#پارت865 🌹دختر باران🌹
_محمدجواد ضعف می کنی دستت عفونت می کنه.
-تو هم میای؟
به معنی نه سر بالا انداختم.
_راستش اذیت میشم، اینجا هم که دوربین داره پس نگران نباش تازه من فردا باید برم امتحان هم بدم قبول کن سخته.
کوکوها رو روی میز گذاشتم و شروع کردم به ساندویچ درست کردن.
-پس تا شب نشده من زنگ بزنم بیان نرده و شیشه وصل کنن حداقل امنیت داشته باشی.
تلفن رو بر می داره شماره ای میگیره شروع به صحبت می کنه.با یادآوری اینکه علی هم قرار هست از این کوکوها بخوره لبخند خبیثی میزنم.
زمانی که حواس محمدجواد نیست کمی فلفل قرمز میزنم و داخل ظرفی جدا می گذارم. صحبت محمد جواد تموم میشه و گوشی رو روی میز می گذاره.
-مریم جان، میگه یک ربع دیگه اینجاست می خوای برو توی اتاق های طبقه بالا استراحت کن.
_کوکوها تموم شد همه رو ساندویچ کردم فقط این ظرف برای علی هستش.
باشه ای میگه طرف اتاق خواب میرم و کتاب زبانم رو بر می دارم.
_پس من تا نیومدن برم بالا.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#عشق_عاشقانه
رمان واقعیت محور
ژانر: عاشقانه ، روانشناسی ، درام،اجتماعی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لينك كانال زاپاس دختر باران
https://eitaa.com/joinchat/2839872205Cf36e7b9fc1
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هرگونه کپی برداری و گزارش کانال حرام شرعی است.🔥
با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه
https://eitaa.com/joinchat/4140696202C1f4646c5de