🔸من مارگارت (پگی) مارکوس بودم. به عنوان یک کودک علاقه زیادی به #موسیقی داشتم و به ویژه شیفته اپراها و سمفونی های کلاسیک بودم که به عنوان فرهنگ برتر در غرب مورد توجه قرار دارد. موسیقی موضوع مورد علاقه من در مدرسه بود و همیشه در این درس بالاترین نمره ها را می گرفتم. یک روز از روی شانس، موسیقی #عربی از رادیو به گوشم رسید و بسیار از آن خوشم آمد و علاقه مند شدم که بیشتر بشنوم....
🔹#آغاز علاقه مندی خود به #اسلام را در سن ده سالگی می دانم. در آن زمان در یک مدرسه یکشنبه یهودیان شرکت می کردم و طی آن مجذوب رابطه تاریخی مابین #یهودیان و اعراب شدم. از کتاب های درسی یهودی خود آموختم که #ابراهیم پدر اعراب و نیز یهودیان اسد...
🔸در کلاس پروفسور کاش بود که من با #زنیتا آشنا شدم؛ #غیرعادی ترین و #دلفریب ترین #دختری که من همیشه دیده ام. نخستین بار که وارد کلاس پروفسور کاش شدم، همچنانکه در سراسر کلاس به دنبال نیمکت خالی برای نشستن می گشتم، دو صندلی خالی دیدم که بر دسته یکی از آنها سه کتاب بزرگ زیبا از ترجمه و #تفسیر_انگلیسی #یوسف_علی بر قرآن کریم بود. من دقیقا همانجا نشستم درحالیکه آتش کنجکاوی برای اینکه بفهمم آن کتاب ها از آن چه کسی هستند در وجودم برافروخته بود...
🔻روایت کامل مسلمان شدن این بانوی تازه مسلمان را در سایت #رهیافته و لینک بخوانید
http://rahyafte.com/15854
🌐 @rahyafte_com
🔺از تاخیر پرواز هواپیما تا تاسیس اولین فرشگاه لباس اسلامی
🔹سه سال پیش زمانیکه «آماندا ردموند» ۲۳ ساله بود و به دلیل تأخیر هواپیما شب را در فرودگاه نیویورک مانده بود، شاید خودش هم گمان نمیکرد، این #آغاز اتفاقی بزرگ در زندگیاش باشد.
🔸#نور ملایم #مسجد فرودگاه توجه آماندا را به خود جلب کرد. وی به درون مسجد رفت. ساعت ۳ صبح بود و خواب از سرش پریده بود، به همین خاطر یک نسخه #قرآن برداشت و شروع به خواندن کرد. طنین واژههای قرآن در ذهنش و تکانهای ناخودآگاه سرش در تأیید کلام قرآن، متحیرش کرد.
🔹آماندا اهل شهر «هالیفاکس» در استان «نووا اسکوشیا» کانادا میگوید: «همیشه احساسات زودگذری در مورد #دین داشتم و به دین خاصی برای شروع علاقه نداشتم، اما هرچه بیشتر در مورد اسلام دانستم، بیشتر برای من معنا پیدا کرد...
https://rahyafteha.ir/1243/
🌐 @rahyafte_com
🔺از تاخیر پرواز هواپیما تا تاسیس اولین فروشگاه لباس اسلامی
🔹سه سال پیش زمانیکه «آماندا ردموند» ۲۳ ساله بود و به دلیل تأخیر هواپیما شب را در فرودگاه نیویورک مانده بود، شاید خودش هم گمان نمیکرد، این #آغاز اتفاقی بزرگ در زندگیاش باشد.
🔸#نور ملایم #مسجد فرودگاه توجه آماندا را به خود جلب کرد. وی به درون مسجد رفت. ساعت ۳ صبح بود و خواب از سرش پریده بود، به همین خاطر یک نسخه #قرآن برداشت و شروع به خواندن کرد. طنین واژههای قرآن در ذهنش و تکانهای ناخودآگاه سرش در تأیید کلام قرآن، متحیرش کرد.
🔹آماندا اهل شهر «هالیفاکس» در استان «نووا اسکوشیا» کانادا میگوید: «همیشه احساسات زودگذری در مورد #دین داشتم و به دین خاصی برای شروع علاقه نداشتم، اما هرچه بیشتر در مورد اسلام دانستم، بیشتر برای من معنا پیدا کرد...
https://rahyafteha.ir/1243/
🌐 @rahyafte_com