هدایت شده از مرسلات مدیا
🔴🔶 قصه گو
شب قدر، نوبت او بود تا از مادرش پرستاری کند.
وارد خانه مادرش شد. به مادر سلام کرد. پاسخ سلامش را از چشمان نیمه باز بی رمق مادر که هنوز نور امید در آن سو سو می زد گرفت.
مقابل تخت مادر زانو زد. لبهایش گرد شدند روی دستان مادر. سکوت سنگین منزل، قلبش را مجروح کرد. نگاهش را به آسمان دوخت. مثل همان شبهایی که چشم به آسمان می دوخت و به قصه های مادر گوش می داد.
دستان مهربانش دور گردن مادر حلقه شد.
قرآن را روی سر مادر گذاشت:«بکَ یا الله... بفاطمهَ... » یکدفعه لبهای مادر بسان غنچه باز شد:«بفاطمه...» و این ذکر قفل زبان قصه گو را گشود.
📖 «نَحْنُ نَقُصُ عَلَیکَ اَحْسَنَ الْقَصَصِ»
ما بهترین داستان را برایت حکایت
می کنیم.
⚜سوره یوسف/۳⚜
#داستانک_قرآنی
#روز_بیستم
#گروه_تبلیغی_مسطور/مرضیه رمضان قاسم
@taghcheh1399