🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پارت917 🌹دختر باران🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
-مریم من به تو اعتماد کامل دارم این ماجراها تموم بشه همه دوربین ها جمع میشه.
خودم رو عقب کشیدم و به صندلی تکیه دادم.
_چرا باید دوربین ها رو جمع کنی؟ این طوری بهتره هم کسی نمیتونه بهم تهمت بزنه و هم اینکه من احساس امنیت بیشتری می کنم.
مامان فاطمه که متوجه ناراحتی من و محمدجواد شده بود گفت:من منظور بدی نداشتم.
بدون هیچ حرفی به بیرون نگاه کردم چون ممکن بود هر لحظه این بغض تبدیل به گریه بشه.
محمدجواد با ناراحتی به مادرش نگاه کرد.
-مامان شما زودتر من از بیمارستان بیرون اومدی پس چیزهایی دیدی و کاملا حرف هات با منظور بود.مریم حال خوبی نداره حتی منی که شوهرش هستم رو گاهی به زور تحمل می کنه ...
_بسه محمدجواد، مامان منظوری نداشت منم حالم خوبه کی گفته به زور تحملت می کنم؟ تو خیلی هم عزیزی.
نمیدونم این زن امشب دنبال چی می گشت پیش خودم گفتم:خدا خوب می دونست که شخصی مثل مونا رو به محمدرضا داد.
اون زن هم طاقتی داشت قرار نبود همه مثل من مراعات کنند بالاخره یک نفر کم طاقت بود از خودش و زندگیش مراقبت می کرد.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
رمان واقعیت محور
ژانر: عاشقانه ، روانشناسی ، درام،اجتماعی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لينك كانال زاپاس دختر باران
https://eitaa.com/joinchat/2839872205Cf36e7b9fc1
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هرگونه کپی برداریو فوروارد و گزارش کانال حرام شرعی است.🔥
رمان دارای کد ثبت در وزارت ارشاد است کپی پیگرد قانونی دارد
کد ثبت وزارت ارشاد:#137745
با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه
https://eitaa.com/joinchat/4140696202C1f4646c5de