برادرم مرتضی درس می خواند که یک روز با موتور سیکلت تصادف کرد و پایش شکست، بعد از اینکه پایش خوب شد یک روز به خانه آمد و گفت: من دیگر نمی خواهم به مدرسه بروم می خواهم به سربازی بروم.
ایشان به خدمت مقدس سربازی رفت و بعد از آموزشی به جبهه اعزام شد. دو بار ترکش خورد و برای بار دوم که ترکش خورده بود در بیمارستان بستری شده بود مادرم به عیادتش رفته بود و به او گفته بود از بیمارستان خارج نشو که تو را ببینند که خوب شده ای و تو را به جبهه ببرند.
او گفته بود: من عمدا بیرون می روم تا مرا ببینند و به جبهه برگردانند تحمل اینجا را ندارم.
🔻 راوی: خواهر شهید
#شهید_مرتضی_زورقی
#دیلم
#ماهشهر
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir