🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #پادکست #قرار_ششم 🔰لحظاتی یاد اوری زندگی...🌸😍 🔰برای بهتر شدن ....😊🙏 ............................................... 💠به گویندگی : علی شرفی ............................................... ❇️سلسله پادکستهای آرامش بخش رو هر شب ساعت ۲۰ از کانال ما دنبال کنید.😊❤️ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df

🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #تقاضای_همفکری ❓ سلام خانمها گرامی....کسی بوده ک از اطرافیانش دور قلبش آب آورده باشع؟ینی آبش زیاد شده باشع😔😔😔 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام فاطمه خانم مادرم بر اثر سکته مشکل بند امدن ادرار پیدا کردن میخواستم از دوستان اگر تجربه ای برای درمان دان بگن وهمچنین دکتر حاذق یا طب سنتی اگر سراغ دارن در مشهد معرفی کنن .ممنون از شما ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام ببخشین میشه سوال منم بزارین کانال .خواهرم الان نزدیک دوسه ماهه‌ی هست کنار مقعدش زخم شده اوایلش یبوست داشت الان یبوست خوب شده ولی زخمش کنار مقعد خوب نمیشه توروخدا اکر کسی میتونه کمک کنه راه حلی نشون بده خیلیم دکتر رفته خوب نمیشه ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام خسته نباشید میخواستم از دوستان اصفهانی یه سوال بپرسم که دکتر کلیه که واقعا خوب باشه ونتیجه گرفته باشند سراغ دارند یکی از فامیل 6سال سنگ کلیه داره وهر چه درمان میکنه وحتی که چندین بار سنگ شکن کرده وباز هم مشکل پیدا میکنه لطفاً اگه دکتر خیلی خوب در اصفهان سراغ دارید معرفی کنید ممنون ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ #همفکری #حرف_دل #تقاضای_همفکری آیدی ادمین: @Fatemee113 منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊 در این #دورهمی_بزرگ_همراه_ما_باشید 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df

🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #التماس_اعضا🙏❤️ سلام بر حسین شاه شهیدان این روزها چشمای من پر از اشک هست پدر من از بچگی عاشق امام حسین بوده و در مراسم ها خدمت میکرده ویکی از پیرغلامان امام حسین بوده تا این که در سال ۱۳۹۰ دچار بیماری سرطان میشه و یک سال بعد در سن ۵۶سالگی دار فانی را وداع گفتند همه سال در هیت امام حسین از پدرم یاد میکنند خواستم که امروز یادی از همه پیرغلامان امام حسین کنیم که از دنیا رفته اند برای شادی روحشان یه فاتحه و صلوات بفرستیم اللهم صلی علی محمد و آل محمد 🙏🙏 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df

🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🦋 می گویند عمر بعضی پروانه ها فقط یک روز است. 🦋 اما همان یک روز آن قدر بال بال می زنند و از نعمت زندگی لذت می برند که وقتی از دنیا می روند از زندگی خود ناراضی نیستند 🦋 بسیاری از اوقات اگر ما بپذیریم که مثل همون پروانه برای چشم برهم زدنی فرصت زندگی یافته ایم 🦋 خیلی از کارها و رفتارهایمان عاقلانه تر و محبت آمیزتر و هیجاناتمان مهارتر و زندگیمان شیرین تر می شود. 🌺 زندگیتون پر از لحظه های پروانه ای 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df

🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #تجربه_اعضا ❤️🌺 سلام فاطمه بانو ممنون از کانال خوبتون.بابت پیام خانمی که گفته بودن فرزندشون خود ارضایی داره دختر منم همینطور بود .با زبون با دعوا با هر چیزی که به فکرم می‌رسید سعیمو میکردم تا از اینکار منعش کنم ولی موفق نبودم تا اینکه از اینترنت عکس کرمهای روده رو سرچ کردم و به دخترم گفتم که دختر یکی از دوستام با اونکارش باعث شده تو بدنش کرم بوجود بیاد وبا تکرار کارش تعداد اونا بیشتر بشه واز دهنش بیرون بیاد😂دیگه همون شد چنان عذاب وجدان و ترسی اونو گرفت که مبادا تو جمع کرما از شکمش بزنه بیرون همش میگفت چیکار کنم آبروم می‌ره دیگه به زبون گرفتمش خداروشکر این کارشو ترک کرد.امیدوارم به دردتون بخوره چون میدونم دوست عزیز چه عذابی میکشه😔 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df

🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 دلانه ای دختری رنج کشیده به نام #گندم بخشی از #زندگی_اعضا ... 🍃🍃🍃🌸🍃

🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #گندم امشب راحت خوابیدم ازشراین طلبکار هم راحت شدیم چندروزدیگه سال جدیدشروع می شه اماهیچ کس حال وهوای سال جدیدنداره بابابزرگی مشغول ساختن یک اتاق سفالی سه درچهارداخل زمین تاازشرچادرنشینی نجات پیداکنیم دوروزدیگه هواگرم می شه واشپزی کردن تواین چادرخیلی سخته بایدخیلی مواظب دایی باشیم تااونم زخم بسترنگیره هرروزتکونش میدیم صبحانه وناهاروشام سروقت حتی دندونهاش هم بعدازغذا بادستمال تمیزمی کنم زن دایی خیلی بی معرفت شده هفته ای یکباراونم نیم ساعت هم نمی شه میادبه دایی سرمی زنه ومیره خونه ی مادرش حس خوبی نسبت به این کارهاش ندارم اون که جونش برای دایی درمی رفت وعاشق دایی بود چراتواین شرایط دایی روپرستاری نمی کنه چطورمادربزرگ اینقدربه خوب شدن دایی امیدواره که ماروهم امیدوارکرده خبری ازلباس نونیست وباوجودنزدیک شدن سال جدیدماهنوز لباسهامون مشکی هست کاربزرگی که تواین چادرهاشدمادربزرگ تلفن کشیدتابادکتردایی درتماس باشیم تلفن زنگ زدومن مشغول صحبت بازن دایی وگله ازبی معرفتی هاش پاشواینقدرگله نکن تلفن جواب بده بفرمایید صدای حسین اقابه گوشم رسید دست وپام شروع به لرزیدن کرد گندم کیه چرااینجوری شدی زن دایی حسین اقاست خاک برسرت خوب درست حرف بزن ازپشت تلفن که نمی خورت بیچاره هرچی گفت الو الو توجه نکردم وتلفن قطع کردم بازدوباره تلفن زنگ خورد پاشوگندم جواب بده من جواب نمیدم شایدکارواجب داره خودت جواب بده زن دایی گوشی روبرداشت وحال واحوال گرمی کردمثل اینکه مادرحسین اقابودمنم گوشهام تیزکردم تاببینم چی می گه گندم دارن می گن عیدمی خوان بیان دیدنت برات چی هدیه بیارن من که نبایدبگم چی بیارن من چیزی لازم ندارم اره ارواح عمه ت الان خودم سفارش میدم توروخدازن دایی ابروی منونبر حاج خانم هرچه ازدوست رسدنیکوست چه برسه اکرطلاباشه محکم زدم توگوشم خاک عالم این چه حرفیه زدی مادربزرگی هم هی زن دایی روتشویق می کنه ازخجالت اب شدم من خودم کلی طلادارم الان می گن این دیگه کیه خداحافظی کردوقطع کردن دیونه طلاهرچی داشته باشی کمه فرداتو زندگی به دردت می خوره بعدشم بنده خداهاخودشون زنگ زدن وپرسیدن اگردلشون رضانبودخودشون یک چیزی می گرفتن ومی اوردن حسین اقاجونش برای تومیره توفقط اراده کن چندروزی که می رفتم انجابخاطردایی ت حرف توکه می شد نمی دونی چکارمی کردانگارتورومی پرسته خیلی عاشقته هرچی بگم کم گفتم جونش برات درمیره بااون چشمهای خمارت بدجورپسرمردم تودام انداختی گندم خانم غش غش شروع به خنده کرد روزسال تحویل که اماده بودیم سال تحویل بشه طلبکارامددرچادروبابابزرگی دعوتش کردبیاداخل یک استکان چای بخوره وباهاش صحبت کردکه عمو چندروزدیگه ماشینش می فروشه بهشون میده همون لحظه هم سال تحویل شد فکرش هم برام عذاب اوربود سال نوهمراه باطلبکارشروع شد ازاین شانس بدماازاین بهترهم نمی شددوروزگذشت امروزقراره حسین اقابا مادرش بیادخیلی استرس دارم چادرهاروتمیزکردم ومادربزرگ شام بارگذاشت غروب شدوصدای مادرحسین اقاازبیرون چادربه گوشمون رسید... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df

🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #پندانه #قانون_جذب 💖💖گفت : زندگی مثه نخ کردنه سوزنه! یه وقتایی بلد نیستی چیزیو بدوزی، ولی چشات انقد خوب کار میکنه که همون بار اول سوزن رو نخ میکنی، اما هر چی پخته تر میشی، هر چی بیشتر یاد میگیری چجوری بدوزی، چجوری پینه بزنی، چجوری زندگی کنی، تازه اون وقت چشات دیگه سو ندارن . گفتم : خب یعنی نمیشه یه وقتی برسه که هم بلد باشی بدوزی، هم چشات اونقد سو داشته باشن که سوزن رو نخ کنی؟ گفت: چرا، میشه، خوبم میشه اما زندگی همیشه یه چیزیش کمه. گفتم چطور مگه؟ گفت : آخه مشکل اینجاست، وقتی که هم بلدی بدوزی، هم چشات سو داره، تازه اون موقع میفهمی نه نخ داری، نه سوزن ... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df

🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #حدیث ❤️حضرت امام على عليه السلام: كَثرَةُ الدَّينِ تُصَيِّرُ الصادِقَ كاذِباً و المُنجِزَ مُخْلِفاً بدهكارى زياد، راستگو را دروغگو مى كند و خوش قول را بد قول! ميزان الحكمه، جلد ۴، صفحه ۲۰۸ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df

🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام #ایل_آی آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸🍃

🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #داستان_زندگی_واقعی ❤️ به قلم #یاس اجازه میدی صورت آیسورو ببوسم در همین حین صدای قاروقور شکم بلند شد و آیسو با هیجان گفت _وای خاله شما گشنتونه شکمتون غرغر میکنه هم ناراحت شدم و خجالت کشیدم و هم از غرغر گفتن آیسو خنده ام گرفته بود مامان آیسو که اسمش مهناز بود فوری گفت _ نکنه ناهار نخوردی _راستش نه منتظر همسرم بودم دیگه کم کم میاد _ الهی بمیرم حالا شاید دیر اومد صبر کنین الان میام مهناز خانم بدو بدو سمت اتاقش رفت و به دقیقه نگذشت که با یک کاسه حلیم برگشت _ این برای شماست _نه ممنونم من نمیتونم قبول کنم الان همسرم میاد میریم ناهار میخوریم شما زحمت نکشید _ تورو خدا قبول کنید صبح خریده بودیم برای صبحانه ولی نتونستم بخورم کسی دست نزده به خدا خواهش می کنم _ نه اصلا حرف دست زدن نزدن نیست همسرم ناراحت میشه _نترس ناراحت نمیشه نهایتش میگی نذری بود آوردن _ دیگه گرسنگی باعث شد که لطفش را قبول کنم _ فکر کنین دستمزد اینهمه یادگیری بافت موبود که به من یاد دادین _ چه حرفیه من خودم دوست داشتم موهاشو ببافم قابلی نداشت دیگه داشت دیرم میشد کاسه ی حلیم گرفتم و خداحافظی کردم درو بستم و حریصانه مشغول خوردن شدم درسته حلیم سردی بود ولی بازم خوشمزه بود مهناز خانم زحمت کشیده بود یه گوشش کمی شکر هم ریخته بود می گفت من خودم حلیم با شکر میخورم حدس زدم شما هم با شکر دوست داشته باشی واقعا خوشحال شدم که شکر داشت حلیم بدون‌شکر به نظرم بی مزه هستش حلیم که خوردم ظرف پلاستیکیشو زیر تخت قایم کردم چون اگه ابراهیم میدید عصبانی می شد ترجیح دادم چیزی نفهمه پتو رو کشیدم و سعی کردم بخوابم ولی خوابم نیومد نزدیکیهای غروب بود هوا دیگه کم کم تاریک شده بود ولی باز هم خبری از ابراهیم و ساسان نبود از اینکه من تنها تو این اتاق گذاشتن و حتی هزار تومن پول ندارم تا تکه نانی بخرم عصبانی بودم از طرف دیگر هم میترسیدم گیر افتاده باشن و فکر میکردم اگه گرفته باشنشون من چیکار باید بکنم وضو گرفتم ونماز مغرب وعشارو خوندم کمی با خدا دردودل کردم انگار که خدا پیشم نشسته باشه از خاطرات خوش بچگیام براش گفتم دلم برای فاطمه تنگ شده بود حتما الان مراسم عروسیشم گرفته و از اون محل رفتن بعد از نماز رفتم کنار پنجره نشستم و دوباره سعی کردم مسافر ها رو نگاه کنم تا سرم کمی گرم بشه و زمان بگذره آیسو و مامانش رفته بودند این مسافرخونه جای عجیبی بود گاهی میدیم یه آقای کت و شلواری شیک آنچنانی گوشی جانانه در دست وارد اتاقی میشد و گاهی میدیدی آدمایی میدیم 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df

🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #ارسالی_اعضا ❤️🌺 عزیزانم هرکس حاجت داره،این دعا روبنویسه وهمراهش باشه تواین سه روز روزای دوشنبه .سه شنبه.چهارشنبه وروز۵شنبه اگه صلاح خداباشه،حاجتشو میگیره ان شاالله برای هرکس ازاعضای خانواده جداجدا بنویسید 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 برای منم دعابفرمایین که سخت محتاج دعای شماخوبان هستم یاعلی مدد 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df