#کوروش
«روز کوروش»
#قسمت_بیستم_هشتم 🎬:
هامان دست هایش را دو طرف میز زد و همانطور که هر سه مرد پیش رویش را از نظر می گذراند گفت: مدتهاست که برای این مهم برنامه ریزی کرده ام و نمی خواستم تا وقت معهود کسی از آن با خبر شود، چرا که ترس از آن بود که تمام آنچه رشته بودیم به ترفند یک فریبکار بر باد رود، پس با احتیاط عمل کردیم.
مدتی ست که جمعی از هنجار شکنان جامعه را بی صدا دستگیر کرده ام، در میان اینان هم تاجران فریبکار و هم دزدان مال مردم ، هم انان که از یک سکه پول با ترفندی ناجوانمردانه صد سکه میساختند موجود است و عجیب اینکه تمام اینان از یهودیان هستند و یک غیر یهودی در این حلقه موجود نیست.
هرمز خنده مضحکی کرد و گفت: میدانستیم یهودیان آدم های ناراستی هستند اما واقعا آگاه نبودیم وضعشان اینچنین است.
رامتین نگاهی به هامان انداخت و گفت: می شود آنان را ببینیم؟!
ارژنگ هم با تکان دادن سر حرف رامتین را تایید کرد.
هامان با اشاره به آنها به طرف در حرکت کرد و همانطور که جلوی آنها قدم برمی داشت گفت: آری می شود، هم اینک به زندان مخفی خواهیم رفت، اما فراموش نکنید این موضوع باید مسکوت بماند و خبری از این موضوع به بیرون درز نکند تا من در فرصتی مناسب به خدمت خشایارشاه برسم و موضوع را برای پادشاه به حقیقت توضیح دهم و مجازات سختی برای خاطیان بستانم تا عبرتی شود برای دیگران..
هر سه نفر حرف هامان را تایید کردند و به دنبال او در کوچه پس کوچه های شهر روان شدند و عاقبت جلوی دری چوبی و کوچک که دیوارهای کاهگلی بلندی داشت ایستادند.
هامان جلو رفت و با آهنگی خاص شروع به کوبیدن در نمود و بعد از لحظاتی در با صدای قیژی کوتاه باز شد.
هر چهار مرد پشت سرهم وارد آنجا شدند از راهروی باریک گذشتند، پیش رویشان چندین در بود در وسط هم باغچه ای پراز درختان میوه، پشت باغچه دری که در پس درختان پنهان بود، وجود داشت.
هامان یک راست به طرف همان در رفت، دو سرباز دو طرف در کنار رفتند و هامان قفل در را گشود، پله هایی سنگی به پایین می رفت، هر چهار مرد از پله ها به پایین سرازیر شدند، صدای غل و زنجیر و صحبت مردانی از پایین می آمد.
تالاری بزرگ و سنگی که با چند مشعل روشن شده بود و تعدادی که بر دست و پاهایشان غل و زنجیر بسته بودند پیش رویشان بود.
ارژنگ قدمی به جلو نهاد و در مقابل مردی فربه که از بقیه بلند قامت تر بود ایستاد وگفت: تو چه کرده ای که هامان گرفتارت کرده؟!
مرد دندان قروچه ای رفت و گفت: بگذار از این بند رها شوم سزای هامان و سربازانش را خواهیم داد، من گناهی مرتکب نشدم، تنها گناهم این بود که پول های بی زبانم را به مردمی فقیر و ندار که در شکل و شمایل انسان بودند دادم همین و همین...
هامان به دور ان مرد گشت وگفت: که مردمی در شکل و شمایل انسان؟! یعنی می گویی انسان نیستند؟!
مرد نگاه غضبناکی به هامان کرد وگفت: آنان موجوداتی هستند که باید به چون مایی خدمت کنند..
هرمز با شنیدن این سخن قهقه ای زد و نزدیک مردی ریز نقش شد و گفت: ان مرد که گویا بی گناه به زندان افتاده تو چه کرده ای که در بندی؟!
مرد با تنفر نگاهی به هامان کرد و هامان به جای او پاسخ داد: او مال مردم ایران زمین را، مال خود میدانست و خیلی راحت از دیوار خانه مردم بالا میرفت و مال دیگران را صاحب میشد..
آن مرد که انگار سواد آنچنانی نداشت و هر چه می گفت از شنیده هایش بود با غضب نگاهی به هامان کرد و گفت: مگر شما نمی دانید هر چه مال و اموال در دست دیگران است از آن ماست، من گناهی مرتکب نشدم، اندکی از مال خود برای خودم برداشتم...
اینبار ارژنگ خنده بلندی کرد و رو به هامان گفت: دیگر نیاز به پرسش و پاسخ نیست، گویا اینجا جمع مجنونان است، بیا بیرون برویم تا بیماری جنون انان با حرفهایشان به ما سرایت نکند...
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام بر فاطمیه🏴
اسم تو میبارد از نفس باران
نور رخت دارد جلوهی بیپایان
#ایام_فاطمیه💔
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
± از استغفار خسته نشید!
حجتالاسلام#عالی 🎙
@ranggarang
4_5891102981440408896.mp3
11.55M
▪️فایل صوتی “حدیث کساء”
» با صدای مهدی سماواتی
ایام دهه فاطمیه است🏴
تسلیت به همه ی شما خوبان🖤
شروع برنامه ی کانال وبا دعای شریف حدیث کسا آغاز میکنیم
خونت رو متبرک کن با دعای حدیث کساء
ا ن شاءالله پنج تن آل عبا به اعضای کانال نظر ویژه ای داشته باشند که حتما ان شاءالله دارند بیقین👌
نیت اول مون برای سلامتی وظهور مهدی فاطمه (عج) ا ن شاءالله 🤲
نیت دوم شفای همه مریضها ومریضهایی که التماس دعا گفتند🤲
نیت سوم
حاجت همه حاجتمندان وعزیزانی که در پی وی التماس دعا دارند🤲
دعا در حق دیگران مستجاب است در حق خودمون ا ن شاءالله
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم 🌷
@ranggarang
YEKNET.IR - monajat - fatemie avval 1402 - motiee.mp3
1.22M
🔳 #ایام_فاطمیه
🌴بگذار شبی محرم اسرار تو باشم
🌴تا پردهی صبح راز نگهدار تو باشم
🎙 #میثم_مطیعی
⏯ #مناجات #امام_زمان(عج)
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔳 #ایام_فاطمیه
🌴وقت بردنه ولی قنفذ چرا معطلی
🌴دست زهرا رو بزن پیش چشمای علی
🎙 #محمدحسین_حدادیان
@ranggarang
برای انسانهای بزرگ بن بستی وجود ندارد
چون بر این باورند که :
یا راهی خواهم یافت
یا راهی خواهم ساخت.
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 افراد بهشتی چهار تا علامت دارن
🌷 بهشتی هستیم؟؟
🌺 استاد رفیعی
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 سه تا گناهه که خدا تو دنیا چوب میزنه قبل از آخرت
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداد تراشها حدود ۱۰۰ سال پیش چه جوری کار میکردند؟ 🤔
@ranggarang
💠 #داستان ( خاطره ای از یک خواهر هموطن )
👈 سفر ترکیه ما (کمی طولانی است ولی ارزش خواندن دارد )
من و همسرم و دو تا بچه هام، همون قشری از جامعه هستیم که تا نصف شب پای سریال های ماهواره و ترکی خوابمون میبره.
اصلا تلویزیون ایران نمی بینیم و تمام اخبارو از اینترنشنال و بی بی سی میدیدیم.
اوایل نماز میخوندیم. ولی شوهرم کم کم منو هم بی نماز کرد. حجاب هم که دیگه نگم.
معتقد بودیم ایران باید مثل ترکیه آزاد بشه و هر کی هر کار دوس داره بکنه. تا اینکه تیرماه امسال (1402) رفتیم سفر ترکیه.
تصور ما از ترکیه با فیلمایی که دیده بودیم با اونچه در واقعیت دیدیم، زمین تا آسمون متفاوت بود.
ترکیه ای که ما دیدیم، اولین تفاوتش با ایران مردمش بود.
شدیدا پول پرست، شیاد و خطرناک.
ما هیچوقت در ایران، از مردم نترسیدیم.
ولی توی ترکیه کنار خیابون، مردها و زنها و حتی بچه هایی می بینید که مشغول سیگار و دود کردنن.
نگم براتون که برای یه مسیر ده دقیقه ای از ما 2.5 میلیون کرایه گرفتن، فقط چون توریست بودیم.
و با راننده دیگه ای که باز قصد تیغ زدن داشت ناچار به نزاع شدیم و پلیس خبر کردیم.
درسته! همه میگن توی ترکیه مسجد جدا، کاباره جدا.
عیسی به دین خود موسی به دین خود.
ولی دیدن مردهای مستی که کنار خیابون و کنار سطل آشغالها دارن استفراغ میکنن و بالا میارن، حال هر کسیو به هم میزنه.
وقتی این صحنه ها رو دیدیم واقعا خدا را شکر کردیم که ایرانی هستیم. که این صحنه ها توی ایران نیست.
و ای کاش هرگز ایران اینطوری نشه.
ای کاش این حکومتی که مرتب قبلا بهش غر میزدیم و حتی فحش میدادیم نذاره ایران به اون وضع برسه.
آره. بذار بگن میخواد به زور مردمو ببره بهشت، بذار بگن. بهتر از اینه که ما رو به زور ببرن جهنم دنیا و آخرت.
از وضع اقتصادی و گرانی شون نگم. تورم فوق العاده بالاست و برای یک پرس دلمه ساده شون، 800 لیر، تقریبا 1.5 میلیون پول دادیم.
یک تیشرت ساده رو 1میلیون و 800 هزار تومان بهمون قالب کردن و توی رودربایستی مجبور شدیم بخریم!!
بدترین حسی که توی ترکیه داشتیم، حس ناامنی بود.
حتی برای یک سرویس رفتن ساده زنانه، مردای حال بهم زن دنبالمون کردن و با دعا تونستیم از مهلکه فرار کنیم
آره. این کشور مکان های توریستی خیلی باحالی داره.
اماکن تاریخی شونو به بهترین و مدرن ترین شکل حفظ کردن و مراقبت میکنن.
طبیعت و جزیره های زیبایی داره استانبول. ولی همه اینها در یه کشوری هست که
اخلاق توش مُرده.
انسانیت کمیابه و سکولار بودن (هر کس به دین خود) این سرزمینو به انسانهای بی بند و بار و هرج و مرج اخلاقی تبدیل کرده.
شاید باورتون نشه. وقتی به فرودگاه امام خمینی رسیدیم با دیدن مامورای نیروی انتظامی توی فرودگاه از شدت شوق، فقط گریه میکردیم.
چون با دیدنشون مملو از آرامش و امنیت شدیم.
شوهرم بغض کرده بود و میگفت اینهایی که الان داریم با دیدن شون اشک میریزیم همونان که توی اینترنشنال برای کشتن شون کف و هورا میکشن و ما قبلا تماشا میکردیم.
ما نگرانیم.
دوست داریم این حکومت که تا الان جلو بی دینی را گرفته، نگذاره ایران بشه ترکیه.
نذاره خیابونای ما، مردم ما، اخلاق و پاکی ما نابود بشه.
تا قبل از این عِرق و علقه ای به جمهوری اسلامی نداشتیم . ولی الان میدونیم چقدر کار حکومتمون مهم و حیاتی هست.
چقدر مهمه توی این دنیای ناپاک، این قطعه خاک دنیا پاکیزه بمونه.
پس الان با این حکومت هستیم.
دعا کنید برای همه اونایی که مثل قبلا و الانِ ما فکر میکنن.
به امید رشد فکری همه مردم ایران
#خواندنی
@ranggarang
💠#داستان
👈 ظرف طلا
پیرمرد تهیدستی زندگی را در فقر و تنگدستی میگذراند و به سختی برای زن و فرزاندانش قوت و غذایی ناچیز فراهم میساخت.
از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود دهقان مقداری گندم در دامن لباسش ریخت
پیرمرد خوشحال شد و گوشههای دامن را گره زد و به سوی خانه دويد.
در همان حال با پروردگار از مشکلات خود سخن میگفت :
و برای گشایش آنها فرج میطلبید و تکرار میکرد:
ای گشاینده گرههای ناگشوده، عنایتی فرما
و گرهای از گرههای زندگی ما بگشای
پیرمرد در همین حال بود که ناگهان گرهای از گرههای لباسش باز شد و تمامی گندمها به زمین ریخت.
او به شدت ناراحت و غمگین شد و رو به خدا کرد و گفت :
من تورا کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز؟!
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود
پیرمرد بسیار ناراحت نشست تا گندمها را از زمین جمع کند، ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی ظرفی از طلا ریخته اند.
پروین اعتصامی :
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح را ...
#خواندنی
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖نماز شب سه دقیقه ای با لهجه ی شیرین یزدی..⚘️
😳😳 باورت میشه با سه دقیقه نماز بتونی جزء نمازشب خون ها بشی؟!
😱 توی روایت اومده که هرکی نماز شب نخونه روز قیامت دستش خالیه!
🤲 میدونستی ماه رمضون بهترین فرصت برای نماز شب خون شدنه؟!
👌پس این فرصت رو از دست ندهید
@ranggarang