eitaa logo
رهیافتگان (تازه مسلمانان) وابسته به انجمن شهید انیلی
3.9هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
4.8هزار ویدیو
101 فایل
وابسته به انجمن شهید ادواردو انیلی مدیر انجمن: @rahyaftegan ارتباط ایتا: @Solmaz_n 🌸🌺🌸🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰تشرف مرد مسیحی به دین اسلام در سمنان 🔹مرد اهل با حضور در دفتر نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه به دین اسلام مشرف شد. «اندرو» مرد مسیحی اهل روسیه با حضور در دفتر نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه سمنان به دین اسلام مشرف شد. 🔹این رهیافته روسی علت گرایش خود به دین مبین اسلام را مبانی کامل و آسمانی دین بزرگ عنوان کرد. قبل از تشرف وی به دین مبین اسلام، حجت‌الاسلام والمسلمین مطیعی اصول دین «توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد» را برای او تشریح و تبیین کرد و در پایان یک جلد کلام الله مجید به این جوان تازه مسلمان اعطا شد. 🌐 @rahyafte_com
🔹«سلام علیکم؛ اسم کنونی من ایوب عبدالرحمن است. من در یک خانواده در مالزی به دنیا آمدم. همیشه تصمیمم این بود که یک مسیحی معتقد و حقیقی باشم تا به بهترین درجه بهشت نائل آیم. بعد از تحصیلاتم به آلمان رفتم و در بیمارستان مشغول کار شدم. در آلمان با آشنا شدم و خیلی به حال آن‌ها تأسف می‌خوردم چون آن‌ها غسل تعمید را انجام نداده بودند و مسیحی نبودند و راهی به بهشت نداشتند. تصمیم گرفتم تا مسلمانان را به زعم خود از تاریکی به نور دعوت کنم. 🔸تا قبل از مطالعه قرآن کریم فکر می‌کردم که تنها، کتاب مقدس کتاب خداوند است که توسط روح‌القدس و تأیید او برای انسان فرستاده شده است اما وقتی قرآن کریم را مطالعه کردم دیدم که داستان‌های پیامبران در قرآن کریم بسیار زیباست و تهمت‌های زشتی که کتاب مقدس به انبیاء می‌زند مانند زنا با زن شوهر دار، زنا با دختر خود، بت پرستی و…، در آن خبری نیست. فهمیدم که آن گونه که من نسبت به اسلام فکر می‌کردم، اشتباه بوده است. اسلام جواب‌های دقیق و روشنی به مسائل اصلی زندگی دارد. 🔻ادامه در سایت و لینک زیر rahyafteha.ir/14490/ 🌐 @rahyafte_com
🔹من فاطمه لیبنبرگ هستم، یک زن سفید پوست از جنوب آفریقا که در سال 1995 به روی آوردم. من خیلی افتخار می کنم که اعلام کنم: من یک مسلمان هستم. اگر بخاطر پسرم نبود من هرگز مسلمان نمی شدم. این یک مبارزه طولانی و سخت برای من بود چرا که هزینه آن برای من؛ فامیلم، دوستانم و شغلم بود. 🔸من یک معتقد بودم و به کلیسای پنطیکاستیسم می رفتم. یکشنبه کودکان خیابان را جمع می کردم و به کلیسا و مدرسه (که قبل یا بعد از مراسم دینی در کلیسا برای آموزش مذهبی تشکیل می شود) می بردم. زندگی ام بر خواندن و پژوهش کتاب مقدس متمرکز بود تا اینکه پسرم درباره اسلام به من گفت… 🔹یک روز پسرم به خانه آمد و گفت: “مامان، چرا تو مسلمان نمی شوی؟” شوکه شدم و گفتم: “هرگز”’... 👈ادامه مطلب در سایت rahyafteha.ir/40387 🌐 @rahyafte_com
🔸 من برای اولین بار بعد از آشنایی با احساس شعف درونی می‌کردم چون به این حقیقت رسیده بودم که همه تفاوت‌هایی که گفته نمی‌شد اما در دین برای زن و مرد قائل بودند و همه آن چیزی که به اسم جایگاه اجتماعی در مشاغل و حتی نقش پذیری و مادران اجبار بود در دین اسلام وجود نداشت. جمع خانواده‌ها و تک‌تک اعضای آنها کنار هم جزء چیزهایی بود که اسلام به شدت بر آن تأکید می‌کرد و من همین را دوست داشتم. 🔹این تنها بخشی از گفته‌های مونیکا آپاریچیو زن تازه مسلمان شده مکزیکی است که اولین جرقه مسلمان شدنش، اجباری بود که در دوران کودکی و دبستان او را وادار می‌کرد یک مسیحی باشد. آنچه در ادامه می‌خوانید ماجرای مسلمان شدن مونیکا آپاریچیو از زبان خودش است... 🔸زمانی که 10 سال سن داشتم به شمال مکزیک و در کنار مرز امریکای شمالی و جنوبی مهاجرت کردیم 13 سال گذشت و من با پسر جوان آشنا شدم که مادر‌بزرگم می‌گفت قیافه‌اش خوب است و مشکلی ندارد، بنابراین با او ازدواج کردم. زمانی که با هم ازدواج کردیم یک عهدی با هم بستیم؛ به یکدیگر قول دادیم که فرزندمان مسلمان شود، البته این خواسته شوهرم بود. من می‌دیدم که او یک پسر مهربان و خوش‌قیافه است ولی فرزندان ما چه مشکلی دارند که باید در آینده یک مسلمان باشند؟ ولی در نهایت به خاطر خوبی‌های شوهرم پذیرفتم. من هم در عوض از شوهرم خواستم که هیچ گاه زن دیگری را به همسری خودش درنیاورد. او هم قبول کرد و گفت که چنین چیزهایی در خانواده من پذیرفته نیست پس نگران این نباش… 🔹سه سال بعد دخترم به دنیا آمد. آن زمان باور داشتم باید این کودک را با عقاید خودم بزرگ کنم و شود؛ همان کاری که پدر و مادرم با من کردند. در آن لحظه هیچ اطلاعی از دیگر ادیان نداشتم. با بزرگ شدن دخترم، فاطمه، من در نبود همسرم عقاید خودم را به او می‌آموختم. کتاب مقدس مسیحی‌ها را برایش می‌خواندم.... 👈شرح کامل این مصاحبه در سایت rahyafteha.ir/15428/
🔹من فاطمه لیبنبرگ هستم، یک زن سفید پوست از جنوب آفریقا که در سال 1995 به روی آوردم. من خیلی افتخار می کنم که اعلام کنم: من یک مسلمان هستم. اگر بخاطر پسرم نبود من هرگز مسلمان نمی شدم. این یک مبارزه طولانی و سخت برای من بود چرا که هزینه آن برای من؛ فامیلم، دوستانم و شغلم بود. 🔸من یک معتقد بودم و به کلیسای پنطیکاستیسم می رفتم. یکشنبه کودکان خیابان را جمع می کردم و به کلیسا و مدرسه (که قبل یا بعد از مراسم دینی در کلیسا برای آموزش مذهبی تشکیل می شود) می بردم. زندگی ام بر خواندن و پژوهش کتاب مقدس متمرکز بود تا اینکه پسرم درباره اسلام به من گفت… 🔹یک روز پسرم به خانه آمد و گفت: “مامان، چرا تو مسلمان نمی شوی؟” شوکه شدم و گفتم: “هرگز”’... 👈ادامه مطلب در سایت rahyafteha.ir/40387 🌐 @rahyafte_com
🔹شما و کاتولیک بودید چرا از دین خود برگشتید و تغییر دین دادید؟ 🔸بله ما کاتولیک بودیم و خانواده من خیلی هم پایبند به اصول دینی بودند اما خودم از تعلیمات مسیحیت قانع نمی‌شدم همیشه ابهاماتی در ذهن داشتم که درمسیحیت جوابی برای آن نبود؛ البته من ابتدا به سراغ ادیان شرقی و بودایی و هندو رفتم. در زمان مدرسه درباره دین همواره مطالعه داشتم بعد از تصمیم گرفتم تا درباره ادیان بزرگ و الهی تحقیق کنم زیرا می‌دانستم دارای پیامبر(ص) هستند و حقیقت دارند؛ یعنی اسلام،‌ مسیحیت و یهود ادیانی ساختگی نیستند و جای تامل دارند 🔹چه چیز شما را جذب کرد؟ 🔸اول این‌که دیدم درمیان اهل سنت اختلاف است و هماهنگ نیستند اما در مذهب تشیع و سیره ائمه اطهار این گونه نیست، بلکه برعکس بین ظاهر و باطن‌شان هماهنگی وجود دارد دوم آن‌که در مذهب تشیع به حضور و وجود (عج) روی زمین اعتقاد دارد درحالی‌که سایرادیان معتقدند روزی منجی می‌آید مثلا مسیحیان می‌گویند مسیح می‌آید یهودیان هم درانتظار منجی هستند همچنین هندوها و بوداییها هم معتقد به منجی هستند اما در میان شیعیان منجی همین جاست و قرار نیست روزی بیاید تنها ما ایشان را نمی‌بینیم مانند خورشید پشت ابر از نورش استفاده می‌کنیم برای همین باید چشمان‌مان به دیدارشان بینا شود این استدلال خوبی برای من بود که تشیع دارای چنین امتیازی است؛ بنابراین هرچه بیشتر می‌خواندم بهتر و بیشتر متقاعد می‌شدم که مذهب تشیع کامل تراست .. 🔹بعد از تشرف به اسلام عکس العمل خانواده شما چگونه بود؟ شما شهید ادواردو آنیلی را می‌شناسید؟ 👈ادامه این مصاحبه در لینک زیر rahyafteha.ir/14008/ 🌐 @rahyafte_com
🔹«یولی» دختر کوچک که به دنبال سلطان آسمان می گردد در چین که یک کشور است رشد و تحصیل می کند. او از کودکی در خفا بنابر فطرتش به دنبال گشته ولی به دلیل شرایط حاکم بر کشور و نبود کتابهای مناسب یا منابع کافی، به هدف نمی رسد. 🔸یولی در خاطراتش می گوید: هیچ واژه ای برای تعریف نداشتم . به همین دلیل وقتی یک دوست مسیحی او را می بیند و از خدا برایش سخن می گوید ، او واژۀ خدا را با سلطان خیالی دوران کودکیش مُنطبق می بیند و به مسیحیت گرایش نشان داده و به امید اینکه سلطان آسمان همین خداست ، می شود . 🔹چهار سال قبل همان دوست مسیحی از او می خواهد که برای اجرای مراسمی به برود ،«یولی» موافقت می کند و شب موعود ، تاکسی اشتباهاً او را به جای کلیسا در مقابل یک پیاده می کند «یولی» را سیل جمعیت رهبری می کند و در حین حرکت «سلام علیکم» را به او می آموزند... 🔸🔸ادامه این مطلب در سایت rahyafteha.ir/32681/ 🌐 @rahyafte_com
🔸مریم بلک ایگل در خانواده ای اصالتا سرخ پوست به دنیا آمد،در خانه احساس آرامش نمیکرد و پدر و مادرش ثبات رفتاری نداشتند. در ۱۴ سالگی به سرش زد که از خانه فرار کند ولی کمی نگذشت که پلیس او را به خانه بر می گرداند. ولی ماندن در خانه برایش باعث افسردگی شده بود و یک سال بعد دوباره فرار کرد. این‌بار دادگاه خانواده با دیدن وضعیت او رائ به مستقل شدن او دادند و او رسماً در ۱۵ سالگی از خانواده جدا می‌شود. 🔹مدت‌ها در خیابانهای آمریکا شد و زندگی‌اش را با خلاف پیش می‌برد. بعد از گذشت چند سال توانست خودش را از آن وضعیت جدا کند و وارد دانشگاه شد. او پس از گذراندن مقطع کارشناسی در شاخه مقایسه ادیان در سطح کارشناسی ارشد مشغول به تحصیل شد. مریم در دانشگاه به عنوان یک با دانشجویان مسلمان به مناظره پرداخت و از شدت گرفت.... 🔸من در یک خانواده نا کارامد و از هم پاشیده بزرگ شدم و زمانی که آوردم به زیبایی آن پی بردم. فهمیدم این حق من است که موجود باشم. خلاف نظر”گناه کار متولد شدن انسان” در مسیحیت من با عزت و آبرو و به دور از گناه متولد شده بودم و این حق انسان است که با او با احترام رفتار شود... 🔹ادامه در سایت و لینک زیر rahyafteha.ir/77484/
🔹«لینا کنستانتین» (Lina Konstantin) که پس از اسلام آوردن نام «مسلمه» را برای خود برگزیده ،چگونگی آوردن خود را چنین شرح می‏دهد: من مانند هر ساکن مصر با منطق متعصب مسیحی بزرگ شدم. والدینم تلاش می‏کردند تا من هر یک‏شنبه با آنها به کلیسا رفته و دست‏بوس کشیش آنجا باشم. کشیش دعا بخواند و ما نیز به دنبال او تکرار کنیم و بشنویم کلماتی را که او در مورد “پدر، پسر و روح ‏القدس” به ما تحمیل می‏‌نمود. کشیش به ما می‏ آموخت که هر چند غیر مسیحیان کارهای خوب و خیر انجام دهند، خداوند فقط به آنان غضب خواهد کرد؛ چرا که آنها طبق عقاید مسیحی نافرمان به اطاعت از اوامر خدا و کافر محسوب می‏شوند... 🔸یک روز در نبود شوهرم کمد خود را باز نموده و هدیه بی ‏نظیری که تنها گنجینه من به حساب می‏‌آمد را باز نمودم. چشمم به کلام نورانی خدا در افتاد که راجع به حضرت عیسی(ع) می‏‌گفت: «إنّ مَثَلَ عیسی عند الله کَمَثَلَ آدَمَ خَلَقَه من تُرابٍ ثمّ قالَ لهُ کُن فَیَکون». باخواندن این آیات دستانم به لرزه در آمد و بر صورتم عرق سردی نشست و بدنم بی‏ حس شد... 🔻شرح کامل این گفتگو در سایت rahyafte.com/16793/ 🌐 @rahyafte_com
🔶کمی از زمینۀ دینی و باورهایتان قبل از مسلمان‌شدن بگویید. من بزرگ‌شدۀ هستم و تقریباً به‌طور طبیعی، می‌توان حدس زد که بوده‌ام. پدر و مادرم نه خودشان هر هفته به کلیسا می‌رفتند و نه هیچ‌وقت من را مجبور به این کار می‌کردند. از حال و هوای مذهبی کلیسا خیلی خوشم می‌آمد؛ ولی متأسفانه از فلسفۀ یا کتاب‌ مقدس چیزی نمی‌دانستم. دربارۀ حضرت_عیسی(ع) فقط همین را می‌دانستم که ظاهراً پسر خداست و هرچه را هم می‌شنیدم، باور می‌کردم. همچنین گمان می‌کردم چون سالروز تولد عیسی(ع) است، پس لابد عید پاک هم روز تولد خداست! استغفرالله! با گذشت زمان، فهمیدم که خدایی هست... 🔷اولین بار کی و کجا انگیزۀ آشنایی با اسلام را پیدا کردید؟ ادامه این مصاحبه در سایت rahyafteha.ir/60557/ 🌐 @rahyafte_com
🔹«لینا کنستانتین» (Lina Konstantin) که پس از اسلام آوردن نام «مسلمه» را برای خود برگزیده ،چگونگی آوردن خود را چنین شرح می‏دهد: من مانند هر ساکن مصر با منطق متعصب مسیحی بزرگ شدم. والدینم تلاش می‏کردند تا من هر یک‏شنبه با آنها به کلیسا رفته و دست‏بوس کشیش آنجا باشم. کشیش دعا بخواند و ما نیز به دنبال او تکرار کنیم و بشنویم کلماتی را که او در مورد “پدر، پسر و روح ‏القدس” به ما تحمیل می‏‌نمود. کشیش به ما می‏ آموخت که هر چند غیر مسیحیان کارهای خوب و خیر انجام دهند، خداوند فقط به آنان غضب خواهد کرد؛ چرا که آنها طبق عقاید مسیحی نافرمان به اطاعت از اوامر خدا و کافر محسوب می‏شوند... 🔸یک روز در نبود شوهرم کمد خود را باز نموده و هدیه بی ‏نظیری که تنها گنجینه من به حساب می‏‌آمد را باز نمودم. چشمم به کلام نورانی خدا در افتاد که راجع به حضرت عیسی(ع) می‏‌گفت: «إنّ مَثَلَ عیسی عند الله کَمَثَلَ آدَمَ خَلَقَه من تُرابٍ ثمّ قالَ لهُ کُن فَیَکون». باخواندن این آیات دستانم به لرزه در آمد و بر صورتم عرق سردی نشست و بدنم بی‏ حس شد. تعجب کردم، چون من قبلا قرآن را در کوچه‏ ها، در رادیو، تلویزیون و از دوستان مسلمان خود می‏ شنیدم؛ اما این‏بار به گونه ‏ای دیگر و دارای هیجانی فوق العاده بود و چنین چیزی را تابحال احساس نکرده بودم. قرائت قرآن را تا شنیدن صدای باز شدن در توسط شوهرم ادامه دادم، پس از آن قرآن را در جایی پنهان نمودم و به دیدار او شتافتم... ادامه در لینک زیر rahyafte.com/16793/ 🌐 @rahyafte_com