eitaa logo
رَهرُوانِ‌ راهِ‌ آرمان‌🕊
927 دنبال‌کننده
931 عکس
977 ویدیو
19 فایل
بِسم‌ࢪَبِ‌الشہدا‌⚘️ |ڪانال‌وقف‌شھید‌آࢪمان‌علے‌وردے‌ست| تاࢪیخ‌تولد:‌¹³⁸⁰/⁴/¹³ تاࢪیخ‌شہادت:¹⁴⁰¹/⁸/⁶ محل‌‌شہادت:اڪباتان @abdoozeinab :ارتباط‌با‌مدیر مزارِ‌شهید:بهشت‌زهرا(س)،قطعه‌⁵⁰،ردیف¹¹⁷،شماره¹⁵ خوش‌آمدید اجرکم‌عندَاللّه🌱 حالا که دعوتت کرده بمون❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
بِسمـہ‌رَبِ‌شُـهَدا🪴 اسلامُ‌علیـڪ‌یا‌بقیــہ‌اللـہ‌فی‌ارضـہ✨ اسلام‌ُ‌علیـڪ‌یا‌اباعبداللـہ‌الحسین‌(؏)
✨ هر وقت‌ می‌گفتیم‌ کجا‌ بریم‌ آرمـان‌؟ میگفت‌:بھشت‌زهرا‌ مامان‌ اینقد‌ آرامش‌ داره.آدم‌ آروم‌ میشه. هر دفعه‌ هم‌ با هم‌ میرفتیم؛ میرفت‌ سر‌ خاک‌ شھید‌ زبرجدی‌ مینشست‌. ما میرفتیم‌ جاهای‌ دیگه‌ ولی‌ آرمـان‌ بیشتر‌ اونجا بود‌. گریه‌ میکرد و‌ دعـا‌‌ میخوند‌. همش‌ میگفت: مامان‌ آقا‌ سجـاد‌ خیلی‌ حاجت‌ میده. ‌بعد‌ از‌ شھادتش‌ وقتی‌ پرسیدن‌ کجا‌ دفنش کنن‌؟من‌ میدونستم‌ اونجا رو‌ دوست‌ داره‌ گفتم: قطعه‌ پنجاه‌. انگار‌ اونجا رو‌ برای‌ آرمـان ساخته‌ بودن‌. کنار‌ شھید‌ زبرجدی‌ دفن‌ شد. _به‌روایت‌از‌مادرِ‌بزرگوارِ‌شهید ⚘️ 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بله آقای رائفی‌پور... آدم های امروز مربی پذیر ولی دین گریزند!🚶‍♀️ [کتاب به کدام سو]
شهید «سید مرتضی آوینی» چه زیبا گفت که «اگر شهید نشوی، می‌میری»؛ آری! «محمدمهدی» هم نگران همین بود؛ برای همین ۱۰ روز قبل از شهادتش، به مادرش این‌گونه گفته بود که «دوست داری زنگ خانه ما را بزنند و بگویند که پسرت تصادف کرد و مُرد! یا این قشنگ‌تر است که بیایند و بگویند که پسرت شهید شد؛ پس برای من دعای شهادت کن و من را با دعا‌های خود بیمه نکن!»؛ و مادرش چه زیبا اسماعیل خود را در نفس خود قربانی کرد، چراکه می‌دانست باید امانتی که ۱۹ سال قبل از خدا گرفته است را به صاحبش برگرداند ⚘️ 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفت:خاله‌دعا‌کن‌من‌شهید‌بشم...🕊 گفتم: دلت‌خوشه‌ها‌جنگ کجا‌بود‌خاله... _روایتی‌از‌خاله‌ی‌شهید‌آرمان‌‌علی‌وردی ⚘️ 🕊
یادبودِ‌ امشب به نیتِ: 《شهید‌عباس‌دانشگر‌》 یاد‌ کنیم شهید را با ذکرِ فاتحه‌والاخلاص‌ مع‌الصلوات✨ ⚘️ 🕊
بِسمـہ‌رَبِ‌شُـهَدا🪴 اسلامُ‌علیـڪ‌یا‌بقیــہ‌اللـہ‌فی‌ارضـہ✨ اسلام‌ُ‌علیـڪ‌یا‌اباعبداللـہ‌الحسین‌(؏)
✨ یک هفته قبل از شهادتش از سوریه به خانه امد، پنجشنبه شب بود نصف شب دیدم صدای ناله و گریه جهاد می آید، رفتم در اتاقش از همان لای در نگاه کردم دیدم جهاد سرسجاده مشغول دعا و گریه است و دارد با امام زمان صحبت میکند، دلم لرزید ولی نخواستم مزاحمش شوم، وانمود کردم که چیزی ندیدم، صبح موقعی که جهاد میخواست برود موقع خداحافظی نتوانستم طاقت بیارم از او پرسیدم پسرم دیشب چی میگفتی؟ چرا اینقدر بی قراری میکردی؟ چیشده؟ جهاد خواست طفره برود برای همین به روی خودش نیاورد و بحث را عوض کرد، من به خاطره دلهره ای که داشتم این بار با جدیت بیشتر پرسیدم و سوالاتمو با جدیت تکرار کردم، گفت چیزی نیست مادر من نماز میخواندم دیگر، دیدم اینطوری پاسخ داد نخواستم بیشتر از این پافشاری کنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم، مرابوسید و بغل کرد و رفت. یکشنبه ظهر فهمیدم آن شب به خداوند و امام زمان چه گفته و بینشان چه گذشته و آن لحن پر التماس برای چه بوده است. _به‌روایت‌از‌مادرِ‌بزرگوارِ‌شهید‌ ⚘️ 🕊
📱پیام تبریك عید فطر شهید علـی‌وردی به استاد خود... ✍🏻 سلام علیکم عید فطر رو خدمت شما استاد محترم تبریک عرض میکنم ان‌شاءالله طاعات عباداتتون مقبول درگاه حق شده باشه (آرمان علی‌وردی) 🌹 ⚘️ 🕊
اینجا ؛ زمزمی از نور پدید آمده است و در اطراف آن قبیله‌ای مسکن گزیده‌اند که نور می‌خورند و نور می‌ آشامند ...✨️🥺 ✨️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از لبخند سردار حاجی‌زاده وقتی رهبری گفتند "رژیم خبیث اشتباه کرد و باید تنبیه شود و تنبیه خواهد شد" میشه فهمید نزدیــک است ! 🕊
یادبودِ‌ امشب به نیتِ: 《شهید‌محمدمهدی‌رضوان》 یاد‌ کنیم شهید را با ذکرِ فاتحه‌والاخلاص‌ مع‌الصلوات✨ ⚘️ 🕊
بِسمـہ‌رَبِ‌شُـهَدا🪴 اسلامُ‌علیـڪ‌یا‌بقیــہ‌اللـہ‌فی‌ارضـہ✨ اسلام‌ُ‌علیـڪ‌یا‌اباعبداللـہ‌الحسین‌(؏)
| زیارتِ‌با‌احترامِ‌او | رفته بودیم قم موقع پیاده شدن از اتوبوس پایش طوری در رفته بود که نمی‌توانست راه برود . برایش صندلی چرخ دار آوردم .تا حرم با ویلچ بردمش . نزدیک ضریح که رسیدیم نگذاشت جلوتر بروم. گفت :بی احترامیِ که نشسته خدمت حضرت معصومه (س) برم . به سختی از ویلچر بلند شد. لنگ لنگان و با تکیه به دیوار خودش را به ضریح رساند و زیارت کرد . _به‌روایت‌از‌پدرِ‌بزرگوارِ‌شهید ⚘️ 🕊
نماز صبح را با حاج قاسم خواندم گفت برو ببین حسین پورجعفری آمده یا نه؟ پشت در ایستاده بود به نماز، گفتم چرا این‌جا؟ چرا نیامدی داخل؟ گفت: من سال‌هاست نماز صبحم را این‌جا می‌خوانم.:)✨️ ------- ✨️
enc_17016014893497244364025.mp3
4.74M
شب های جمعه آخه چه سری داره دل هامون میگیره ...💔 شب های جمعه مادر میاد و کربلا بارون میگیره ...💔 شب های جمعه یه دختری ذکر باباجون میگیره...💔
کسی که هر ، سوره را بخواند: ● خداوند او را دوست می دارد. ● محبوب همه مردمانش می گرداند. ● و هرگز در دنیا گرفتار بدبختی، فقر، درماندگی و هیچ آفتی از آفات دنیا نخواهد شد. ● و از همراهان امیرالمومنین علیه السلام خواهد بود. 📚ثواب اعمال، ج۱، ص۱۱۷ 📚بحارالانوار، ج۸۹، ص۳۰۷
یادبودِ‌ امشب به نیتِ: 《شهید‌مهدی‌زین‌الدین‌》 یاد‌ کنیم شهید را با ذکرِ فاتحه‌والاخلاص‌ معَ‌الصلوات✨ سخنِ‌شهید:هرگاه‌در‌شبِ‌جمعه‌شهدا‌را‌یاد‌‌کنید؛آنها‌شمارا‌نزد‌اباعبداللهّ‌یاد‌می‌کنند! ⚘️ 🕊
بِسمـہ‌رَبِ‌شُـهَدا🪴 اسلامُ‌علیـڪ‌یا‌بقیــہ‌اللـہ‌فی‌ارضـہ✨ اسلام‌ُ‌علیـڪ‌یا‌اباعبداللـہ‌الحسین‌(؏)
| غیـرقـابل‌بخشش | آرمان از غیبت‌کردن و دروغ‌گفتن بسیار متنفر بود. اگر جایی، غیبت می‌کردند اول از عواقب آن مفصل توضیح می‌داد... او اشاره می‌کرد که غیبت چقدر گناه بزرگی نزد خدا محسوب و به چه اندازه غیر قابل بخشش است! او می‌گفت: هر چیزی که برای خودت نمی‌پسندی برای دیگران هم نپسند.‌.. اگر ادامه می‌دادند، آرمان آن جمع را ترک می‌کرد. _به‌روایت‌ازمـادرِ‌بزرگوارِشهیــد ⚘️ 🕊
گفت : راستی جبهه چطور بود؟! گفتم : تا منظورت چه باشد؟ 🙃 گفت : مثل حالا رقابت بود؟! 🤔 گفتم : آری 😉 گفت : در چی؟! 😳 گفتم : در خواندن نماز شب 😊 گفت : حسادت هم بود؟! 😳 گفتم : آری ☺ گفت : در چی؟! 😮 گفتم : در توفیق شهادت 😇 گفت : جِرزنی هم بود؟! 😳 گفتم : آری 🙂 گفت : برا چی؟! 😳 گفتم : برای شرکت در عملیات 😭 گفت : بخور بخور بود؟! 😏 گفتم : آری ☺ گفت : چی میخوردید؟! 😳 گفتم : تیر و ترکش 💥💥 گفت : پنهان کاری بود؟! 😳 گفتم : آری 🤫 گفت : در چی؟!!😳 گفتم : نصف شب واکس زدن کفش بچه ها 👞👞 گفت : دعوا سر پست هم بود؟! گفتم : آری 😊 گفت : چه پستی؟! 🤔 گفتم : پست نگهبانی سنگر کمین 💂 گفت : آوازم می خوندید؟! 🎙 گفتم : آری 😊 گفت : چه آوازی؟! 😳 گفتم :شبهای جمعه دعای کمیل 😟 گفت : اهل دود و دم هم بودید؟! 🌫 گفتم : آری 😒 گفت : صنعتی یا سنتی؟! 😳 گفتم : صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب گفت : استخر هم می رفتید؟! 💦💧💦 گفتم : آری 🙂 گفت : کجا؟! 😲 گفتم : اروند، کانال ماهی ، مجنون .🌊 گفت : سونا خشک هم داشتید؟! 😳 گفتم : آری 😕 گفت : کجا؟! 😲 گفتم :تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ، طلائیه،.... گفت : ببخشید زیر ابرو هم بر میداشتید؟! 🙄 گفتم : آری 😊 گفت : کی براتون بر میداشت؟! 😳 گفتم : تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه 😪 گفت : پس بفرمائید رژ لبم میزدید؟! 😜 گفتم : آری 😊 خندید و گفت : با چی؟! 😁 گفتم : هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان😭😔😪 سکوت کرد وچیزی نگفت..