🖊نوشتهجات شما👌
مادرم هفت سالِ پیدرپی، بیست روز مانده به اربعین راهی کربلا میشدند.
تنهادلخوشیاش در زندگی همین بود.
خواهرم زهرا را میگذاشت خانهی ما و با چه شور و شوقی راهی کربلا میشد.
ما هم اینجا در حسرت کربلای حسین میماندیم اما با وجود اینکه همه میگفتند: شما هم بروید اماااا هر دفعه یک بهانهای جور میکردیم یک روز شوهرداری، روزی بارداری روز دیگر بچهداری و...
حالا فهمیدم چرا امام حسین با ۷۲ یار واقعی رفت و هرکه جا ماند جااااااا ماند.
البته یه بار رفتم کفش برای پیادهروی اربعین هم خریدم اما فهمیدم باردارم، باز هم نشد.
دل نزدیم به دریاااااا و ماندیم در حسرت کربلا. دلمون اونجا و جسممون اینجا.
وقتی در برگهی مهریهام نوشتم کربلا میخواهم همسرم روی آن خط کشیدند و گفتند ننویسید، تو دلم گفتم خدایا یعنی نمیخواد منو ببره کربلااااا،
پرسیدم چرا خط زدید؟
گفتند هر موقع موقعیتش رو داشتم حتما میبرمتون ولی گردنم نگذارین.
بالاخره همسرم من را بردند کربلا و چه کربلاااااااایییی، کربلای رویایی. امام حسین در سال ۹۵ که پسر کوچولوم ۹ ماهه شده بود دعوتمان کردند چه جانانه و عالی بود، بیست روز کربلا، سامرا، کاظمین و... بودیم که حتی در خواب هم نمیدیدم.
حالا دوسال است بعد از این همه ماتم و غم مرگ میر کرونا و بیماران از پا افتاده همگی شوق وصالت را داریم حسین جان
🖊به قلم خانم زینب کشاورز🌹
┄┅═══••✾••═══┅┄
دیگر این دوری را نمیتوان در نوشتنها گنجاند
باید راه بیفتم
هـرکـــــــــــه دارد هـوس، نه
هرکه دارد عطـــــش کرب و بلا
بسم الله
🖊به قلم دوست نوجوانم خانم ضحا قاسمی🌹
┄┅═══••✾••═══┅┄
کاروان ها یک به یک رفتند سوی کربلا
دیدی آخر ماند بر دل آرزوی کربلا
همچو بیداران بیدل در میان خاک و خون
کی شود جانم بگیرد رنگ و بوی کربلا
سلام عرض میکنم خدمت همه عزیزان.
شاد و بهر مند کنید روح همه گذشتگان، شهدا، صلحا، امام شهید، حقداران بر گردنمون رو الفاتحه مع الصلوات، میدونم خیلیها دوست داشتن به جای زائرائی باشن که با پای پیاده، با اون خستگی راه برسن به شش گوشه ارباب بیکفنمون، انشاالله به زودیهای زود با پای پیاده به کربلای اربابمون برسیم بلند و قرا صلوات.
به قلم دوست نوجوانم خانم زهرا حوضماهی🌹
┄┅═══••✾••═══┅┄
دلنوشته برای اقا امام حسین
سلام اقا جوندلم بدجور دلتنگته هرچی از دلتنگیم بگم کمه اصلا نمیشه این دلتنگی روتوصیف کرد تا حالا نطلبیدی بطلب اقا جونم😔🖤
♡السلام و علیک یا ابا عبدالله الحسین♡
🖊به قلم دوست نوجوانم محدثه بیگوند🌹
┄┅═══••✾••═══┅┄
بهناماو
سالهای اول مسافرت اربعین بود. من چای کمرنگ و لیوانی میخوردم. اما در مشّایه فقط چای عراقی بود. رفتم لیوانم را دادم و گفتم:مای حارّ(آب جوش).
گفت: ایرانی
به رسم خودشان (ای) گفتم.
آب جوش را داد و کمی هم چای ریخت. شد چای کمرنگ لیوانی.
گفت: یکبار هم چای مارا امتحان کنید.مشتری میشوید...
سالهای بعد در موکب عراقیها پر بود از لیوان یکبار مصرف و چای ایرانی.
وایرانی ها به چای سیاه عراقی وابسته شده بودند....
این حب و دوستی دو ملت بود که یکی در قالب میهمان و دیگری در قالب میزبان،همدلی فرهنگ خود را نشان میدادند.
👇به قلم خانم فاطمه میری طایفهفرد
لطفاً به کانال دلگویه بپیوندید
#دلنوشتههای_اربعینی_شما
#نوشتجات_منتخب
#مراسلات_شما
📖 شرحی بر زیارت اربعین
-----------❀❀✿❀❀---------
@ramezan_ghasem110