eitaa logo
رمان های نویسنده:زینب زارعی حبیب آبادی
10.6هزار دنبال‌کننده
320 عکس
952 ویدیو
3 فایل
۱.دختر باران کد ثبت وزارت ارشاد:#137745 ۲.با عشق: ثبت وزارت ارشاد:#178569 ویراستاررمان :L.shojaei ادمین فروش: @saye_khorshid تعرفه تبلیغات: @dokhtaretutfarangi گــــــزارش کــــانال حـــــــرام شـــــــرعی 🔥🔥🔥🔥🔥
مشاهده در ایتا
دانلود
با عشق نویسنده:زینب زارعی حبیب آبادی ژانر: روانشناسی،عاشقانه،طنز،درام،اجتماعی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷 🌷🌷 🌷 🌷 با حالتی ناخوشایند سرش را در سطل زباله کنار تخت برد با بیرون دادن همان مقدار مایع ناچیز معده اش آرام شد. مرد بی توجه به حال پسر گفت: دکتر لطفا ما رو تنها بگذارید. با التماس به صورت استاد نگاه کرد ولی او بی توجه به نگاهش از اتاق بیرون رفت. دکمه کنار تخت را زد و آن را به حالت نیمه نشسته در آورد. مرد با صدایی رسا گفت: سرتیپ دوم ناظری هستم. پسرک به ملحفه زل زده بود جرأت نگاه کردن به این مرد را نداشت با دردی که داخل شکمش پیچید دست روی شکمش گذاشت با آخ ریزی به جلو خم شد. مردی که حالا فهمیده بود سرتیپ دوم ناظری است با ژست خاصی جلوی تخت ایستاد، خلاصه وضعیتی که به تخت آویزان بود برداشت. _سید نیکان موسوی، 25 ساله. نیکان در حالی که التماس در صدایش موج میزد با درد گفت: آقا غلط کردم جان عزیزتون... این برای اولین بار بود واقعا از کاری که کرده بود از ته دل ابراز پشیمانی می کرد _فعلا خونسرد باش برای بازجویی اینجا نیستم، فقط خواستم فرد جسوریُ که باعث شده ماشین ما الان اسقاط بشه نزدیک بود خودمون هم راهی قبرستون کنه ببینم. گوشه ی ملحفه را داخل مشتش فشرد. خدا را شکر کرد که بلایی سر کسی نیامده بود هیچ کس نباید تاوان زندگی تلخ او را می داد . برای فراموش کردن می خورد نه برای تفریح و کشتن دیگران. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 لينك كانال زاپاس https://eitaa.com/joinchat/2839872205Cf36e7b9fc1 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷