوجوان را با شمشیر زد .قاسم به صورت زمین خورد و فریاد زد: یا عمّاه ای عمو! ▪️در زیارت ناحیه مقدسه که از زبان امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است ، نام قاسم همراه با سلام حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بر او بیان شده و اشاره به کیفیت رفتن سید الشهدا(علیه السلام) به بالین ایشان و نفرین قاتلان حضرت قاسم شده است : ✨السَّلَامُ عَلَى الْقَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْمَضْرُوبِ عَلَى هَامَتِهِ الْمَسْلُوبِ لَامَتُهُ حِينَ نَادَى الْحُسَيْنَ عَمَّهُ فَجَلَا عَلَيْهِ عَمُّهُ كَالصَّقْرِ 🔅سلام بر قاسم بن حسن بن على، هم او كه با ضربه‌ى شمشير بر فرق سرش زدند و مغز سر او را بيرون ريختند، آن‌گاه كه عمويش حسين(علیه السلام ) را صدا كرد و عمويش همانند عقاب به سوى او رفت. ✨وَ هُوَ يَفْحَصُ‏ بِرِجْلَيْهِ التُّرَابَ وَ الْحُسَيْنُ يَقُولُ بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوكَ وَ مَنْ خَصْمُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ جَدُّكَ وَ أَبُوكَ 🔅و ديد كه پاهايش را بر روى خاك مى‌كشد و فرمود: «[از رحمت خدا]به دور باد قومى كه تو را كشتند، هم آنان كه در روز قيامت جدّ و پدر تو، خصم و دشمن آنان خواهند بود.» ✨ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ اللَّهِ عَلَى عَمِّكَ أَنْ تَدْعُوَهُ فَلَا يُجِيبَكَ أَوْ أَنْ يُجِيبَكَ وَ أَنْتَ قَتِيلٌ جَدِيلٌ فَلَا يَنْفَعَكَ هَذَا وَ اللَّهِ يَوْمٌ كَثُرَ وَاتِرُهُ وَ قَلَّ نَاصِرُهُ 🔅سپس فرمود: «به خدا سوگند، براى عموى تو سخت است كه او را صدا كنى و نتواند جوابت بدهد، يا در حالى كه كشته شده‌اى و به زمين افتاده‌اى تو را جواب دهد و سودى به حال تو نداشته باشد. به خدا سوگند، تلفات ما در اين روز بسيار و ياوران ما اندك است.» ✨جَعَلَنِيَ اللَّهُ مَعَكُمَا يَوْمَ جَمَعَكُمَا وَ بَوَّأَنِي مُبَوَّأَكُمَا 🔅خداوند آن روز كه شما دو تن را گرد هم مى‌آورد، مرا نيز همراه و هم‌نشين شما قرار دهد. 📓 الطبری ج ۵ص۴۴۷ الإرشاد ج۲ص۱۰۷ غم نامه کربلا ترجمه لهوف ص ۱۴۰ 🏴 🚩 🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩 راه_ما_روشن_است ╔═🔹☀️🔹══╗ 🆔 @rahroshaan
🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩 🚩 🏴 (علیه السلام) 🔳 جناب شاهزاده علی اکبر (علیه السلام) ▪️در دشت کربلا، به غیر از ساقی و سقا یک شاهد هم هست. در یک میخانه، هم یک پیر، هم ساقی و هم سقا و یک شاهد دارند که: أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِ الله (صلی علیه و آله و سلم) است. 🔳السَّلَامُ عَلَى عَلِيٍّ الْكَبِيرِ ▪️حضرت بقیة الله الاعظم(ارواحنا له الفدا ء)در زیارت ناحیه مقدسه شان خطاب به حضرت علی اکبر(علیه السلام)می فرمایند: ▫️ السَّلَامُ عَلَى عَلِيٍّ الْكَبِيرِ ، این حقیقت علی است، شاهد بزم عاشورای حسین(علیه السلام) است. ▪️زمانی که کاروان به کربلا نزدیک می شد، خیمه ی زهیر، نزدیک خیمه ی حسین( علیه السلام)قرار گرفت، زهیری که تا دیروز عثمانی مذهب است. حسین (علیه السلام) فرمود: علی اکبرم! برو و زهیر را صدا کن و نزد من بیاور. شهزاده علی اکبر آمد داخل خیمه ی زهیر. او جناب علی اکبر را که دید، حسینی شد . دیگر استدلال و منطق و اصول نمی خواهد؛ علی را ببینیم، حق را می فهمیم. می گویند هر زمانی که می خواستند خبر مهمی را به خیام حرم برسانند، سراغ اولین کسی که می رفتند حضرت علی اکبر( علیه السلام) بود، علی جان! تو برای عمه جانت زینب(سلام الله علیها) خبر ببر. ▪️در اقوال تاریخ نقل است که زمانی که سر حسین بن علی(علیه السلام)به مجلس ابن زیاد در کوفه رسید، این ملعون حرامزاده، یک نگاهی به سر حسین(علیه السلام)کرد و گفت: ✨أسْرَعَ الشَّيْبُ إِلَيْكَ يَا بَا عَبْدِ اللَّهِ ، چقدر زود پیر شدی حسین! حضرت زینب کبری (سلام الله علیها )بلند شدند و فرمودند: داغ پسرش علی اکبر، حسین( علیه السلام)را پیر کرد. 📗 بحارالأنوار ج ۴۵ص ۴۲وج ۹۸ صص ۳۱۷ اللهوف ص ۱۱۲ ⚜️فلَمَّا لَمْ يَبْقَ مَعَهُ سِوَى أَهْلِ بَيْتِهِ خَرَجَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیه السلام وَ كَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِي الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ▪️چون با حضرت حسین(علیه السلام ) به جز خاندانش كسى نماند، علىّ بن الحسين (عليه السّلام) كه از زيبا صورتان و نيكو سيرتان روزگار بود برای جنگ بيرون آمد و از پدرش اجازه جنگ خواست. حضرت بلافاصله به او اجازه‏ داد. ⚜️ثمَ‏ نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى عَيْنَهُ وَ بَكَى ▪️اباعبدالله (عليه السلام) با رفتن على اكبر (عليه السلام) چشمانش پر از اشك شد و نتوانست خوددارى كند، چشمانش را بهم فشرد و خطاب به عمرو بن سعد(لعنة الله عليه) كرد و چنين فرمود: ✨ ما لك؟ قطع الله رحمك كما قطعت رحمى و لم تحفظ قرابتى من رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم).... 🔅تو را چه شده است؟ خدا نسل تو را قطع كند، همانگونه كه نسل مرا قطع كردى و حرمت خويشاوندى و قرابت مرا با پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) ناديده گرفتى... ▪️ امام حسین (علیه السلام) پس از آن محاسن شريفش را به طرف آسمان بلند كرد و (باحالت استغاثه) عرض كرد: «خداوندا! تو خود بر اين مردم شاهد باشد جوانى به سوى آنان مى‏ رود كه: ⚜️أشبهُ النّاس خَلقاً وخُلقاً ومَنطِقاً برسول الله (صلى الله عليه وآله) از نظر خلقت، خلق و خوى، و از نظر منطق و سخن، شبيه‏ ترين مردم به پيامبر تو است، و ما هروقت مشتاق ديدار سيماى پيامبر تو مى‏ شديم به چهره او نگاه مى‏ كرديم.»⚜️ ▪️چون شاهزاده عازم جنگ شد امام به او فرمودند: با مادر و برادر و عمه هایت وداع نما. پس به خیام حرم آمد و با صدای بلند فرمود: ✨السلام علیکَ یا اخاهُ و علیکنّ یا أهل بیتاهُ هذا آخِرُ السلام و آخِرُ الکلامِ و اللّقاءُ فی الجنّه. ▪️چون صدای جانفزای علی اکبر(علیه السلام ) به گوش پرده نشینان حرم رسید دور او حلقه زدند و چنان گریه و ناله کردند که بیهوش شدند... 🏴 🚩 🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩
🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩 🚩 🏴 (علیه السلام) ◾️شاهزاده علی اکبر (علیه السلام) دوباره به میدان برگشتند. ⚜️و قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّةَ الْعَبْدِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ 🔅وقتی که ضربات علی اکبر دشمن را تار و مار کرد مره بن منقذ عبدی(لعنه الله علیه) گفت: ➖ گناه عرب بر گردن من باشد که اگر این جوان با این وصف بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننهم. ▪️مره بن منقذ(لعنه الله علیه) با نیزه خود در کمین آنحضرت قرار گرفت و او که گرماگرم جنگ بود مره چنان نیزه بر او زد که آن بزرگوار به زمین افتاد دشمنان گرد آن حضرت را گرفتند . ناگهان تيري به سمتش آمد.ندا برآورد: ⚜️ يا أَبَتَاهْ عَلَيْكَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّي، فَقَطَعُوهُ بسُیوفَهُم اِرباً اِرباً با شمشیرهای خود، بدن او را پاره پاره کردند. ▪️ امام حسین (علیه السلام) ، «یاعلی» گویان به میدان آمد، نشانی از یوسف خود ندید، پس آن یعقوب کربلا صدا بلند نمود که: « یا علی و یا ولدی!» دید آن جناب، صدای علی اکبر(علیه السلام) آمد که: «یا أبتا أدرکنی.» ▪️سر علی(علیه السلام) را بر زانو گرفت و این خون ها را از دندان های مبارک پاک می کرد، علی جان! با پدرت حرف بزن. ▪️در روایت آمده است که: «فصاح الحسين ثلاث مرات ولدی علی» امام سه بار از ته دل علی (علیه السلام)را صدا زد و دیگر خاموش شد. ▪️ابوالحسن تهامی از زبان امام حسین (علیه السلام) خطاب به علی اکبر(علیه السلام ) می گوید: ⚜️یا کَوکَباً ما کانَ اَقصَرُ عُمرهُ ⚜️و کَذا تَکوُنُ کَواکِبَ الاَسحارِ ⚜️عجِلَ الخُسوُفُ اِلَیهِ قَبلَ اَوانِهِ ⚜️فغَشاهُ قَبلَ مَظَنَّهِ الاَبدارِ ⚜️فاِذا نَطَقت ُفَاَنتَ اَوَّلَ مَنطِقی ⚜️ و اِذا سَکَتتُ فَاَنتَ فِی مِضمار 🔅ای ستاره من چقدر عمرت کوتاه بود 🔅آری عمر ستارگان سحر کوتاه است. 🔅 پیکر مه سیمای علی اکبر قبل از وقتش به سوی او شتافت . 🔅و پیش از آنکه آن ماه، بدر درخشان شود، پنهانی او را فرا گرفت. 🔅اگر سخن بگویم نخست سخن تو بر زبانم جاری است. 🔅 و اگر سکوت کنم یاد تو از قلبم بیرون نمی رود. 🏴 🚩 🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩
🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩 🚩 🏴 (علیه السلام) ▪️حسین (علیه السلام ) صورت به صورت علی(علیه السلام)گذاشته است و صدایی از او بلند نمی شود، زینب(سلام الله علیها) از خیام بیرون دوید؛ خرجت زينب تنادي «يا حبيباه يا ابن أخاه .....» ▪️فی البحار عن حمید بن مسلم قال: فكأنی أنظر إلی امرأة خرجت مسرعة كأنها الشمس الطالعة، تنادی بالویل و الثبور و تقول: «یا حبیباه! یا ثمرة فوداه! یا نور عیناه!» «و والداه! وامهجة قلباه!» «لیتنی کنت قبل هذا الیوم عمیاً و لا اراک قتیلاً» «او کنت وسّدت تحت اطباق الثری» ▪️فسألت عنها فقیل: هی زینب بنت علی(علیه السلام) و جاءت و انكبت علیه فجاء الحسین(علیه السلام) فأخذ بیدها فردها إلی الفسطاط. ▪️و فی زاویة فستر وجهها بعبائة حتی ادخلها الخیمة و اقبل بفتیانه و قال احملوا أخاکم فحملوه من مصرعه، فجاؤا به حتی وضعوه عند الفسطاط الذی کانو یقاتلون امامة. فقال: صبراً! یا أهل بیتی! فو الله ما رایتم هوانا بعد هذا الیوم. ▪️ در صبر و تحمل عقیله خاتون کافی است که، آنگاه که هر دو پسرش شهید شدند، از خیمه بیرون نیامد. اما به این وقار و تمکین آن خاتون در کتاب مبکی العیون در شهادت جناب علی اکبر(علیه السلام)سه روایت نقل کرده: ▪️یکی آنکه نعش علی اکبر را در همانجا که افتاده بود گذاشت و جناب زینب (سلام الله علیها) تا آنجا برهنه دویدند و بر بالین علی اکبر(علیه السلام) آمدند؛حسین (علیه السلام) را دید گه گویا بر بالین علی اکبر (علیه السلام)جان داده است. ▪️ندا برآورد: وا حسینم، وا پسر برادرم؛ آمد و حسین (علیه السلام)را زنده کرد. حسین (علیه السلام) بلند شد و دست بر کمر گرفت، آرام آرام به سمت خیام می آید و زیر لب زمزمه می کند: ⚜️جوانان بنی هاشم بیایید ⚜️علی را بر در خیمه رسانید ⚜️خدا داند که من طاقت ندارم ⚜️علی را بر در خیمه رسانم ⚜️زمین کربلا پر شور و شین است ⚜️سر اکبر به دامان حسین است ⚜️بگوئید عمه اش زینب بیاید ⚜️تماشای رخ اکبر نماید ⚜️غم مرگ تو زد آتش به جانم ⚜️چرا رفتی که من تنها بمانم 📚اسرارالشهاده ج۱ص۳۷۱ مقاتل الطالبین ص ۱۱۵و ۱۱۶ البحار ج۴۳ ص۴۵۰ المناقب ج ۴ ص ۱۰۹ 🏴 🚩 🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩 راه_ما_روشن_است ╔═🔹☀️🔹══╗ 🆔 @rahroshaan ╚═══🔹☀️🔹╝
🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩 🚩 🏴 (علیه السلام) 🔲 قمر بنی هاشم(علیه السلام) ⚜السَّلَامُ عَلَى الْعَبَّاسِ [أَبِي الْفَضْلِ‏] بْنِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِين(علیه السلام) ✨َ الْمَوَاسِي أَخَاهُ بِنَفْسِهِ ✨ الْآخِذِ لِغَدِهِ مِنْ أَمْسِه ✨ِ الْفَادِي لَهُ الْوَاقِي ✨ السَّاعِي إِلَيْهِ بِمَائِهِ الْمَقْطُوعَةِ يَدَاهُ 🔅سلام بر ابى الفضل عباس بن امير للمؤمنين(علیه السلام) 🔅هم او كه با دادن جان خود با برادرش همدردى نمود 🔅و از امروز [دنيا]براى فردا [قيامت]توشه برگرفته 🔅 و جان خود را فداى برادرش كرد و از او محافظت نمود 🔅و رفت تا آب براى او بياورد، ولى دو دستش بريده شد. ✔️ابالفضل العباس(علیه السلام) تلاش کرد به خیام حسین(علیه السلام ) آب برساند، الْمَقْطُوعَهِ یدَاهُ ولى دو دستش بريده شد. ▪️عباس (علیه السلام) مشک و نیزه برداشت -تمام شاهکار ولایت در قمر منیر بنی هاشم(علیهم السلام) خلاصه شده است، شجاعترین مرد عرب است اما شمشیر نکشید و به میدان نرفت، بلكه گفت: ⚜سیدی و مولای هرچه تو بگویی؛ نیزه بدست می گیرم و می روم آب می آورم، به دل دشمن نمی زنم، هرچه تو بگويي سيدي و مولاي. مشك و نيزه برداشت، سوار بر اسب حرکت کرد. ▪️در توصیف حضرت عباس (علیه السلام) آمده است: و کانت له یوم کربلاء مقامات مشهوده و مواقف عظیمه و کانت له صفات عالیه و افعال جلیله امتازبها. ✨انّه کان صاحب لواء الحسین علیه السلام و اللواء هو العلم الأکبر و لا یحمله الاّ الشجاع الشریف فی العسکر. ✨و منها انّه کان أیدا قویّا شجاعا فارسا و سیما جسیما یرکب الفرس المطهم و رجلاه تخطان فی الارض. 🔅حضرت عباس(علیه السلام) صاحب لواء و پرچم بزرگ امام حسین (علیه السلام) بود. لواء پرچم بزرگی است که جز افراد شجاع آن را حمل نمی کنند. 🔅عباس (علیه السلام) مردی شجاع و سواری دلاور بود که چون بر اسب بلند قامت سوار می شد پاهای او به زمین می رسید. ▪️حضرت عباس (علیه السلام) می کوشید وارد شریعه فرات شود که شمر(لعنه الله علیه) بانگ برآورد: ⚜ اگر روی زمین را آب فراگیرد، شما را قطره ای از آن نصیب نخواهد شد، جز آن که با یزید(لعنه الله علیه) بیعت کنید. ▪️شیخ مفید(رحمه الله) می نویسد: امام و برادرش عباس(علیهما السلام) لحظاتی باهم و در کنارِ هم، با دشمن به جنگ پرداختند ولی سپاه دشمن میان آن دو جدایی انداخت. ▪️عباس(علیه السلام) چون شیری خشمگین بر چهار هزار نفر از محافظان شریعه حمله برد و آنان را متفرق ساخت و وارد شریعه فرات شد. ▪️کفی از آب برگرفت ولی ناگاه تشنه کامی امام حسین (علیه السلام) و اهل بیت را به یاد آورد ⚜ «فَذَکَرَ عَطَشَ الْحُسَیْنِ وَ أَْهل بَیْتِهِ». آب را روی آب ریخت و مشکی پر از آب نمود و هنگام بازگشت به سوی خیام. ▪️دشمنان کینه توز از کمین گاه بر او حمله کردند و ضربتی خصمانه بر دست راست او وارد ساختند. دست راست عباس از قسمت مرفق و بازو جدا شد و چنین زمزمه کرد: ⚜و الله إن قطعتُمُ یمینی إنّی أحامی أبداً عن دینیو عن إمام صادقِ الیقینِ نجل النّبیّ الطّاهر الأمین . «به خدا سوگند که اگر دست راستم قطع کنید، پیوسته از دینم حمایت خواهم کرد.و نیز از امامم حمایت می کنم که به یقین صادق و از دودمان پاک پیامبر امین است» ▪️آن حضرت به جنگیدن با دست چپ ادامه دادند، و با همان یک دست عده زیادی از لشکر دشمن را زخمی و پنجاه نفر از آنها را به خاک هلاکت انداختند. ▪️لشکر عمر سعد(لعنه الله علیه) وقتی این منظره را دیدند مطمئن شدند حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) مشک آب را به خیمه ها خواهد رساند. ▪️هنگامی که عمر سعد(لعنه الله علیه) این منظره را دید فریاد کشید: ➖ ویلکم ارشقو القربه بالنبل فواللَّه ان شرب الحسین الماء افناکم عن آخرکم اما هو الفارس بن الفارس و البطل المداعس قتال العرب ببدر و حنین فحملوا علیه حمله منکره حتی قتل منهم مائه و ثمانین فارسا. ➖وای بر شما! با تیر بر مشک بزنید، به خدا قسم اگر این گونه شود و حسین آب بنوشد یک نفرتان جان سالم به در نخواهد برد، او تک سواری است که پدرش یکّه تاز و قهرمان پرتاب نیزه و کشنده اعراب کافر در جنگ های بدر و حنین بود. ▪️ با فریاد ابن سعد ملعون، گروه چهار هزار نفری که از شریعه نگهبانی می کردند، آن حضرت را محاصره کرده و به طور دست جمعی به ایشان حمله ور شدند، حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) بر آنها چنان حمله ای کرد که کسی توان مقابله با وی را نداشت و صد و هشتاد نفر از نیروهای سواره دشمن را به خاک مذلت انداخت. 📓 جلاء العیون، ص ۶۷۹ الإرشاد، ج ۲، ص ۱۱۴ بحارالأنوار، ج ۴۵ ص ۳۷۵ مقتل الحسین(علیه السلام)، صص ۳۱۹تا۳۲۳ 🏴 🚩 🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩
🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩 🚩 🏴 (علیه السلام) ▪️حکیم بن طفیل(لعنه الله علیه) که در پشت نخله خرما کمین کرده بود، شمشیرش را بر دست چپ آن حضرت فرود آورد و دست چپ آن حضرت نیز قطع گردید. ▪️ حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) فوراً مشک را به دندان گرفت و پرچم را به سینه اش چسبانید و با بازوان قطع شده، آن را نگه داشت، در حالی که چنین رجز می خواند: ⚜یا نفس لا تخشی من الکفار و ابشری برحمه الجبّار ⚜مع النبی السید الابرار ،مع جمله السادات و الأطهار ⚜قد قطعوا ببغیهم یساری ،فأصلهم یا رب حر النار ✨ای نفس! از کافران نترس، تو را به رحمت خدای جبار ✨همراه پیامبر، سرور برگزیده خدا و ائمه اطهار و بزرگان مژده باد. ✨ دشمنان از روی ظلم و طغیان، دست چپم را نیز قطع کردند. پروردگارا! آنان را وارد آتش سوزان دوزخ کن. ▪️وقتی هر دو دست آن حضرت از بدن مطهرشان جدا گشت، لشکریان عمر سعد(لعنه الله علیه) دیگر مطمئن شدند که از ناحیه ایشان در امان هستند، چون دیگر دستی در بدن نداشت، لذا به صورت دست جمعی بر آن حضرت حمله ور شده و مثل باران، تیر بر بدن آن حضرت پرتاب می کردند، حتی چشمان آن حضرت را هدف تیرهای خود قرار دادند. ▪️پس از آن که دست های حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) قطع شد، ایشان مشک را با دندان هایشان گرفته و همچنان رکاب می زدند، تا هر طور هست مشک آب را به خیمه ها برسانند. ▪️ ناگاه تیری به مشک اصابت کرده و آب آن ریخت، و تیر دیگری بر سینه ایشان خورد، در این هنگام ظالمی عمود آهنین بر فرق مبارکشان زد و آن حضرت از پشت اسب بر زمین افتاده و خطاب به امام حسین (علیه السلام) عرض کردند: ✨ علیک منی السلام یا ابا عبداللَّه، ادرکنی و بالأخره در اثر همین ضربت، آن حضرت به شهادت رسیدند. ▪️حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) در آخرین لحظه های زندگی خویش پس اصابت تیر بر مشک و سینه مبارکشان، حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) را به یاری طلبیدند و امام حسین (علیه السلام) را برادر خطاب کرده و عرض کردند: یا اخا ادرک اخاک. ای برادر، برادرت را دریاب ▪️در آن هنگام که حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) لحظات آخر عمرش را می پیمود، امام حسین (علیه السلام) خود را به بالین آن حضرت رساندند، روی خاک زمین نشستند، و سر به خون آغشته برادرش را بر دامن گرفته و با محبت خاصّی خون از چشم های ایشان پاک کردن. ▪️ در این هنگام حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) گریه کردند، امام حسین (علیه السلام) فرمودند: ✨ ما یبکیک یا اباالفضل؟ ای اباالفضل علت گریه ات چیست؟ ▪️حضرت اباالفضل العبّاس علیه السلام عرض کرد: ای برادرم، وای نور چشمانم، چگونه گریه نکنم که الآن شخصی همچون شما به بالینم آمده و سرم را از خاک برداشته، ولی ساعتی بعد چه کسی سر تو را از روی خاک بلند می کند؟ ▪️امام حسین (علیه السلام) گریه کرده و فرمودند: برادرم! آیا وصیتی داری؟ ▪️حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) عرض کرد: ✨ لا تحملنی الی الخیام ما دمت حیا لانی استحیی من سکینه، و قد وعدتها بالماء و لم آتها به. 🔅 مرا تا زنده ام به سوی خیمه مبر 🔅 من از سکینه(سلام الله علیها) شرم دارم، زیرا به او وعده آب داده بودم، و نتوانستم آب را به او برسانم. ▪️امام حسین (علیه السلام) بر بالین شان بسیار گریستند، آثار خمیدگی و شکست در ایشان هویدا شد و فرمودند: ✨الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی و شمت بی عدوی. 🔅 اکنون کمرم شکست و بیچاره شدم و الآن دشمن مرا شماتت کرده و سرزنش می کند. ▪️هنگامی که سکینه، دختر امام حسین (علیه السلام)، از حال عمویش _ عباس _ پرسید، امام (علیه السلام)پاسخ داد: ✨«یا بُنَیَّهَ قَتَلُوهُ اللِّئامُ» 📓بحارالانوار ج۴۵ ص۳۹و۴۰ مقتل ابومخنف ص ۲۶۹و ۲۷۰ معالی السبطین ج ۱صص۴۴۷ و ۴۴۹ تذکره الشهداء صفحات ۲۴۹ و ۲۶۵ الی ۲۶۸ 🏴 🚩 🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩 ╔═🔹☀️🔹══╗ 🆔 @rahroshaan ╚═══🔹☀️🔹╝
🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩 🚩 🏴 ( علیه السلام) ▪تيرها از هر سو مي‌آمدند و بر گلو و سينه امام مي‌نشست (به سر و صورتشان مي‌خوردند) و مي‌فرمودند: 🔅 اي امت بد! با عترت محمد(صلي الله عليه وآله)چه بد رفتار كرديد. بدانيد كه پس از من، كشتن بندگان صالح خدا برايتان سخت وهراسناك نخواهد بود، چون با قتل من اين كار برايتان آسان خواهد شد (و قبح آن خواهد ريخت). به خدا قسم اميد دارم پروردگارم به بد رفتاري شما مرا بزرگ بدارد و انتقامم را از جايي كه نفهميد بگيرد. ➖حصين بن مالك سكوني (لعنه الله علیه)فرياد زد: اي فرزند فاطمه! به چه چيز انتقام تو را از ما خواهد گرفت؟ ➖حضرت فرمودند:ميانتان شر مي‌اندازد و (به اين وسيله) خون هايتان را مي‌ريزد سپس عذاب دردناكش را بر شما فرود مي‌آورد. ▪️فوقف و قد ضعف عن القتال أتاه حجر علی جبهته هشمها ثم اتاه سهم له ثلاث شعب مسموم فوقع علی قبله فقال بسم الله و علی مله رسول الله ثم رفع الی السماء و قال الاهی تعلم انهم یقتلون ابن بنت نبیهم ثم ضعف من کثره انبعاث الدم بعد اخراج السهم من وراء ظهره و هو ملقی فی الارض. ▪️ امام مي‌جنگيدند تا آن كه ۷۲ زخم برداشت.مام حسین (علیه السّلام) ایستادند در حالی که دیگر توان جنگ را نداشت در این هنگام سنگی به پیشانی مبارک برخورد کرد و آنرا شکافت. سپس تیر سه شعبه ای که مسموم بود به قلب مبارک آن حضرت برخورد کرد ... سپس درحالیکه روی زمین افتاده بود آن تیر را از پشت سر بیرون کشید و به قدری خون بیرون آمد که بدن مبارک آن حضرت ضعف کرد. ▪️ امام حسين (عليه السلام)فرمودند: بسم اللَّه و باللَّه و علي ملة رسول اللَّه. پس سر به آسمان بلند كردند و عرضه داشتند: ✨الهی (إنّک) [أنت] تعلم أنّهم یقتلون رجلاً لیس علی وجه الأرض ابن نبی غیره. 🔅خداي من! تو مي‌داني كه اينان كسي را مي‌كشند كه روي زمين فرزند پيامبري جز او نيست. ▪️ثمّ أخذ السهم فأخرجه من قفاه فانبعث الدم کالمیزاب امام تير را از پشت سر بيرون آوردند و خون مانند ناودان جاري شد. ▪️ثمّ وضع یده (ثانیاً) فلمّا امتلأت لطّخ بها رأسه و لحیته و قال: ✨هکذا أکون حتّی ألقی جدّی رسول الله و أنا مخضوب بدمی وأقول يا رسول الله قتلني فلان وفلان. دستشان را زير محل زخم گرفتند و چون پر از خون شد به آسمان پرتاب كردند. از اين خون قطره اي به زمين بازنگشت و پيش از آن سرخي در آسمان ديده نشده بود. باز هم دستشان را زير زخم گرفتند و چون از خون پر شد به صورت و محاسنشان ماليده و فرمودند: 🔅 اين گونه به خونْ خضاب خواهم بود تا جدّم محمد(صلي الله عليه وآله) را ديدار كنم و بگويم اي رسول خدا! فلاني و فلاني مرا كشتند. 📓بحار الانوار ج۴۵ص۵۳ 🏴 🚩 🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩
🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩 🚩 🏴 ( علیه السلام) ◾️ثم ضعف عن القتال فوقف فكلما أتاه رجل وانتهى إليه انصرف عنه حتى جاءه رجل من كندة يقال له مالك بن اليسر . ▪️امام كه از نبرد خسته شده بود در جاي خود ايستاد و هر كه به سويش مي‌آمد باز مي‌گشت و دست به خونش نمي آلود.تا آن كه مردي از قبيله كنده به نام مالك بن نسر پيش آمد. 🏴فشتم الحسين عليه السلام وضربه بالسيف على رأسه وعليه برنس فامتلأ دما🏴 آن ملعون شمشيري بر سر آن حضرت زد. شب كلاهي كه بر سر حضرت بود پاره شد و خون جاري شد. ➖ امام فرمودند: ✨لا أكلت بها ولا شربت وحشرك الله مع الظالمين  🔅با اين دستت غذا نخوري و نياشامي و خدا تو را با ستمكاران محشور كند. ▪️لشكريان مدّتى توقّف مى كنند و به سوى حسين (عليه السّلام) بازمى گردند، در حالى كه امام (عليه السّلام) بر زمين نشسته اند و نمى توانند برخيزند ايشان را احاطه مى كنند، ▪️عبد الله بن حسن كه يازده سال بيشتر نداشت نگاهى به عموى خود مى اندازد كه در محاصره لشكريان قرار گرفته است، با سرعت به سوى عمو حركت مى كند. ▪️حضرت زينب(سلام الله علیها ) مى خواهد او را بازدارد او فرار مى كند و نزد عمويش مى آيد، بحر بن كعب(لعنه الله علیه) شمشير را بالا مى برد كه بر حسين (عليه السّلام) فرود آورد، اين پسر فرياد مى زند: ✨ويلك يا ابن الخبيثة أتقتل عمي 🔅اى پسر خبيثه عموى مرا مى زنى؟ ▪️شمشير پائين مى آيد، عبد اللّه دست خود را جلوى شمشير مى برد، دست به پوست آويزان مى شود، اين پسر فرياد مى زند: عمو جان! خود را در دامان حسين (عليه السّلام) مى اندازد، حسين (عليه السّلام) او را به سينه مى چسباند و مى فرمايد: ✨يا ابن أخي اصبر على ما نزل بك واحتسب في ذلك الخير فإن الله يلحقك بآبائك الصالحين. 🔅اى فرزند برادر! بر اين بلا صبور باش و بدان كه براى تو خير خير است، خداى تعالى تو را به پدران شايسته ات، ملحق خواهد كرد آنگاه دستهاى خود را بلند كرد و فرمود: خدايا اگر تا الآن به آنها مهلت دادى پس آنها را متفرّق كن و واليان را هرگز از آنان راضى مدار، اينان ما را دعوت كردند تا يارى كنند، آنگاه به جنگ با ما برخاستند. «۱» حرملة بن كاهل تيرى به اين پسر زد و او را در دامان عمويش ذبح نمود. «۲» 📓 طبرى ج ۶ ص ۲۵۹ مثير الأحزان ص ۳۸ و۳۹ لهوف ص ۶۸ 🏴 🚩 🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩
🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩 🚩 🏴 ( علیه السلام) ◾️شمر(لعنه الله علیه) صدا زد: منتظر چه هستيد؟ تيرها حسين(علیه السلام ) را ناتوان كرده است. در اين هنگام نيزه‌ها و شمشيرها بر امام باريدن گرفت. ▪️مردي به نام زرعة بن شريك تميمي(لعنه الله علیه)، ضربتي كاري بر امام وارد آورد و سنان بن انس(لعنه الله علیه)، تيري بر گلوي آن حضرت زد.صالح بن وهب مُرّي(لعنه الله علیه)نيزه اي سخت بر لگن خاصره حضرت زد. ▪️فوقع عليه السلام إلى الأرض على خده الأيمن ثم استوى جالسا ونزع السهم من حلقه. امام با طرف راستِ صورت از اسب بر زمين افتادند. برخاستند و نشستند و تير را از گلو بيرون كشيدند. در اين حال عمر سعد(لعنه الله علیه) به امام نزديك شد تا وضع او را ببيند. ▪️زينب (سلام الله علیها )بيرون آمد و گفت: ➖ليت السماء انطبقت على الأرض كاش آسمان بر زمين مي‌آمد. ➖ یا عمر بن سعد !اَیُقتَلُ اَبُوعبداللّه وَ انتَ تَنظُرُ اِلَیهِ؟ اي عمر بن سعد! آيا اباعبداللَّه كشته مي‌شود و تو او را نگاه مي‌كني؟ اشك بر گونه و ريش عمر(لعنه الله علیه) جاري شد و صورت از زينب(سلام الله علیها ) گرداند. ▪️حسين (عليه السلام) نشسته بود و جُبّه اي از خز در بر داشت و مردم از نزديك شدن به او پرهيز مي‌كردند. ▪️شمر(لعنه الله علیه) صدا زد: واي بر شما! منتظر چه هستيد؟ او را بكشيد، مادر به عزايتان بنشيند. ▪️ زُرعة بن شريك(لعنه الله علیه)، ضربه اي زد و كفّ راست امام را جدا كرد. سپس به شانه اش زد. امام به زمين مي‌افتاد و بلند مي‌شد. ▪️در اين حال سنان بن انس(لعنه الله علیه) بر او حمله كرد و نيزه اي بر امام زد و او را بر زمين انداخت . ➖ به خولي بن يزيد(لعنه الله علیه ) گفت: سرش را جدا كن. او سست شد و دستانش لرزيد. ➖ سنان(لعنه الله علیه) گفت: دستانت بريده باد. ▪️ نصر بن خرشه ضبابي و به نقلي شمر بن ذي الجوشن(لعنه الله علیهما) كه ابرص بود. فضربه برجله فألقاه على قفاه ثم أخذ بلحيته پا بر امام زد و ایشان را از پشت بر زمينش انداخت و محاسنش را گرفت. ▪️ شمر(لعنه الله علیه) بر سينه حسين نشست و محاسن امام را گرفت و خواست ایشان را بكشد كه حسين (عليه السلام) خنديدند و فرمودند: ✨ أتقتلني ولا تعلم من أنا ؟ ➖آيا تو مي‌خواهي مرا بكشي؟ نمي داني من كيستم؟ ▪️فقال أعرفك حق المعرفة أمك فاطمة الزهراء وأبوك علي المرتضى وجدك محمد المصطفى وخصمك العلي الأعلى أقتلك ولا أبالي ➖ آن ملعون گفت: به خوبي مي‌شناسمت. مادرت فاطمه(سلام الله علیها )، پدرت علي مرتضي(علیه السلام )، پدر بزرگت محمد مصطفي(صلی الله علیه و آله و سلم ) و منتقم تو خداي بزرگ مرتبه است. تو را مي‌كشم و باكي ندارم. ▪️حضرت به شمر(لعنه الله علیه) فرمودند: پیراهنت را کنار بزن، سپس فرمود: می دانستم، بطنک کبطن الکلاب؛ تو بَرَصی،جدم به پدرم علي (عليه السلام) مي فرمود: ✨يا علي! يقتل ولدك هذا رجل أبقع أبرص أشبه الخلق بالكلاب و الخنازير. يا علي! فرزند تو را مردي ابلق و مبتلا به مرض پيسي و شبيه ترين مردم به سگ ها و خوك ها مي كشد. ▪️آن ملعون گفت: مرا به سگ ها و خوك ها تشبيه مي نمايي؟ سوگند به خدا! تو را از پشت سر ذبح خواهم كرد. ➖امروز تو را مي كشم و حال آن كه يقينا مي دانم و ترديدي ندارم ➖كه پدر تو بهترين كسي است كه بعد از پيامبر مصطفي و بزرگوار سخن گفته است. امروز تو را مي كشم، وجاي من فردا جهنم خواهد بود. ▪️آن گاه دوازده ضربه شمشمير بر آن حضرت زد و سپس سر مبارک حضرت را از پیکر مطهرش جدا نمود. 🏴الا لعنه الله علی القوم الظالمین من الاولین و الاخرین،من الان الی قیام یوم الدین...🏴 🏴 🚩 🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩 ╔═🔹☀️🔹══╗ 🆔 @rahroshaan ╚═══🔹☀️🔹╝