📌علامۀ امينى نقل می کنند: براى مطالعات بعضى از كتب، مدتى در حلب به سر مىبردم يكى از #تجارِ فهميده و منطقى از اهل سنت با من آشنا شد و شبى از من دعوت بهعمل آورد. علماء طراز اول شهر و #قضات عالى رتبه و بعضى از اساتيد دانشگاه و عدّهاى از تجّار نيز در آنجا حضور داشتند.
.
📌پس از شام، عالم بزرگ و مفتى أعظم شهر گفت:
آقاى امينى اين بحث امامت چه ريشه و اساسى در اسلام دارد كه #شيعيان و علماى تشيّع آن را رها نمىكنند؟
.
📌من به ايشان گفتم:
آيا اين حديث را كه از #رسول خدا نقل شده
مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة؛ هر کس بميرد و امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلى مرده است.
قبول دارى؟
گفت:بلى
به او گفتم:
براى پىگيرى و بررسى بحث امامت همين حديث بس است، وى ساكت شد و چيزى نگفت.
.
📌از او سؤال كردم:
فاطمۀ زهراء عليها السلام چگونه بانوئى است؟
.
📌وى گفت:(إنّها مَطهّرةٌ بِنَصّ الْكِتٰاب)
قرآن مطهره و معصوم است چون در شأن اهل بيت آيۀ #تطهير نازل شده و حضرت زهراء از بزرگترين مصاديق أهل بيت رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله است.
.
📌به او گفتم:
چرا فاطمۀ زهراء عليها السلام در حال خشم و غضب از حاكمان وقت از دنيا رفت؛ آيا آنان #امام امت و خليفۀ بهحق رسول خدا نبودند يا حضرت زهراء امام خود را نشناخت و فوت كرد؟
🌐 @rahyafte_com
📌عالم بزرگ حلب ديد اگر بگويد غضب و خشم حضرت زهراء عليها السلام كار صحيحى بوده بايد خط بطلان به جبين حاكمان آن وقت بكشد و اين برخلاف اعتقاداتشان مىباشد و اگر بگويد كار حضرت زهراء عليها السلام خطا بوده و او بدون #معرفت به امام خويش از دنيا رفته، با مقام عصمت و طهارت ايشان كه مورد قبول قرآن است منافات دارد، به همين دليل، براى خلط بحث گفت: آقاى امينى بحث ما چه ربطى به موضوع غضب و #خشم حضرت زهراء نسبت به حكام زمان خودش دارد؟
.
📌افرادى كه در #مجلس حضور داشتند متوجه شدند كه آقاى امينى با طرح اين سؤال چه ضربۀ محكمى به عقايد آنان وارد ساخت، و گفت كه شما نه فقط امام زمان خود را نشناختهايد بلكه در #حقانيّت افرادى كه آنان را خليفۀ رسول خدا مىدانيد نيز در شك و ترديد بهسر مىبريد،
.
📌صاحب منزل كه كنارى ايستاده بود رو به عالم بزرگ #حلب كرد و گفت: شيٖخُنٰا اُسْكُتْ قَدِ افْتَضَحْنٰا ، يعنى ديگر ساكت شو كه ما را رسوا كردى.
.
📌بحث تا نزديك سحر بهطول انجاميد وعدّهاى از اساتيد دانشگاه و قضات و تجّار به سجده افتادند و #مستبصر شدند و از راهنمائى علامۀ امينى تشكر نمودند.
🌐 @rahyafte_com
📌در روايتى نقل شده كه يك يهودى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله چند درهم طلبكار بود. يك روز #پيامبر داشتند از روبروی منزل آن یهودی رد ميشدند. مرد يهودى آمد و يقه #پيامبر را گرفت. حالا در دورانى كه پيامبر آن همه اصحاب و فدايى دارند و در عين حال حاكم حكومتى هستند كه در مدينه تشكيل شده. يهودى گفت طلبم را ميخواهم ، پيامبر فرمودند فعلاً چيزى ندارم، به من مهلت بده تا بدهى ام را به تو بدهم. مرد يهودى گفت من رهايت نميكنم تا پول مرا بدهى!
📌وقتى رسيديم به اينجا كه در خيابان يك يهودى توانست يقه استاندار و وزير و وكيل ما را بگيرد و بگويد كه من از تو طلب دارم و بايد بدهى ات را بدهى و آن وزير گفت چشم، آنوقت #حكومت دينى تشكيل شده . حكومت ما ، الان حكومت متديّنين است، حكومت دينى نيست.
وقتى #طلبكار يهودى به پيامبر مهلت نداد، پيامبر فرمود بسيار خوب ، من كنار تو خواهم ماند تا مطمئن شوى و تا اجازه ندهى از اينجا نميروم، همينجا كنار خانه تو ميايستم. ظهر شد، عصر شد، شب شد ، #اصحاب ناراحت شدند و آمدند تا با او برخورد كنند. جورى كه پيامبر نبيند به آن يهودى علامت دادند و تهديدش كردند كه مردك ! چرا به آدمى كه همه به او #اعتماد دارند ، فرصت نميدهى؟ پيامبر به اصحاب گفتند چه ميكنيد؟! چه كار داريد با او؟ حق نداريد با او اينطور صحبت كنيد، طلب دارد، حق با اوست ، گفتند آقا! اسير يك #يهودى شديد؟! شما را از صبح نگاه داشته اينجا! پيامبر فرمود : "من برانگيخته نشدم تا به كسى ستم كنم، ولو به درهمى، مسلمان يا غير مسلمان"
📌حالا جالب است كه آن يارو از رو هم نميرود. پيامبر آنشب را تا صبح كنار خانه او نشست و به منزل نرفت . #نمازصبح را آنجا خواند. صبح كه شد يهودى از خانه بيرون آمد، ديد پيامبر آنجا نشسته اند. چشمانش پر از اشك شد، گفت خداى تو خوب كسى را براى پيامبرى برگزيده است. من ايمانم را به تو بدهكارم. من ديگر براى مشتى درهم از تو طلبكار نيستم و به #حقانيت الله كه تو را فرستاد و رسالت تو شهادت ميدهم و همينك نيمى از همه اموالم را #انفاق ميكنم تا هرگونه كه صلاح ميدانى خرج شود.
🌈"محمد، آقاى دنيا و آخرت" حسن رحیم پور ازغدی
🌐 @rahyafte_com
📌در روايتى نقل شده كه يك يهودى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله چند درهم طلبكار بود. يك روز #پيامبر داشتند از روبروی منزل آن یهودی رد ميشدند. مرد يهودى آمد و يقه #پيامبر را گرفت. حالا در دورانى كه پيامبر آن همه اصحاب و فدايى دارند و در عين حال حاكم حكومتى هستند كه در مدينه تشكيل شده. يهودى گفت طلبم را ميخواهم ، پيامبر فرمودند فعلاً چيزى ندارم، به من مهلت بده تا بدهى ام را به تو بدهم. مرد يهودى گفت من رهايت نميكنم تا پول مرا بدهى!
📌وقتى رسيديم به اينجا كه در خيابان يك يهودى توانست يقه استاندار و وزير و وكيل ما را بگيرد و بگويد كه من از تو طلب دارم و بايد بدهى ات را بدهى و آن وزير گفت چشم، آنوقت #حكومت دينى تشكيل شده . حكومت ما ، الان حكومت متديّنين است، حكومت دينى نيست.
وقتى #طلبكار يهودى به پيامبر مهلت نداد، پيامبر فرمود بسيار خوب ، من كنار تو خواهم ماند تا مطمئن شوى و تا اجازه ندهى از اينجا نميروم، همينجا كنار خانه تو ميايستم. ظهر شد، عصر شد، شب شد ، #اصحاب ناراحت شدند و آمدند تا با او برخورد كنند. جورى كه پيامبر نبيند به آن يهودى علامت دادند و تهديدش كردند كه مردك ! چرا به آدمى كه همه به او #اعتماد دارند ، فرصت نميدهى؟ پيامبر به اصحاب گفتند چه ميكنيد؟! چه كار داريد با او؟ حق نداريد با او اينطور صحبت كنيد، طلب دارد، حق با اوست ، گفتند آقا! اسير يك #يهودى شديد؟! شما را از صبح نگاه داشته اينجا! پيامبر فرمود : "من برانگيخته نشدم تا به كسى ستم كنم، ولو به درهمى، مسلمان يا غير مسلمان"
📌حالا جالب است كه آن يارو از رو هم نميرود. پيامبر آنشب را تا صبح كنار خانه او نشست و به منزل نرفت . #نمازصبح را آنجا خواند. صبح كه شد يهودى از خانه بيرون آمد، ديد پيامبر آنجا نشسته اند. چشمانش پر از اشك شد، گفت خداى تو خوب كسى را براى پيامبرى برگزيده است. من ايمانم را به تو بدهكارم. من ديگر براى مشتى درهم از تو طلبكار نيستم و به #حقانيت الله كه تو را فرستاد و رسالت تو شهادت ميدهم و همينك نيمى از همه اموالم را #انفاق ميكنم تا هرگونه كه صلاح ميدانى خرج شود.
🌈"محمد، آقاى دنيا و آخرت" حسن رحیم پور ازغدی
🌐 @rahyafte_com