eitaa logo
از تبار رئیسعلی
604 دنبال‌کننده
433 عکس
107 ویدیو
2 فایل
🌴 از تبار رئیسعلی، از نسل شهید رئیسعلی دلواری☀️ ما از نسل سردارِ استعمار ستیزے هستیم‌ که دو قرن پیش پوزه استعمار پیر انگلیس را در بوشھر به خاک مالید✊🇮🇷 📲راه ارتباطی با ما: @Rezagh86 ⚘️التماس‌دعای‌شهادت
مشاهده در ایتا
دانلود
هنگام مدرسه رفتنش پول توجيبی را من به او می‌دادم. همان روز از يكى از همکلاسی‌هايش شنيدم كه احمد در مدرسه _آن روز_ چيزى نخريده است. از او پرسيدم: تو كه چيزى نخريدی پولت را چه كار كردى؟ گفت: اگر بگويم به كسی نمى‌گويی؟ گفتم: نه. گفت: دادم به پسر… (فرزند يكى از فقرا كه با او هم‌کلاسی بود). او را بوسيدم و از گذشت كودكانه‌اش لذت بردم... 🔻راوی: خواهر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
يك بار، بدون اينكه كسى از ما بفهميم، رفته بود و به بيماران و مجروحان جنگ خون هديه كرده بود. وقتی فهميد ما اطلاع پيدا كرده ايم، خنديد و گفت: كار دزدى هم خيلى دردسر دارد. آدم لو مى‌رود!…  🔻راوی: خواهر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
با وجودی كه خيلى خوش قيافه و آراسته بود، كمتر لباس نو مى‌خريد. مى‌گفت: دلم نمى‌آيد دوستانم كهنه بپوشند و من نو. من هم مثل دوستانم. تا جایى كه مى‌توانست به يتيمان و فقيران محل كمك مى‌كرد. حتى كمك هزينه تحصيلی خود را هم به بچه‌هاى فقير بردخون مى‌داد. 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
خط امام كه همان خط مستقيم الله است از آن جدا نشويد و در راه راست قدم برداريد و در اين راه بجنگيد كه جنگ كردن در راه اسلام شيرين است. 🔻فرازی از وصیت‌نامه شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
زمان شهادت احمد حدود ۷ تا ۸ سال بيشتر سن نداشتم. يك روز كه براى مرخصی از جبهه آمده بود، در خانه نشسته بود و داشت به راديو گوش مى‌داد. ديدم دارد گريه مى‌كند. چون ما خيلى او را دوست داشتيم طاقت ديدن گريه هايش را نداشتيم. جلو رفتم و گفتم: چرا گريه مى‌كنی؟ مرا كنار خود نشاند و گفت: امام گفته كاش من يك بسيجی بودم حالا ما هم خود را بسيجی مى‌دانيم ولى جبهه را ترك كرده‌ايم و به مرخصی آمده ايم‌! 🔻راوی: مختار انیسه (برادر شهید) 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
 اگر اين جنگ هر چه قدر طول بكشد ما در خط مستقيم الله جان فدا خواهيم كرد. مرگ نه آنقدر تلخ و زندگی نه آنقدر شيرين كه انسان در هراس باشد و چه خوش مرگی كه در راه الله باشد. 🔻فرازی از وصیت‌نامه شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
خط امام كه همان خط مستقيم الله است از آن جدا نشويد و در راه راست قدم برداريد و در اين راه بجنگيد كه جنگ كردن در راه اسلام شيرين است. 🔻فرازی از وصیت‌نامه شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
قبل از اينكه به سربازى برود، چون معلم در اين بخش كم بود، داوطلبانه براى تدريس به روستاى مغدان مى‌رفت و بدون هيچ چشم داشتی در مدرسه ابتدايی آنجا تدريس مى‌كرد. 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شهید خیلی دوست می داشت به جبهه برود؛ ولی چون آن زمان در بردخون اعزام نیرو کمتر صورت می گرفت بنابراین بهترین فرصت را در برازجان پیدا کردند. احساس بسیار خوبی داتش؛ حتی چندین بار با شوخی به مادرمان می گفت:« به محض این که جبهه رفتم شهید خواهم شد.» شهید به نماز و روزه اهمیت بسیاری می داد. حتی در زمان کودکی هم به مجالس مذهبی می رفت و شرکت می کرد. 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
در عمليات كربلای ۴ با هم بوديم، اما آن شب خبر از احمد نداشتم. در جريان يك عقب نشينی، يكى از همرزمان به من گفت: (احمد) همشهری شما هم زخمی شده… او نمى‌دانست كه احمد برادر من است. در همان حالت نشانى را از او گرفتم. سريع خودم را به آنجا رساندم. ديدم درون بيشه كنار يك قايق نيمه سوخته دراز كشيده است. گفتم: احمد! دشمن دارد مى‌رسد، چرا اينجا خوابيده‌ای… گفت: كجا بروم؟ كار من تمام است… دلم فرو ريخت، مى‌خواستم زود او را بلند كنم و با خود ببرم، ديدم دو زخم عميق بر پيكرش نشسته… بدون اينكه داد و فریادی كند آهسته گفت: برادرم، برو. خودت را نجات بده، مرا حلال كن… كم كم چشمانش را بست… با دستپاچگی مى‌خواستم كارى بكنم كه ديدم بدن نازنينش سرد شد…   🔻راوی: حیدر انیسه (برادر شهید) 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
از خبر شهادت ایشان قبل از اینکه ما مطلع شویم، اهالی روستا آگاهی داشتند. یک روز علت ناراحتی زن همسایه را جویا شدم که ایشان مریض بودن دخترش را بهانه کرد. در صورتی که خبر شهادت فرزندم را فهمیده بودند، ولی ما نمی دانستیم. شهید در انجام کارها خیلی مسئولیت پذیر بودند و کاری را که به عهده اش می گذاشتند به نحو احسن انجام می داد. اراده بسیار خوبی داشت و هر کاری را طبق برنامه انجام می داد. برای پاکیزگی و نظافت و نظم و انضباط هم اهمیت بسیاری قائل بود. 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
علاقه زيادی به بچه هاى من داشت. با دوچرخه يا موتور سيكلت بچه ها را به نوبت سوار مى‌كرد و مى‌گرداند. وقتى در سربازى به سر مى برد بچه هاى من از شدت علاقه اى كه به او داشتند شب ها او را به خواب مى ديدند و صبح براى همديگر تعريف مى كردند. بسيار مهربان بود. يادم نمى‌رود، زمانى كه امكانات زندگى در بردخون كم بود و ما نان را با هيزم مى پختيم، با آن قيافه نازنينش مى‌رفت و با دوچرخه هيزم مى‌آورد!  🔻راوی: خواهر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir