فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍰در این ظهر زیبــا
🍒امیدوارم چشمانتون بدرخشد
🍰از بارقه های امید
🍒و لبانتون با لبخند مهر
🍰گشوده شودو کلامتون
🍒آراسته به مهربانی
🍰و نگاهتون به سمت
🍒محبت باشد زندگی به
🍰کامتون شیرین و گوارا
🍒ظهر زیبا تون بخیر 🍰
┅✿❀🍃🌷🍃❀❀🍃🌷🍃❀✿┅
فوروارد حلال
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پارت872 🌹دختر باران🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
با صدای زنگ گوشی نفس عمیقی می کشم شماره ناشناس بود و می دونستم امکان داره همون فرد مزاحم باشه نباید نشون می دادم ترسیدم توی رفتار با سیامک فهمیده بودم این افراد یک مریضی خاصی دارند و هدف اولشون ترسوندن و آزار دادن هست.
_بله؟
-می بینم شوهرت تنهات گذاشته.
_من برای مراقبت از خودم احتیاج به کسی ندارم زور نزن.کیارش تو مشکلت با من چیه؟
سیامک ادعا می کرد خیر سرش عاشقه تو دردت چیه؟ یعنی اگر بیشتر از یک بار دیده بودمت با خودم فکر می کردم این قدر دوست داشتنی هستم که تو هم عاشقم شده بودی.بدبختی من اینه هرچی جک و جانور روانی هست عاشقم میشه مامان فهیمه همیشه می گفت پیشونی من رو کجا میشونی شده حکایت من.
سکوت و بعد صدای بوق توی گوشی می پیچه.
نفسم رو با صدا بیرون میدم.
_یه مشت روانی دورم رو گرفتن ابله های دیوانه وقتی شانس تقسیم می کردن نمی دونم کجا سرم گرم بوده.بختم اگر بخت بود اسمم شانسی بود نه مریم.
کتابم رو بر می دارم روی مبل دراز می کشم بلند بلند با خودم شروع به صحبت می کنم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
رمان واقعیت محور
ژانر: عاشقانه ، روانشناسی ، درام،اجتماعی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لينك كانال زاپاس دختر باران
https://eitaa.com/joinchat/2839872205Cf36e7b9fc1
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هرگونه کپی برداریو فوروارد و گزارش کانال حرام شرعی است.🔥
رمان دارای کد ثبت در وزارت ارشاد است کپی پیگرد قانونی دارد
کد ثبت وزارت ارشاد:#137745
با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه
https://eitaa.com/joinchat/4140696202C1f4646c5de
5.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐در این عصر
💗زیبا
💗از ته قلب براتون دعا میکنم🙏
💗حال دلتون خوب باشه
💐 همیشه سالم و تندرست باشید
💗ان شاءالله
💐بهترینهـا قسمت تون بشه🙏
💐🍰عصر زیباتون بخیر 🍰 💐
┅✿❀🍃🌷🍃❀❀🍃🌷🍃❀✿┅
فوروارد حلال
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
با عشق #p17
نویسنده:زینب زارعی حبیب آبادی
ژانر: روانشناسی،عاشقانه،طنز،درام،اجتماعی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷 🌷🌷
🌷 🌷
پسرک نه سالی بود این موضوع را فهمیده بود
آن هم هنگامی که زیور موقع دعوا خود را
لَله ی فرزند او خوانده بود.
بعد از آن رفتار دردانه اش هزار درجه
فرق کرد.
سرکش،بی قید،لوده و ناسپاس
بارها او را از مهلکه رهانیده بود ولی این
بار پسرک گل کاشته بود،حماقت او هفت
قربانی داشت باید این پسر یک بار هم
شده به صورت جدی با عاقبت اعمالش
روبرو می شد.
یک لحظه قامت دردانه اش از جلوی
چشمانش کنار نمی رفت قد بلند و سینه
ستبر پسرش قلبش را فشرد ولی امان از
آن لحظه که دردانه اش التماس می کرد
و او کاری نکرد.جگرش برای پسرک
می سوخت.
با صدای فریده به خود آمد.
_آقا،آقا کوچیک به هوش اومدن
از همان اول که پسرش به دنیا آمد به
همه فهمانده بود بعد از او این شیر بچه
آقای خانه است.سری برای فریده تکان
داد و طرف اتاق پسرش رفت.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
رمان واقعیت محور
ژانر: عاشقانه ، روانشناسی ، درام،اجتماعی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
لينك كانال زاپاس دختر باران
https://eitaa.com/joinchat/2839872205Cf36e7b9fc1
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
هرگونه کپی برداریو فوروارد و گزارش کانال حرام شرعی است.🔥
رمان دارای کد ثبت در وزارت ارشاد است کپی پیگرد قانونی دارد
کد ثبت وزارت ارشاد:#178569
با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه
https://eitaa.com/joinchat/4140696202C1f4646c5de
🍁
هر کس که در دعایش
یادی کند زِیاران
شیرین ترازعسل باد
کامش به روزگاران
خدایا به همه ی دوستانم
در این عصر زیبای بهاری
سلامتی،برکت و عمر باعزت بده
آمین
┅✿❀🍃🌷🍃❀❀🍃🌷🍃❀✿┅
فوروارد حلال
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی 🌸🍃
یـا رب مکن از لطف پریشان مـا را
هر چند که هست جرم و عصیان ما را
ذات تـو غنی بـوده و مـا محتاجیم
محتاج به غیر خود مگردان مـا را
┅✿❀🍃🌷🍃❀❀🍃🌷🍃❀✿┅
فوروارد حلال
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.🍏🥗🍎 🥗🍊🥗
┊ ┊ ┊
┊ ┊ 🌞🥗🌺
┊ 🌞🥗 🌺
🥗🌺
🌸🍃 درود
🌺🍃روز بخیر
🍃🌼۴شنبه۱۹اردیبهشت ماهتون بخیر
🌸زندگی گاه به رازاست وملامت بدهد
🌼زندگی گاه به سازاست وسلامت بدهد
🌺زندگی گاه به ناز است و جهانت بدهد
🌸چه به راز و چه به ساز و چه به ناز
🌼زندگی لحظه بیداری ماست
🌺زندگی زیباست
دنیا متعلق
به آدمایےست که
صبح با آرزوهاے قشنگ
بیدار میشن
امیدورام شادے و امید
مهمون نگاهتون
و غم فرارے از دلتون باشه
با آرزوی بهترینها برای شما 🌷🍃
☀️امیدوارم امروزتون
🌷پر از زیبایی و امیـد
☀️و دلتون سرشار از
🌷مهـر و شـور زندگی باشه
☀️امیدوارم ۴شنبهتون
🌷از زیباترین و قشنگترین
☀️لحظات و موفقیت ها لبریز باشه
🌻🍃چهارشنبهتون پُر از بهترین ها
@raingirli
.🍏🥗🍎 🥗🍊🥗
┊ ┊ ┊
┊ ┊ 🌞🥗🌺
┊ 🌞🥗 🌺
🥗🌺
🌸🍃
#پارت873 🌹دختر باران🌹
_یعنی چی؟یعنی این هم میگه عاشقم هست؟
اون هم از نوع سینه چاک؟پس توی خونه دنبال چی می گردن؟چی دستم دارن؟
کلافه میشینم.
_از بس جیگرم،خاصم اصلا بهتر من نیست
بلند شروع به خندیدن می کنم همون طور که با خودم حرف میزنم طرف آشپزخونه میرم.
_خاک بر سرت پسره قطع کرد بعد تو توهم میزنی که این عاشق منه؟تازه دیوانه نبودی که دیوانه هم شدی.
با هیجان میگم:وای مثل جوکر و هارلی کویین
سرم رو بالا می کنم و رو به سقف میگم:خدایا بیا کمکی کن این یکی عاشق دل خسته نباشه دلم خوش باشه یه آدم دیوونه عاشقم بوده و من محمدجواد رو شکار کردم.
به ساعت نگاه می کنم که هشت و نیم رو نشون میده.ساندویچی که برای خودم درست کردم بر می دارم و شروع به خوردن می کنم.
صدای زنگ گوشی باعث میشه لبخند پهنی روی صورتم بشینه حدس زدن اینکه کی هست زیاد کار سختی نبود سریع دکمه گوشی رو زدم .
_هوم؟!
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
رمان واقعیت محور
ژانر: عاشقانه ، روانشناسی ، درام،اجتماعی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لينك كانال زاپاس دختر باران
https://eitaa.com/joinchat/2839872205Cf36e7b9fc1
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هرگونه کپی برداریو فوروارد و گزارش کانال حرام شرعی است.🔥
رمان دارای کد ثبت در وزارت ارشاد است کپی پیگرد قانونی دارد
کد ثبت وزارت ارشاد:#137745
با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه
https://eitaa.com/joinchat/4140696202C1f4646c5de
#تذکر_مهم
#قایق_خالی
👌 از خاطرات مارگارت تاچر
⚡ خشم
وقتی جوان بودم قایق سواری را خیلی دوست داشتم,یک قایق کوچک هم داشتم که با آن در دریاچه قایق سواری میکردم و ساعت های زیادی را آنجا در تنهایی میگذراندم.
شبی بدون آنکه به چیز خاصی فکر کنم نشستم و چشم هایم رابستم.شب خیلی قشنگی بود.در همین زمان قایق دیگری به قایق من برخورد کرد,عصبانی شدم و خواستم با شخصی که با کوبیدن به قایق آرامش من را بر هم زده بود دعوا کنم ولی دیدم قایق خالی است.کسی در قایق نبود که با او دعوا کنم و عصبانیت خودم را به او نشان دهم, چطور میتوانستم خشم خودم را تخلیه کنم ؟هیچ کاری نمیشد کرد. دوباره نشستم و چشم هایم را بستم,عصبانی بودم....در سکوت شب کمی فکر کردم,قایق خالی برای من درسی شد....
از آن به بعد,اگر کسی باعث عصبانیت من شود,پیش خودم میگویم : " این قایق هم خالی است "
نکته اینجاست :
در واقع آن کس که شما را عصبانی میکند, شما را فتح کرده. اگر به خود اجازه میدهید از دست کسی خشمگین باشید و بخش عمده ای از عاطفه و ذهن تان را به او اختصاص دهید,در واقع به او اجازه تصاحب این بخش های وجودتان را داده اید.
┅✿❀🍃🌷🍃❀❀🍃🌷🍃❀✿┅
فوروارد حلال
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
افسانه ها و داستان های عامیانه مردم ایران
درویش حیله گر
#پارت_4
🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷
قلم به دست گرفت و نوشت که از خواندن
نامه دل او پرخون شده و به مادر خود سفارش
کرد که هرطور هست همسر او را نگهدارد تا او
خود را برساند. نامه را به قاصد داد. قاصد باز
آمد در همان قهوهخانه، درويش با حيله نامه را عوض کرد.
نوشته بود: 'بايد همسر مرا آتش بزني' .وقتى مادر شاهزاده نامه را خواند، خيلى متعجب شد. حکايت را براى دختر تعريف کرد.
دختر گفت: 'شما کار خودتان را انجام دهيد.
قسمت هرچه باشد همان مىشود.' هيزم
فراهم و آتش روشن کردند. دختر يکى از
موهاى کرهاسب را آتش زد. اسب حاضر شد.
دختر سوار آن شد و بهسلامت از ميان آتش
گذشت. مادر شاهزاده که خيال کرده بود دختر
سوخته و از بين رفته چند روزى عزادار شد.
شاهزاده پس از انجام مأموريت به شهر
خودش برگشت و وقتى از همهٔ ماجرا خبردار شد.
قاصد را خواست و بعد از پرسوجو از او
فهميد که همه اين کارها زير سر درويش بوده است.
درويش را پيدا کرد و دستور داد او را بکشند.
بعد سر به بيابان گذاشت.
اين را داشته باشيد تا برويم سراغ دختر.
وقتى او از آتش بهسلامت بيرون آمد. رفت و
رفت تا به چشمهاى رسيد.
آنوقت اسب گفت: 'جگر من سوخته است.
من همينجا مىترکم و هيکل من براى تو
تبديل به قصر و يک گوشم نوازنده و يک
گوشم خواننده مىشود.' دختر مدتى در آنجا
ماند بعد سر به بيابان گذاشت روزى سر
چشمهاى رسيد.
رفت بالاى يک درخت. پسر پادشاه پس از
اينکه پنج سال همهجا را گشت به آن چشمه
رسيد.
دختر که او را ديده بود لاى شاخههاى درخت
خود را پنهان کرد. شاهزاده خواست آب بخورد،
عکس دخترى را توى آب ديد.
گفت: 'جنى يا انسى ظاهر شو.'
دختر گفت: 'اى جوان تو چهکار داري، من
لباس ندارم نمىتوانم پيش تو ظاهر شوم.'
پسر براى دختر لباس آورد. دختر لباس را
پوشيد و از درخت پائين آمد. آنوقت همديگر
را شناختند و به شهر پدرِ دختر رفتند، پادشاه
که داماد و دختر خود را ديد. هفت سال خراج
شهر را بخشيد.ـ
🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷
فوروارد حلال
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 🌹🌹🌹
زندگــي❤️
قانون باورها
و لياقتهاست🌹
دوست خوبم
هميشه باور
داشته باش🌹
لایـــق بـــهترين هایی
تقدیم به شما که بهترینید🌹
#ظهرتون_بخیر
┅✿❀🍃🌷🍃❀❀🍃🌷🍃❀✿┅
فوروارد حلال
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پارت874 🌹دختر باران🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
*زهر مار ،کوفت مریضی تو ،دیوانه روانی تا نوک انگشت پام سوخت تو رو باید ببرن دیوونه خونه بستری کنند، ببندنت تو برای خودت و جامعه خطرناکی.
در حالی که بلند می خندیدم جواب دادم:ها چته؟باز عین سگ آقای پتیول شدی؟ تو باشی دیگه چرت و پرت نگی.
*مریم دستم بهت برسه پوستت رو می کنم.
_دایی خوشگلم ماست بخور سوزت خوب میشه
گوشی رو قطع کردم.
_نامرد حالا بشین پشت سر من چرت بگو دم در آورده برای من یادش رفته به من میگن مریم.
تصور می کنم داره من رو میبینه طرفش زبان در میارم .
_بوقلمون پخته.
امشب از اون شب ها هست که خوابم نمی رفت برای همین لباس های محمدجواد رو داخل ماشین لباسشویی ریختم.یاد دفتر خاطرات مامان افتادم طرف کشو رفتم برداشتم دوباره شروع به خوندن کردم این کار باعث می شد احساس کنم کنارم هست و باهام صحبت می کنه.
خدا رو شکر کردم که محمدجواد رو دارم مردی که با تمام سختگیری هاش ،شیطنت هامُ تحمل می کنه و کنارم هست.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
رمان واقعیت محور
ژانر: عاشقانه ، روانشناسی ، درام،اجتماعی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لينك كانال زاپاس دختر باران
https://eitaa.com/joinchat/2839872205Cf36e7b9fc1
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هرگونه کپی برداریو فوروارد و گزارش کانال حرام شرعی است.🔥
رمان دارای کد ثبت در وزارت ارشاد است کپی پیگرد قانونی دارد
کد ثبت وزارت ارشاد:#137745
با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه
https://eitaa.com/joinchat/4140696202C1f4646c5de