eitaa logo
رمان های نویسنده:زینب زارعی حبیب آبادی
10.6هزار دنبال‌کننده
320 عکس
952 ویدیو
3 فایل
۱.دختر باران کد ثبت وزارت ارشاد:#137745 ۲.با عشق: ثبت وزارت ارشاد:#178569 ویراستاررمان :L.shojaei ادمین فروش: @saye_khorshid تعرفه تبلیغات: @dokhtaretutfarangi گــــــزارش کــــانال حـــــــرام شـــــــرعی 🔥🔥🔥🔥🔥
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹دختر باران🌹 به طرف پذیرایی رفتم و به بابا و مامان شب بخیر گفتم. سرم رو که روی بالشت گذاشتم باز خاطرات تلخ مغز و ذهنم رو درگیر کرد شاید در سن بیشتری این اتفاق افتاده بود باهاش بهتر کنار می اومدم. فقط می دونم من با تمام وجود مواظب این کوچولو می مونم تا روحش مثل من نشه. با همین فکرها خوابم رفت و ای کاش در خواب آرامش داشتم،سالهاست خواب آن روز ها برای من تکرار می شه. حالا من مریم پنج ساله ام مادرم با عمه در آشپزخانه دارند صحبت می کنند من و دختر عمه ام سحر با هم خاله بازی می کنیم،پسر عمه ام که شانزده سال داره از اتاقش بیرون میاد و جور عجیبی به من نگاه می کنه. هرگونه کپی حرام است(پروژه دانشجویی) 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @Rainsgirl
🌹دختر باران🌹 خواب هام همیشه عجیب و پر از ترس هست با اینکه توی خواب پنج ساله هستم نگاهش ترس عجیبی رو به دلم می اندازه. صورتم داغ می شه ،سرم رو به عروسک توی دستم گرم می کنم. سیامک سحر رو صدا می زنه،صداش برام در خواب کابوسم مثل صدای ناقوس مرگه *سحر پاشو برو فائزه کارت داشت گفت بری دم در خونشون. * الان دارم با مریم بازی می کنم بعدا می رم ببینم چی می گه. چقدر دلم می خواست از این کابوس و خاطره ی تلخ بیدار بشم اما این کابوس مثل بختک به من چسبیده بود و من رو رها نمی کرد. در خواب به مریم پنج ساله گفتم : _ پاشو برو پیش مامانت،تنها نباش اما دخترک صدای من رو نمی شنید آه مریم کوچک و بی پناه. سیامک با چهره ای شبیه شیطان به طرف مریم رفت با دستان کثیفش دست کوچک مریم رو گرفت و گفت: *بیا تو اتاقم مداد رنگی بهت بدم و من اون گوشه ایستاده بودم و فریاد می زدم نرو . باز هم تکرار کابوسم و گریه های بی صدای مریم پنج ساله، بی رحمی سیامک و مریمی که فقط خدا رو در قلب کوچکش صدا می زد. *برو دست و صورتت رو بشور یادت باشه به بابا و مامانت چیزی نگی وگرنه خودم سرت رو می برم و آبروی بابا و مامانت می‌ره. مریم کوچک با بدنی که می لرزید به دستشویی می‌ره حالش از بوی ادرار سیامک بهم خورد و شروع کرد استفراغ کردن و من همچنان اشک می ریختم برای مریم . با صدای بابا که می گفت: مریم جان کجا می ری بابا با من بیا در تاریکی فرو رفتم. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 لينك كانال زاپاس دختر باران https://eitaa.com/joinchat/2839872205Cf36e7b9fc1 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 هرگونه کپی برداری و گزارش کانال حرام شرعی است.🔥 با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه