🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #پارت838 🌹دختر باران🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 -تو هم کم خرابکاری نکردی. سری تکون میدم. _آره ولی من تو رو یادم نرفته مگه نه؟! -تو نگو قول می دم جبران کنم. بلند شروع به خندیدن می کنم. _جناب سرهنگ پیشنهاد رشوه می دی؟از شما بعیده. بینیش رو بین انگشت هام می گیرم میکشم. _شوخی کردم،نگران نباش این ها راز خونه ی حرف بین من و تو. بوسـ*ـه ای روی دستم می زنه. _ولی بدون دلم خیلی گرفته ازت حتما باید جبران کنی. -مریم جان دیشب که اتفاقی نیفتاد؟ _من تو اتاق مهمان خوابیدم بعد از اینکه بابا زنگ زد یه مزاحم هم زنگ زد. اخم بامزه ای روی صورتش نشوند. -چی می گفت؟ _چرت و پرت منم شستم و آویزونش کردم. توی فکر می‌ره می دونم دلشوره داره. _محمدجواد من اون مریمی که می شناختید نیستم دیگه نمی گذارم کسی اذیتم کنه. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 لينك كانال زاپاس دختر باران https://eitaa.com/joinchat/2839872205Cf36e7b9fc1 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 هرگونه کپی برداری و گزارش کانال حرام شرعی است.🔥 با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه https://eitaa.com/joinchat/4140696202C1f4646c5de

📲 یکی بزنی ده تا میخوری #خیبر_خیبر_یا_صهیون ♻️#انتشارش_با_شما👇🏻 ┅✿❀🍃🌷🍃❀✿┅ @raingirli @raingirli @raingirli @raingirli

با عشق#p2 نویسنده:زینب زارعی حبیب آبادی ژانر: روانشناسی،عاشقانه،طنز،درام،اجتماعی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷 🌷🌷 🌷 🌷 پسر هر دو چشمش را باز کرد و گفت: استاد با غلط کردم درست نمیشه؟ چهارتا اشک و بچه کفتر بودم بابام مرد کمی بعدش ننم و گربه خورد، این ها جواب نمیده؟! لبخند روی لبانش نشست. _فکر کردی شوخیه؟! روز روشن زدی ماشین پلیسُ داغون کردی. پسرک لبخند دندان نمایی زد با خنده گفت: استاد با این گندی که زدم خود حاج عماد هم گردنم نمی گیره. _والا حق داره. _ولی خیالم راحته شلاقمُ می خره. استاد با تأسف سری تکان داد. -بگذار فشارت رو بگیرم ببینم رو چنده. _راستی استاد چی شده شما ناپرهیزی کردید؟! هیچ وقت بیمارستان نمی موندید؟ -فشارت خوبه،حماسه آفرینی های قبل از آوردن به بیمارستان یادت میاد؟! _نه، فقط یه تیکه ،حالا نمی دونم واقعی بود یا نه. در باز شد مردی قد بلند با لباس نیروی انتظامی وارد اتاق شد با دیدن این هیبت و این جدیت پسرک احساس می کرد گلویش نبض در آورده،این بار بد خراب کرده بود. -دکتر انگار بیمارتون به هوش اومده. استاد با لبخند نگاهی به مرد کرد _بله به هوش اومده. مرد با لحن جدی که کاملا به شخصیتش می آمد اضطراب به جان پسر انداخت پسر سعی کرد خونسردی خودش را حفظ کند حالت تهوع به سراغش آمد هجوم مایع درون معده اش را به دهانش احساس کرد، سریع نشست. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 لينك كانال زاپاس https://eitaa.com/joinchat/2839872205Cf36e7b9fc1 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 هرگونه کپی برداری و گزارش کانال حرام شرعی است.🔥 با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه

حرومی ها فرار کنید اولاد علی به میدان آمدند #خیبر_خیبر_یا_صهیون ♻️#انتشارش_با_شما👇🏻 ┅✿❀🍃🌷🍃❀✿┅ @raingirli @raingirli @raingirli @raingirli

🔴 صحنه زیبای عبور موشکهای سپاه پاسداران از فراز مسجد الاقصی #خیبر_خیبر_یا_صهیون ┅✿❀🍃🌷🍃❀✿┅ @raingirli @raingirli @raingirli @raingirli

👌مرحبا لشگر حزب الله 🇮🇷مرحبا جیش رسول الله 🇵🇸سنصلی فی القدس ان شاء الله حالا دنیا باید بفهمه ابرقدرت کیه کی جرأت داشت به اسرائیل سیلی بزنه و اینچنین تحقیرش کنه جز جمهوری اسلامی؟ ┅✿❀🍃🌷🍃❀❀🍃🌷🍃❀✿┅ @raingirli @raingirli @raingirli @raingirli

#پارت839 🌹دختر باران🌹 -می دونم عزیز ولی قول بده به کوچکترین موردی که مشکوک شدی بهم بگی. _نمی خوام به نگرانی های تو اضافه کنم. -تو تمام هستی منی پس همه ی این فکرها رو بگذار کنار هرچیزی شد به من بگو. می دونستم دیشب رو نخوابیده برای همین با خودم گفتم خونه که رفتیم استراحت کرد، براش همه چیز رو تعریف می کنم از این پنهان کاری ها تجربه ی خوبی نداشتم. می دونستم ممکن هست باز محدودم کنه این باعث می شد ماجرا رو تعریف نکنم. _مامان کی میاد؟ -فردا برای نهار. _ من فردا امتحان دارم نیاد پشت در بمونه؟ -نه دیگه این قدر زود نمیاد،نهار یه چیزی می گیرم. _نه خودم درست می کنم لبخند خبیثی زدم. چون الان می خواست کوبیده یا جوجه بخره نزدیک خونه رستوران بود تصمیم گرفتم خودم وقتی از مدرسه بر می گردم از اونجا غذای خونگی بخرم و به نام خودم تموم می کنم. -مریم جان خسته ای می خوای نهار بگیرم؟ _نه محمدجواد بریم کوکو سیب زمینی می گذارم مردم از بس کوبیده و جوجه خوردم خودم شبیه کوبیده و جوجه شدم. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 لينك كانال زاپاس دختر باران https://eitaa.com/joinchat/2839872205Cf36e7b9fc1 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 هرگونه کپی برداری و گزارش کانال حرام شرعی است.🔥 با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه https://eitaa.com/joinchat/4140696202C1f4646c5de