#عاشورا_
*🔳 از عاشورا تا ظهور
قسمت بیست سوم
*🔴«سفارش امام حسین برای حضرت مهدی»*
*🔴«تاکید حضرت مهدی به زیارت عاشورا»*
✍️ یکی از بزرگان قم می گوید در عالَم مکاشفه امام حسین به من فرمودند: «مهدی ما در عصرِ خویش مظلوم است. تا می توانید درباره او بگویید، قلم بزنید و بنویسید… بیش از آنچه نوشته و گفته شده، باید درباره اش نوشت و گفت.» صحیفه مهدیه ص 59
حضرت مهدی به سید رشتی می گوید: «شما چرا نافله نمی خوانید؟ نافله، نافله، نافله! شما چرا عاشورا نمی خوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا! شما چرا جامعه نمی خوانید؟ جامعه، جامعه، جامعه!» [نجم الثاقب، ص۶۰]
آری! حسین تو را میخواند و تو حسین را…
ادامه دارد...
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی این صحنه ها را میبینی
دیگه هیچ بهانه ای مثل گرما
مانع رفتن به کربلا نمیشه
کربلا عاشق میخواد
ناز پرورده تنعّم نرسد به کربلا
#کانال_حج_و_زیارت 👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸آه من الفراق
خودم ایرانم دلم عراق
نگرفتی از من یه سراغ
یه تعارف بهم نکردی آه..
#شبتون_حسینی
@ranggarang
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
اللّهمَّ عَجَّل لِوَلیّکَ الفَرَج
اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله)
☘ امام حسین علیه السلام فرمودند:
🔹لاتـَرفع حــاجَتَك إلاّ إلـى أحـَدٍ ثَلاثة: إلـى ذِى دیـنٍ، اَو مُــرُوّة اَو حَسَب
🔸جز به یكى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا كسى كه اصالت خانوادگى داشته باشد
📚(تحف العقول ، ص 251)
@ranggarang
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
حُسينٌ مِنّي و أنا مِن حسينٍ، أحَبَّ اللّهُ مَن أحبَّ حسينا
حسين از من است و من از حسينم. هر كه حسين را دوست بدارد خداوند دوستش بدارد
📚ميزان الحكمه جلد1 ص333
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گل با صفاست اما. بی تو صفا ندارد✨
گر بر رخت نخندد. در باغ جا ندارد✨
اللهم عجل لولیک الفرج🙏🌹
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️ _تو بخواه ببین اهل بیت برات چیکار میکنن
معامله کن با خدا و اهل بیت بردی این دنیا و هم آخرت رو 🤲😭
@ranggarang
ای مسئولین ، از روی هوای نفس خود کار نکنید و تکیه گاه خود را خدا بدانید که در کارهایتان غرور و تکبر راه پیدا نکند چون باعث می شود که مسئولیتها از روی خلوص نیت انجام نگیرد و همین می تواند ضربه بزرگی به اسلام و مملکت بزند . پس مواظب باشید که شیطان شما را وسوسه نکند که باعث پایمال کردن خون شهدا می شود .
🌹 #شهید_والامقام
🕊 #مصطفی_رحیمی
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 کلیپ منتشر شده از پیشبینی ۲۰ سال پیش امام خامنهای و هشدار ایشان نسبت به شیوع ویروس زن، زندگی، آزادی در ایران، بازتاب گستردهای در فضای مجازی داشته است.
🔸در این ویدیو از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در جمع مردم سیستان و بلوچستان در سال ۱۳۸۱ که در شبکه های اجتماعی فراگیر شده، حضرت آیتالله خامنهای از توصیه مقام اسرائیلی به مقامات آمریکا برای پیادهسازی سیاست آندلسی کردن ایران پرده برداشتند.
#امام_خامنهای
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺«خاخام یهودی صهیونیست به این معترف است که آنها به استناد نوشته های کتاب “تانات ولیائو” که توسط “الیا ناوی” در ۲۰۰۰ سال قبل نوشته شده است می دانستند که توسط مردمان ایران، نابود خواهند شد و از این دوران بعنوان درد زایمان یاد می کنند.»
@ranggarang
وب سایت رادار: حمل و نقل هوایی ارتش روسیه به ایران در حال انجام است و مشخص نیست چه چیزی در حال انتقال است.
@ranggarang
حزب الله لبنان با انتشار این تصویر از نخست وزیر اسراییل در داخل دفترش نوشت:
توانایی های ما را محک نزنید.
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج مهدی رسولی
🔥 بزن سر دیوُ ، به اذن الله ...
🔥 بزن تلآویوُ ، به اذن الله ...
📍چقدر این خوبه😁 📍
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی از سردار حاجیزاده درباره کاربرد موشک خرمشهر ۴ میپرسن :)
العربیه: ایران قرار است برای اولین بار موشک قدرتمند خرمشهر را عملیاتی و علیه اسرائیل استفاده کند
@ranggarang
#رمان
_ازسیمخاردارنفستعبورکن
#قسمت_17
–چون روزهای دوشنبه شوهرزهراخانم کلاسرکارنمیره ومنم بایدازصبح برم اونجا...
البته روزهای دیگه بیشتر کارهای خونه روخود زهرا خانم انجام میده، من کار زیادی انجام نمیدم.فقط مواظب اون بچه ی بی مادرم.
نفس عمیقی کشید.
–خب اگه خواهرشون صبح ها نمیومد که شما یک سال از زندگی میوفتادید، اونوقت می خواستید چی کار کنید؟
سرم پایین بود و نگاهم به گوشه ی چادرم که دور انگشتم می پیچیدم و بازش می کردم.
استرس داشتم دلم می خواست زودتر به خانه بروم.
نگاه سنگینش را احساس می کردم.
ــ خب فکرش رو کرده بودم دوترم مرخصی از دانشگاه می گرفتم.
ــخب این خواهرش یعنی زهرا خانم، چرا قبل از خرید خونه از بچه مراقبت نکرد؟
ــ چون خونشون خیلی دور از برادرش بود، تقریبا خارج از شهر، رفت و آمد براش سخت بود.
نگاه دلخورم راازصورتش گذراندم و گفتم:
–اگه سوالاتتون تموم شد من برم که حسابی دیرم شده.
ــ نظرتون رو نگفتید.
ــ راجع به؟
ــ راجع به من.
بی توجه به حرفش دستم را روی دستگیره درگذاشتم و همانطور که بازش می کردم گفتم:
–واقعا دیرم شده، خداحافظ.
"چه توقعاتی دارد وسط خیابان راهم راگرفته، تخلیه اطلاعاتی کرده، حالانظرم راهم می خواهد."
خیلی فوری گفت:
–می رسونمتون.
ــ نه اصلا.
مترو شلوغ بودو جابرای نشستن نبود، خیلی خسته بودم،ولی افکارم اجازه نمی داد به این شلوغیها فکر کنم.
امروز روز عجیبی بود، با فکر کردن به آرش در دلم غوغا به پا می شد، یک حس خوشایند و دل پذیر
****
دو روز نتوانستم به دانشگاه بروم، حال ریحانه خیلی بد بود و تبش قطع نمی شد، سرمای بدی خورده بود.
از صبح تاشب کنارش بودم.
زهرا خانم هم که بود بازم از پسش بر نمی آمدیم.
مدام بهانه می گرفت و فقط با بغل کردن آرام میشد.
ماشالا تپل هم بود، نمی توانستم زیاد در بغلم نگهش دارم.
ولی او مدام به من می چسبید.
نوبتی بغلش می کردیم.
گاهی هم پدرش می آمدو بغلش می کردوننو وار تکانش می داد. آنقدرباعشق بغلش می کردونوازشش می کردکه به ریحانه بابت داشتن همچین پدری حسادت می کردم. آقامعلم پراُبهت من آنقدرهیکل ورزیده وشانه های پهنی داشت که ریحانه دربغلش مثل یک عروسک کوچک بود. کاش پدرمن هم زنده بودومن هم مثل ریحانه به آغوشش پناه می بردم.
روز دوم نزدیک غروب بود که بالاخره تب ریحانه قطع شدو حالش هم بهتر شد.
آقای معصومی رو کرد به من وگفت :
–شما خیلی خسته شدید یه کم استراحت کنید من مواظبش هستم.
–نه دیگه اگه اجازه بدید من برم خونه؟
ــ واقعا بابت این دو روز ممنونم.
ــ خواهش می کنم، فقط داروهایی که دکتر دادند رو بایدسر ساعت بدید، فراموش نکنید.
ــ بله می دونم، حواسم هست.
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁
@ranggarang
#رمان_
ازسیمخاردارنفستعبورکن
#قسمت_18
از خونه که بیرون امدم گوشی ام زنگ خورد.
شماره ناشناس بود.
–بله بفرمایید.
ــ سلام خانم رحمانی، آرشم.
ــ انگار با شنیدن صدایش تمام خستگیم از تنم رفت. «محکم باش، دختره ی احساساتی»
با تردید جواب سلامش رو دادم و گفتم:
–شماره من رو از کجا آوردید؟
ــ از سارا گرفتم
ــچرا این کاررو کردید؟
ــخب نگران شدم، دو روز نیومدید دانشگاه.
اما من که امروز با او کلاس نداشتم از کجا می دانست.
ــ مشکلی پیش امد نشد که بیام.
ــ چه مشکلی؟
ــ کمی سکوت کردم و گفتم:
–ببخشیدمن باید برم، خداحافظ.
زود گوشی را قطع کردم.
نمی دانم چرا بااوحرف زدن درگیر عذاب وجدانم می کرد.
وارد خانه که شدم سلام بلندی کردم.مامان سرش را از آشپزخونه بیرون آوردو گفت:
–سلام، صبح رفتنی خیلی دمق بودی، خدارو شکر که الان خوشحالی.
رفتم سالن و کیف و چادرم راروی مبل انداختم و نشستم و از همانجا گفتم:
–آخه ریحانه تبش قطع شده مامان، حالش بهتره.
سر چرخاندم ونگاه گذرایی به سالن انداختم. همه جا ریخت و پاش بود،
مامان بیشتر سالن رو فرش فرش می انداخت. همیشه میگویدفرش خانه را گرم و زنده نگه می دارد، ولی حالا خبری ازهیچ کدامشان نبود.
به اتاق ها هم سرکی کشیدم انتهای سالن یک راه روئه کوچک بود که هر طرفش یک اتاق بود و انتهایش هم سرویس و حمام قرار داشت.
فرش های اتاق ها هم نبود پس مامان خونه تکونی راشروع کرده بود.
برگشتم آشپزخانه و گفتم:
–مامان جان می خوای فردا نرم دانشگاه بمونم کمکت؟
ــ نه دخترم اولا که خواهرت هست، بعدم تو دوروزه نرفتی برو به درست برس.
عجله ایی که ندارم زود خونه تکونی رو شروع کردم که سر صبر کارهام رو انجام بدم.
حالا اینا رو ولش کن از ریحانه بگو، پس واسه همین امروز زود امدی؟
خندیدم و گفتم:
– آقای معصومی تشویقی بهم داد.
ــ دو هفته دیگه راحت میشی مادر.
با این حرفش غم در دلم نشست، احساس خاصی داشتم به آنجا، به ریحانه، به آقامعلم قهرمانم. نمی دانم شایدحس خانه ی پدری یا یک حمایت گر که خیال آدم را همیشه راحت می کند.
با صدای چرخیدن کلید درقفل در ورودی ، سرم را به سمت راچرخاندم. خواهرم اسرا بود.
اسرا سه سال از من کوچکتر بود و در مقطع پیش دانشگاهی درس می خواند.
ـــ به به سلام بر خواهر بزرگوار.
ــ سلام اسرا جان خوبی؟
آهی کشیدو گفت:
– ای بابا مگه این درس و مشق میزارن آدم خوب باشه...
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁
@ranggarang
#سیره_اخلاقی_امام_حسین_ع
⇦ خودسازی
← فرازهایی از دعای عرفه
بدون تفسیر و تفصیل، از این فرازها استفاده میشود که امام حسین علیهالسّلام با علم و بصیرت درونی، خشیت قلبی، دلبستگی و حب الهی، و تمسک به نور خداوندی به حالتی رسید که زمین و زمان را تحت تاثیر قرار داد!
او در زمان پدر، در شهر کوفه، در حالی که قحطی و بی آبی آن سامان را تهدید میکرد و مردم را به زحمت انداخته بود، به امر مولا امیرمؤمنان به دعا پرداخت؛ هنوز از ....
● مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۸۷ و ۱۸۳ و ۲۹۷.
○ مدینة المعاجز، ج۳، ص۵۰۶.
● علل الشرایع، ج۱، ص۲۲۹.
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#السلام_علیک_یا_اصحاب_الحسین_ع
@ranggarang