eitaa logo
رهیافتگان (تازه مسلمانان) وابسته به انجمن شهید انیلی
3.2هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
4هزار ویدیو
93 فایل
وابسته به انجمن شهید ادواردو انیلی مدیر انجمن: @rahyaftegan ارتباط ایتا: @Solmaz_n 🌸🌺🌸🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹هنری شولن جونیور، ۳۱ ساله اهل محله کوئینز در شهر نیویورک آمریکا، دانشجوی مقطع کارشناسی در رشته مطالعات خاورمیانه است که داستان شدن خود را در یک فیلم اینگونه تعریف کرده است: 🔸من هیچگاه یا ندانم‌گرا نبودم. همیشه می‌دانستم خدا یگانه است و حتی وقتی می‌‌‌رفتم همین اعتقاد را داشتم. در عهد عتیق آمده است: پسر نمی‌تواند گناهان پدر را به دوش بکشد و پدر نمی‌تواند گناهان پدر را به دوش بکشد که این گفته عهد عتیق با عقیده مسیحیانی که معتقد هستند حضرت مسیح (ع) برای بخشش مردم جهان کشته شد، در تضاد است... 🔹🔹هفده ساله بودم و با تفکر در این داستان‌ها به خود گفتم دیگر ادامه نمی‌دهم و دیگر کلیسا نرفتم. 🔸در دوره کاردانی دوستان خیلی خوبی از کشور بنگلادش پیدا کردم و با آنها در مورد حرف زدم. به آن‌ها گفتم در مورد حضرت عیسی به من بگویید و آن‌ها گفتند ما فقط به حضرت مسیح بدون پدر معتقد هستیم و معتقد نیستیم برای بخشش گناهان ما کشته شد و قرآن را به من دادند و به مدت سه، چهار ماه و را کنار هم گذاشته و مقایسه می‌کردم... 🔹در ماه ژانویه ۲۰۰۶ با امام شمسی علی به مرکز اسلامی جامائیکا رفتم و را گفتم و آنجا سه نفر دیگر هم بودند که مسلمان شدند و جالب است بگویم بعد از گفتن شهادتین در مورد سوال کردم و گفتم شیعیان چه کسانی هستند؟ گفتند به شیعیان فکر نکن و فقط از آن‌ها کن و من گفتم باشد و بحث شیعه را رها کردم... 👈شرح کامل در سایت rahyafteha.ir/46267 🌐 @rahyafte_com
🔹پدرم مرا آزاد گذاشته بود تا آزادانه درباره و مذهبی که می خواهم در آینده انتخاب کنم تصمیم بگیرم. چون مادرم بر من نفوذ بیشتری داشت دین را انتخاب کردم . بعد از فوت پدرم مشکلات زیادی به ما روی آورد و من برای حل مشکلاتمان و به دست آوردن آرامش از دست رفته خود یک بار به معبد ها و یک بار به می رفتم و ادعیه مربوط به آنها را می خواندم ولی احساس میکردم کسی به حرفهای من گوش نمیدهد. 🔸یک دوست هم مدرسه ای داشتم که بود پس از اینکه اوضاع و احوال مرا دید به من پیشنهاد داد تا به مشهد و زیارت برویم،من نیز پیشنهاد او را پذیرفتم و با هم عازم شهر مشهد شدیم . وقتی که رسیدیم به حرم امام رضا (علیه السلام)رفتیم ، من که فکر می کردم ورود یک مسیحی به این حرم گناه دارد از رفتن به داخل حرم امتناع کردم ولی او مرا تشویق کرد و گفت: که او را همراهی کنم. 🔹وقتی وارد حرم شدم ناگهان حالت عجیبی به من دست داد و حس کردم که تمام بدنم سفت شده و قادر به حرکت نیستم،حتی عینکم از چشمم افتاد و شکست. وقتی بهوش امدم احساس آرامش و حالت وصف ناشدنی به من دست داد که تا آن موقع همچنین حسی را تجریه نکرده بودم . وقتی مطلب را با دوستم مطرح کردم به من گفت بگیر و مثل من دو رکعت بخوان و من که هنوز در آن حال و هوای معنوی خودم بودم به صورت تقلیدی دو رکعت نماز خواندم... 👈ادامه مطلب در سایت rahyafteha.ir/8554/ 🌐 @rahyafte_com
🔹عاملى که مرا به غربى خودم یعنى و پذیرفتن یک دین شرقى یعنى فراخواند، زاییده عواطف و احساسات نبوده بلکه نتیجه مراجعات تفصیلى ، تفکر عمیق و اجابت نیایش ها و مطالباتم از جانب خداوند بوده است. من از آن دست جوانانى که در آرزوها و عوالم خیالات و اوهام زندگى مى کنند نبوده ام بلکه با گذراندن دنیایى از تجربه به سن کهولت رسیده ام و بعد از انتصابم به مقام مشاغل مربوط به را رها کرده و وقتم را به مراجعه بیماران و معالجه ایشان گذراندم و در این دوره هم فرصتى باى وقوف بر اعمال فرقه ارتودوکس و سایر فرقه ها داشتم که با کمال تاسف غیر از و عقائید محض چیزى ندیدم . 🔸اکنون (بعد از مسلمان شدن) تنها هدفى که در زندگى مرا به خود متوجه کرده است، توفیق یافتن بر خدمت رسانى در راه خداوند یکتا که مرا به ایمان موفق کرد بوده،و آرزویم سعى وافر در راه اسلام و به کمک الهى است... من اینجا اعلام مى کنم که در این کارم هیچ اکراهى و یا نفوذى و یا فشار خارجى وجود نداشته و این تصمیم در کمال آزادى و اراده شخصى من بوده است. او قبل از این که به اسلام بپیوندد کشیش بوده است و پس از گرویدن به اسلام کتابى نگاشته و به رئیس سازمان امامیه در لندن جناب سید مهدى خراسانى ارسال مى دارد rahyafteha.ir 🌐 @rahyafte_com
🔷🔸مسلمان شدن مسیحی در مجلس یزید در شام 📌از (ع) روایت شده است که چون سر بریده حسین(ع) را نزد یزید آوردند، مجالس می‎گسارى ترتیب میداد و سر مبارک را مى‌‎آورد و در مقابل خود میگذاشت و بر آن سفره می‎خوارگى میکرد. روزى سفیر پادشاه که خود یکى از اشراف و بزرگان بود در مجلس حضور داشت گفت: اى شاه عرب این سر از کیست؟ یزید گفت: تو را با این سر چکار؟ 📌گفت: من که به نزد باز میگردم از آنچه دیده‌‏ام از من مى‌‏پرسد، دوست داشتم که داستان این سر و صاحب سر را برایش گفته باشم تا او نیز شریک شادى و سرور تو باشد. یزید ملعون گفت: این سر بن ابى طالب است. رومى گفت: مادرش کیست؟ گفت: فاطمه دختر رسول خدا. نصرانى گفت: نفرین بر تو و دین تو، دین من که بهتر از دین شما است، زیرا پدر من از نواده‌‏گان داود است و میان من و داود پدران بسیارى فاصله‏ است و نصارى مرا بزرگ میشمارند و از خاک پاى من به عنوان تبرّک که من نواده بر میدارند و شما پسر دختر رسول خدا را میکشید با اینکه میان او و پیغمبر شما یک مادر بیشتر فاصله نیست این چه دینى است؟ 📌سپس به یزید گفت: داستان حافر را شنیده‌‏اى؟ گفت بگو تا بشنوم سفیر گفت: دریایى است میان عمّان و چین که یک سال راه است و هیچ آبادى در آن نیست مگر یک شهر که در وسط دریا است در هشتاد فرسخ، شهرى بزرگتر از آن بروى زمین نیست، صادراتش کافور و است و درختانش همه عود و عنبر و در تصرّف نصارى است و هیچ یک از پادشاهان را به جز نصارى آنجا ملکى نیست و در این شهر کلیساهاى بسیارى است که از همه بزرگتر کلیساى حافر است، از محراب آن حقّه طلایى آویزان است که ناخنى در میان آن حقّه است و میگویند: ناخن‏ دراز گوشى است که عیسى سوار بر آن میشد. 🌐 @rahyafte_com 📌نصارى آن حقّه را بر حریرى پیچیده‌‏اند و همه ساله تعداد زیادی از نصارى آنجا مى‌‏آیند و بر گرد آن حقّه طواف میکنند و آن را می‎بوسند و در نزد آن حاجتهاى خود را از تعالى میخواهند. این رفتار و عقیده آنان است نسبت به ناخن درازگوشى که به گمانشان ناخن درازگوش سوارى پیغمبرشان است و شما پسر دختر پیغمبر خود را می کشید؟! خداوند شما و دین شما را مبارک نکند. 📌یزید گفت: این نصرانى را بکشید تا مرا در کشور خود نبرد. چون نصرانى احساس کرد که یزید در صدد کشتن اوست، گفت: مگر تصمیم کشتن مرا دارى؟ گفت آرى، گفت: بدان که من دیشب پیغمبر شما را در خواب دیدم که به من می‎فرمود: «اى ، تو اهل بهشتى و من از سخن آن حضرت در شگفت شدم. شهادت میدهم که نیست خدایى به جز خداوند و محمّد فرستاده اوست. 📌 سپس از جاى خود پرید و سر حسین علیه‎السلام را برداشت و بر گرفت ‏و او را مى‌‏بوسید و گریه مى‌‎کرد تا کشته شد؛ یَا نَصْرَانِیُّ أَنْتَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَتَعَجَّبْتُ مِنْ کَلَامِهِ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص ثُمَّ وَثَبَ إِلَى رَأْس‏ الْحُسَیْنِ ع فَضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ جَعَلَ یُقَبِّلُهُ وَ یَبْکِی حَتَّى قُتِل‏». 🌐 @rahyafte_com🔷🔸مسلمان شدن مسیحی در مجلس یزید در شام 📌از (ع) روایت شده است که چون سر بریده حسین(ع) را نزد یزید آوردند، مجالس می‎گسارى ترتیب میداد و سر مبارک را مى‌‎آورد و در مقابل خود میگذاشت و بر آن سفره می‎خوارگى میکرد. روزى سفیر پادشاه که خود یکى از اشراف و بزرگان بود در مجلس حضور داشت گفت: اى شاه عرب این سر از کیست؟ یزید گفت: تو را با این سر چکار؟ 📌گفت: من که به نزد باز میگردم از آنچه دیده‌‏ام از من مى‌‏پرسد، دوست داشتم که داستان این سر و صاحب سر را برایش گفته باشم تا او نیز شریک شادى و سرور تو باشد. یزید ملعون گفت: این سر بن ابى طالب است. رومى گفت: مادرش کیست؟ گفت: فاطمه دختر رسول خدا. نصرانى گفت: نفرین بر تو و دین تو، دین من که بهتر از دین شما است، زیرا پدر من از نواده‌‏گان داود است و میان من و داود پدران بسیارى فاصله‏ است و نصارى مرا بزرگ میشمارند و از خاک پاى من به عنوان تبرّک که من نواده بر میدارند و شما پسر دختر رسول خدا را میکشید با اینکه میان او و پیغمبر شما یک مادر بیشتر فاصله نیست این چه دینى است؟ 📌سپس به یزید گفت: داستان حافر را شنیده‌‏اى؟ گفت بگو تا بشنوم سفیر گفت: دریایى است میان عمّان و چین که یک سال راه است و هیچ آبادى در آن نیست مگر یک شهر که در وسط دریا است در هشتاد فرسخ، شهرى بزرگتر از آن بروى زمین نیست، صادراتش کافور و است و درختانش همه عود و عنبر و در تصرّف نصارى است و هیچ یک از پادشاهان را به جز نصارى آنجا ملکى نیست و در این شهر کلیساهاى بسیارى است که از همه بزرگتر کلیساى حافر است، از محراب آن حقّه طلایى آویزان است که ناخنى در میان آن حقّه است و میگو
🔶مصاحبه‌ی اختصاصی (پایگاه جامع مبلغین و تازه‌مسلمانان) با تازه مسلمان رومانیایی 🔹لطفاً خلاصه‌ای از زندگی خودتان را برای ما شرح بدهید 🔸اسم من دیانا است، ۲۱ ساله هستم و در روستای کوچکی در رومانی به‌دنیا آمده‌ام. در خانواده‌ای مسیحی پرورش یافته بودم و فکر می‌کردم هیچ دینی غیر از در جهان وجود ندارد. با ذهن بسته‌ای بزرگ شده بودم و طرز تفکرم این بود که باید همان کاری را بکنم که اطرافیانم می‌کنند. همراه پدر و مادر و برادرم مرتب به می‌رفتم و به درگاه خدا دعا می‌کردم... 🔹چطور با اسلام آشنا شدید؟ 🔸دیانا -اولین رویارویی من با طی یک تعطیلات بود، اما اولین رویارویی واقعی‌ام در اکتبر سال ۲۰۱۶ اتفاق افتاد. آن موقع داشتم کمی زبان ترکی یاد می‌گرفتم. معلم زبان ترکی‌ام اسماً بود، اما مقید به اصول اسلامی نبود. در پایان یکی از جلسات کلاس چیزهایی درباره‌ی تفاوت طرز لباس پوشیدن کشیش‌ها و امام جماعت مسلمانان گفت؛ گفت که کشیش‌ها طلا و لباس‌های تجملاتی به‌تن می‌کنند، اما امام‌های‌ جماعت لباس ساده می‌پوشند. سراسر وجودم علامت سؤال شده بود؛ «اسلام یعنی چه؟ امام دیگر کیست؟» من تمام عمر در یک فضای بسته زندگی کرده بودم و هیچ‌چیز نمی‌دانستم! بعد از آن، به خانه رفتم و تحقیق کردم؛ مدام خواندم و خواندم… سبحان‌الله، دیوانگی بود... 🔹شرح کامل این مصاحبه در سایت و لینک زیر rahyafteha.ir/73763/
🔹«یولی» دختر کوچک که به دنبال سلطان آسمان می گردد در چین که یک کشور است رشد و تحصیل می کند. او از کودکی در خفا بنابر فطرتش به دنبال گشته ولی به دلیل شرایط حاکم بر کشور و نبود کتابهای مناسب یا منابع کافی، به هدف نمی رسد. 🔸یولی در خاطراتش می گوید: هیچ واژه ای برای تعریف نداشتم . به همین دلیل وقتی یک دوست مسیحی او را می بیند و از خدا برایش سخن می گوید ، او واژۀ خدا را با سلطان خیالی دوران کودکیش مُنطبق می بیند و به مسیحیت گرایش نشان داده و به امید اینکه سلطان آسمان همین خداست ، می شود . 🔹چهار سال قبل همان دوست مسیحی از او می خواهد که برای اجرای مراسمی به برود ،«یولی» موافقت می کند و شب موعود ، تاکسی اشتباهاً او را به جای کلیسا در مقابل یک پیاده می کند «یولی» را سیل جمعیت رهبری می کند و در حین حرکت «سلام علیکم» را به او می آموزند... 🔸🔸ادامه این مطلب در سایت rahyafteha.ir/32681/ 🌐 @rahyafte_com
🔹هنری شولن جونیور، ۳۱ ساله اهل محله کوئینز در شهر نیویورک آمریکا، دانشجوی مقطع کارشناسی در رشته مطالعات خاورمیانه است که داستان شدن خود را در یک فیلم اینگونه تعریف کرده است: 🔸من هیچگاه یا ندانم‌گرا نبودم. همیشه می‌دانستم خدا یگانه است و حتی وقتی می‌‌‌رفتم همین اعتقاد را داشتم. در عهد عتیق آمده است: پسر نمی‌تواند گناهان پدر را به دوش بکشد و پدر نمی‌تواند گناهان پدر را به دوش بکشد که این گفته عهد عتیق با عقیده مسیحیانی که معتقد هستند حضرت مسیح (ع) برای بخشش مردم جهان کشته شد، در تضاد است... 🔹هفده ساله بودم و با تفکر در این داستان‌ها به خود گفتم دیگر ادامه نمی‌دهم و دیگر کلیسا نرفتم. در دوره کاردانی دوستان خیلی خوبی از کشور بنگلادش پیدا کردم و با آنها در مورد حرف زدم. به آن‌ها گفتم در مورد حضرت عیسی به من بگویید و آن‌ها گفتند ما فقط به حضرت مسیح بدون پدر معتقد هستیم و معتقد نیستیم برای بخشش گناهان ما کشته شد ... 🔻ادامه در سایت rahyafteha.ir/46267 🌐 @rahyafte_com
🔹پدرم مرا آزاد گذاشته بود تا آزادانه درباره و مذهبی که می خواهم در آینده انتخاب کنم تصمیم بگیرم. چون مادرم بر من نفوذ بیشتری داشت دین را انتخاب کردم . بعد از فوت پدرم مشکلات زیادی به ما روی آورد و من برای حل مشکلاتمان و به دست آوردن آرامش از دست رفته خود یک بار به معبد ها و یک بار به می رفتم و ادعیه مربوط به آنها را می خواندم ولی احساس میکردم کسی به حرفهای من گوش نمیدهد. 🔸یک دوست هم مدرسه ای داشتم که بود پس از اینکه اوضاع و احوال مرا دید به من پیشنهاد داد تا به مشهد و زیارت برویم،من نیز پیشنهاد او را پذیرفتم و با هم عازم شهر مشهد شدیم . وقتی که رسیدیم به حرم امام رضا (علیه السلام)رفتیم ، من که فکر می کردم ورود یک مسیحی به این حرم گناه دارد از رفتن به داخل حرم امتناع کردم ولی او مرا تشویق کرد و گفت: که او را همراهی کنم. 🔹وقتی وارد حرم شدم ناگهان حالت عجیبی به من دست داد و حس کردم که تمام بدنم سفت شده و قادر به حرکت نیستم،حتی عینکم از چشمم افتاد و شکست... 🔻ادامه مطلب در سایت rahyafteha.ir/8554/ 🌐 @rahyafte_com
🔸من هیچگاه یا ندانم‌گرا نبودم. همیشه می‌دانستم خدا یگانه است و حتی وقتی می‌‌‌رفتم همین اعتقاد را داشتم. در عهد عتیق آمده است: پسر نمی‌تواند گناهان پدر را به دوش بکشد و پدر نمی‌تواند گناهان پدر را به دوش بکشد که این گفته عهد عتیق با عقیده مسیحیانی که معتقد هستند حضرت مسیح (ع) برای بخشش مردم جهان کشته شد، در تضاد است... 🔹هفده ساله بودم و با تفکر در این داستان‌ها به خود گفتم دیگر ادامه نمی‌دهم و دیگر کلیسا نرفتم. در دوره کاردانی دوستان خیلی خوبی از کشور بنگلادش پیدا کردم و با آنها در مورد حرف زدم. به آن‌ها گفتم در مورد حضرت عیسی به من بگویید و آن‌ها گفتند ما فقط به حضرت مسیح بدون پدر معتقد هستیم و معتقد نیستیم برای بخشش گناهان ما کشته شد ... 🔻ادامه در سایت rahyafteha.ir/46267 🌐 @rahyafte_com
🔹هنری شولن جونیور، ۳۱ ساله اهل محله کوئینز در شهر نیویورک آمریکا، دانشجوی مقطع کارشناسی در رشته مطالعات خاورمیانه است که داستان شدن خود را در یک فیلم اینگونه تعریف کرده است: 🔸من هیچگاه یا ندانم‌گرا نبودم. همیشه می‌دانستم خدا یگانه است و حتی وقتی می‌‌‌رفتم همین اعتقاد را داشتم. در عهد عتیق آمده است: پسر نمی‌تواند گناهان پدر را به دوش بکشد و پدر نمی‌تواند گناهان پدر را به دوش بکشد که این گفته عهد عتیق با عقیده مسیحیانی که معتقد هستند حضرت مسیح (ع) برای بخشش مردم جهان کشته شد، در تضاد است... 🔹هفده ساله بودم و با تفکر در این داستان‌ها به خود گفتم دیگر ادامه نمی‌دهم و دیگر کلیسا نرفتم. در دوره کاردانی دوستان خیلی خوبی از کشور بنگلادش پیدا کردم و با آنها در مورد حرف زدم. به آن‌ها گفتم در مورد حضرت عیسی به من بگویید و آن‌ها گفتند ما فقط به حضرت مسیح بدون پدر معتقد هستیم و معتقد نیستیم برای بخشش گناهان ما کشته شد ... 🔻ادامه در سایت rahyafteha.ir/46267 🌐 @rahyafte_com
🔹«یولی» دختر کوچک که به دنبال سلطان آسمان می گردد در چین که یک کشور است رشد و تحصیل می کند. او از کودکی در خفا بنابر فطرتش به دنبال گشته ولی به دلیل شرایط حاکم بر کشور و نبود کتابهای مناسب یا منابع کافی، به هدف نمی رسد. 🔸یولی در خاطراتش می گوید: هیچ واژه ای برای تعریف نداشتم . به همین دلیل وقتی یک دوست مسیحی او را می بیند و از خدا برایش سخن می گوید ، او واژۀ خدا را با سلطان خیالی دوران کودکیش مُنطبق می بیند و به مسیحیت گرایش نشان داده و به امید اینکه سلطان آسمان همین خداست ، می شود . 🔹چهار سال قبل همان دوست مسیحی از او می خواهد که برای اجرای مراسمی به برود ،«یولی» موافقت می کند و شب موعود ، تاکسی اشتباهاً او را به جای کلیسا در مقابل یک پیاده می کند «یولی» را سیل جمعیت رهبری می کند و در حین حرکت «سلام علیکم» را به او می آموزند... 🔸🔸ادامه این مطلب در سایت rahyafteha.ir/32681/ 🌐 @rahyafte_com